جدول جو
جدول جو

معنی عقیصاء - جستجوی لغت در جدول جو

عقیصاء
(عُ قَ)
شکنبۀ کلان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ رَ)
معرفهً، موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است، و ’ال’ بر آن داخل نگردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
شعرای رمیصاء، یکی از دو ستاره ای است که بر ذراع است. (از اقرب الموارد). غمیصاء. شعرای شامیه. غموص. (یادداشت مؤلف). رجوع به غمیصاء شود
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
یا غمیصاء. دختر ملحان بن خالد بن زید بن حرام از بنی نجار و از صحابۀ رسول و معروف به ام سلیم بود. ابونعیم در وصف وی گوید: ’الطاعنه بالخناجر فی الوقائعو الحروب’. وی مادر أنس بن مالک بود و شوی وی مالک بعد از ظهور اسلام کشته شد. ابوطلحه (زید بن سهل) ویرابزنی گرفت و این ابوطلحه مشرک بود، بتی چوبین را می پرستید و رمیصاء اسلام آوردن او را مهر خود قرار داد و او اسلام آورد و رمیصاء با او در غزوۀ حنین شرکت داشت و همراه عایشه مشکهای آب را حمل می کرد و به مسلمانان می رساند و در غزوۀ احد نیز حاضر بود و تشنه ها را سیراب می کرد و مرهم بر زخم مجروحان می نهاد. و در حدود سال 30 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از طبقات ابن سعد) (از الاصابه). و رجوع به غمیصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قُ)
ذرق یا یربطو، و آن گیاهی است که ساقش مانند ساق رازیانه باشد و دستۀ کلان و انبوه، عظیم النفع در جمیع اقسام وبا و درد دندان کرم خورده و گوش و سپرز و دردسر کهنه و نزله و جز آن. (منتهی الارب). حندقوقی یا یربطو است و آن همان ذرق باشد. گویند آن نباتی است که ساقه هایش به ساق رازیانه میماند. و یک دستۀ آن بسیار و انبوه است، و در جمیع انواع وبا و درد دندان کرم خورده، به وسیلۀ غرغره کردن با آبی که این گیاه در آن جوشانده شده است، و نیز برای درد گوش و طحال و صداع مزمن و نزله ها و غیره بسیار سودمند است. (از تاج العروس). حندقوقی، واحد آن عرقصاءه. (از اقرب الموارد). نام گیاهی مانند رازیانه که در طب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). اسم حندقوقی است، یا یربطوره است. (مخزن الادویه). عرقصان. عرنقصان. عریقصاء. عریقصانه. رجوع به عرقصان و عرنقصان و عریقصاء و عریقصانه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ رُلْ مِ)
موضعی است. (از منتهی الارب). جایگاهی است در شعر حمید بن ثور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ رَ)
ناحیه ای است در حمص، از نصر. (از معجم البلدان). عقیرباء، رمالی است در شامی بنی حارثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
دابه ای است. (از اقرب الموارد). عقیصر. (منتهی الارب). و رجوع به عقیصر شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
گیاهی است که برگ آن به سداب ماند، گوسپند را می کشد و به شتر ضرر میرساند. (منتهی الارب). گیاهی است چون سذب، گوسفند را میکشد و به شتر ضرر نمیرساند. (از اقرب الموارد). عقفاء. و رجوع به عقفاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
منزلی است در سرزمین یمامه در راه نباج و در نزدیکی قرقری ̍، و آن از اعمال عرض است و از آن قومی از بنی عامر بن ربیعه. (از معجم البلدان)
نام شهر جولان است و آن کوره و ایالتی است از ایالات دمشق. ملوک غسانی در این مکان منزل میکردند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
مؤنث عقرب. (منتهی الارب). عقرب ماده. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقرب شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
مورچه های درازپا که در مقابر و خرابه باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
نیمروز. (منتهی الارب). هاجره و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد) ، بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه. (منتهی الارب). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، در هر روز یک بار خوردن. (منتهی الارب). غذا خوردن انسان هر روز یک بار: هو یأکل العریجاء، روزی یک بار میخورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تفضیل دادن چیزی را بر چیزی دیگر وخاص کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به ’خص’ و ’خصیصی’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ)
حندقوقی است. (مخزن الادویه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعقص است در تمام معانی. ج، عقص. (از اقرب الموارد). رجوع به أعقص شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شدت سختی و حاجت، و آن مانند ’عوصاء’ است و کمتر به کار رود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
یکی از دو ستارۀ شعری، و آن را غموص نیز نامند و من احادیثهم: ان الشعری العبور قطعت المجره فسمیت عبوراً، و بکت الاخری علی اثرها حتی غمصت فسمیت غمیصاء. (منتهی الارب). نام دیگر شعرای شامی است و آن کوکبی است روشن از قدر اول در صورت کلب اصغر (از جهان دانش). رمیصاء. بزرگترین از دو کوکب ذراع مقبوضه. یکی از اختا سهیل. رجوع به التفهیم ص 87 و کلمه عبور شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جایی است در بادیۀ عرب نزدیکی مکه که مسکن بنی جذیمه بن عامر بن عبدمناه بن کنانه بود. خالد بن ولید در عام الفتح گروه بسیاری از ایشان را کشت، رسول خدا گفت: ’اللهم انی ابراء الیک مما صنع خالد’. آنگاه بوسیلۀ علی (ع) دیۀ کشته شدگان را داد. زنی از ایشان گوید:
و لولا مقال القوم للقوم اسلموا
للاقت سلیم یوم ذلک ناطحا
لماصعهم بشر و اصحاب جحدم
و مرّه حتی یترکوا الامر صابحا
فکائن تری یوم الغمیصاء من فتی
اصیب و لم یجرح و قد کان جارحا
الظت بخطاب الایامی و طلقت
غداتئذ منهن من کان ناکحا.
دیگری گوید:
وکائن تسری بالغمیصاء من فتی
جریحاً و لم یجرح و قد کان جارحا.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
سرین اسب و طرف آن. (منتهی الارب). طرف و جانب ورک اسب. و گویند آن مابین بیخ دم اسب و سرین آن است، و آن را عزیزی به قصر نیز خوانند. و تثنیۀ آن در مد عزیزاوان و در قصر عزیزیان شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
رمیصاء. نام ام سلیم دختر ملحماء است. وی مادر انس بن مالک و از صحابیات بود. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقداء
تصویر عقداء
مهر سلیمان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیطاء
تصویر عیطاء
مونث اعیط: دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقماء
تصویر عقماء
جمع عقیم، سترونان بی تمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیان
تصویر عقیان
زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیصه
تصویر عقیصه
موی بافته تابداده
فرهنگ لغت هوشیار
سفارش کردن، اندرز دادن، پیام فرستادن، سپردن، وحی کردن ، قرار دادن، اندرز دادن، وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقراء
تصویر عقراء
مونث اعقر ریگ توده بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیاء
تصویر علیاء
بلند نای، آسمان، لچه (قله کوه)، کار شگرف کار سترگ
فرهنگ لغت هوشیار
دور گردانیدن، برگزیدن، دورکردن، به دور فرستادن، به پایان رسیدن، راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیزاء
تصویر عزیزاء
مرغ انجیرخوار، سسک، مول نغاک (حرامزاده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقرباء
تصویر عقرباء
کژ دم مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمیصاء
تصویر غمیصاء
شباهنگ از ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیاء
تصویر عمیاء
کور زن، پوشیده پوشیدگی مونث اعمی زن نابینا، کوری، پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار