دریایی است از باد زیر عرش، و در آن ملائکه ای است از باد و با آنان نیزه هایی است از باد، و به عرش مینگرند و تسبیح آنان ’سبحانه ربناالاعلی’ می باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
دریایی است از باد زیر عرش، و در آن ملائکه ای است از باد و با آنان نیزه هایی است از باد، و به عرش مینگرند و تسبیح آنان ’سبحانه ربناالاعلی’ می باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
عین ها، ذات ها و نفس ها، ذات هر چیز، چشم ها، چشمه ها، چیزهای آماده و حاضر، بزرگ ها و مهتران قوم، مردان بزرگ و شریف، جمع واژۀ عین عیون اعمال: شغل های بزرگ، کارهای بزرگ
عین ها، ذات ها و نفس ها، ذات هر چیز، چشم ها، چشمه ها، چیزهای آماده و حاضر، بزرگ ها و مهتران قوم، مردان بزرگ و شریف، جمعِ واژۀ عین عیون اعمال: شغل های بزرگ، کارهای بزرگ
منسوب اند به عتقاء، یعنی عبدالله بن بشر صحابی و حارث بن سعید محدث و عبدالرحمان بن فضل قاضی و عبدالرحمن بن فضل بن قاسم صاحب مالک. و مر او راست: مسجد عتقاء به مصر. و در حدیث است که طلقاء از قریش اند و عتقاء از ثقیف بعض آنان دوستان بعض دیگرند در دنیا و آخرت و نیزعتقاء گروهی است فراهم آمده از جحر حمیر و سعد العشیره و از بنی کنانه مضر و از غیر آن. (منتهی الارب)
منسوب اند به عُتَقاء، یعنی عبدالله بن بشر صحابی و حارث بن سعید محدث و عبدالرحمان بن فضل قاضی و عبدالرحمن بن فضل بن قاسم صاحب مالک. و مر او راست: مسجد عتقاء به مصر. و در حدیث است که طلقاء از قریش اند و عتقاء از ثقیف بعض آنان دوستان بعض دیگرند در دنیا و آخرت و نیزعتقاء گروهی است فراهم آمده از جحر حمیر و سعد العشیره و از بنی کنانه مضر و از غیر آن. (منتهی الارب)
جمع واژۀ عین. رجوع به عین شود. چشم ها. دیده ها: خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی. ، چشمه های آب: که فلانجا حوض آبست و عیون تا دراندازد به حوضت سرنگون. مولوی. - عیون حسین بن زید، چشمه ای است. (منتهی الارب). ، بزرگان. مهم ها: نه درصدد عیون اعمالم نه از عدد وجوه اعیانم. مسعودسعد. عیون کتب نامحصور در آن منضد گردانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63) ، لؤلؤ مدحرج و غلطان، و مفرد ندارد و نمیتوان ’عین’ گفت. (از الجماهر بیرونی ص 125). نوعی از مروارید است که شاهوار گویند. (جواهرنامه). مروارید مدحرج که آن را خوشاب و نجم گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ عَین. رجوع به عَین شود. چشم ها. دیده ها: خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی. ، چشمه های آب: که فلانجا حوض آبست و عیون تا دراندازد به حوضت سرنگون. مولوی. - عیون حسین بن زید، چشمه ای است. (منتهی الارب). ، بزرگان. مهم ها: نه درصدد عیون اعمالم نه از عدد وجوه اعیانم. مسعودسعد. عیون کتب نامحصور در آن منضد گردانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63) ، لؤلؤ مدحرج و غلطان، و مفرد ندارد و نمیتوان ’عین’ گفت. (از الجماهر بیرونی ص 125). نوعی از مروارید است که شاهوار گویند. (جواهرنامه). مروارید مدحرج که آن را خوشاب و نجم گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
نام تیره ای (بطنی) است از حجایا، که آن یکی از قبایل بادیۀ شرق اردن است. این بطن به شش فخذ ذیل تقسیم میشود: حمادات، بطنه، زعاریر، طحائره، شحادات، هدایات. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 820)
نام تیره ای (بطنی) است از حجایا، که آن یکی از قبایل بادیۀ شرق اردن است. این بطن به شش فخذ ذیل تقسیم میشود: حمادات، بطنه، زعاریر، طحائره، شحادات، هدایات. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 820)