مفرد واژۀ عقارب، در علم زیست شناسی جانوری بندپا با چنگال های قوی و نیشی سمّی در انتهای دم، کژدم، در علم نجوم هشتمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هشتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آبان، کژدم
مفردِ واژۀ عقارب، در علم زیست شناسی جانوری بندپا با چنگال های قوی و نیشی سمّی در انتهای دُم، کژدم، در علم نجوم هشتمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هشتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آبان، کژدم
در پی کننده، و پس دیگری آینده. (منتهی الارب). پیرو و آنچه پس باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). دنبال. دنباله. (فرهنگ فارسی معین). معاقب، یعنی در پس آینده و به دنبال آینده. و گفتۀ فقها ’یفعل ذلک عقیب الصلاه’ بتقدیر محذوف است یعنی ’فی وقت عقیب وقت الصلاه’. (از اقرب الموارد) : بعد از آن عقیب آن نصیحت خالص از ریا و صادقانه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). بیشتر علما گفتند مراد تکبیر عید است عقیب چهار نماز شام و خفتن و بامداد و نماز عید در عید فطر. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 ص 295)
در پی کننده، و پس دیگری آینده. (منتهی الارب). پیرو و آنچه پس باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). دنبال. دنباله. (فرهنگ فارسی معین). معاقب، یعنی در پس آینده و به دنبال آینده. و گفتۀ فقها ’یفعل ذلک عقیب الصلاه’ بتقدیر محذوف است یعنی ’فی وقت عقیب وقت الصلاه’. (از اقرب الموارد) : بعد از آن عقیب آن نصیحت خالص از ریا و صادقانه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). بیشتر علما گفتند مراد تکبیر عید است عقیب چهار نماز شام و خفتن و بامداد و نماز عید در عید فطر. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 ص 295)
از صحابیان است. (از منتهی الارب). واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
از صحابیان است. (از منتهی الارب). واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
مرد که او را فرزندنشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نازاینده و ناامید. (غیاث اللغات) ، خسته و مجروح، ستور پی زده. (منتهی الارب). معقور. (اقرب الموارد). ج، عقری ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه از ترس ناگهانی طاقت جنبش نباشد اورا، یا سرگشته و متحیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقر در معنی مصدری شود: این سخن پایان ندارد آن فقیر گشته است از تاب درویشی عقیر. مولوی
مرد که او را فرزندنشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نازاینده و ناامید. (غیاث اللغات) ، خسته و مجروح، ستور پی زده. (منتهی الارب). معقور. (اقرب الموارد). ج، عَقری ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه از ترس ناگهانی طاقت جنبش نباشد اورا، یا سرگشته و متحیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَقر در معنی مصدری شود: این سخن پایان ندارد آن فقیر گشته است از تاب درویشی عقیر. مولوی
قریه ای است در ساحل دریا در کنار هجر. و نیز نخلی است در یمامه از آن بنی ذهل بن دئل. و نیز نخلی است از آن بنی عامر بن حنیفه در یمامه. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
قریه ای است در ساحل دریا در کنار هجر. و نیز نخلی است در یمامه از آن بنی ذهل بن دئل. و نیز نخلی است از آن بنی عامر بن حنیفه در یمامه. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
جمع واژۀ عقرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود: دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 436). به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456) ، سخن چینیها. (منتهی الارب). نمائم. (اقرب الموارد) : اًنه لتدب ّ عقاربه، او میدرد ناموس مردم را و سخن چینیها می نماید و اذیتها می رساند. و چنانکه گویند اقاربک عقاربک، سختی ها. (منتهی الارب). شدائد. (اقرب الموارد) ، عقارب الشتاه، سختی سرمای زمستان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، منت، بر تشبیه، چنانکه گویند: لفلان علی ّ آیاد لیست بذات عقارب، یعنی او را بر من نعمتهایی است گوارا و نیکو و بدون منت. (از اقرب الموارد) ، بدی و خشونت، گویند: عیش ذوعقارب، یعنی زندگی بد و سخت و خشن. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عَقرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود: دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 436). به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456) ، سخن چینیها. (منتهی الارب). نمائم. (اقرب الموارد) : اًنه لتدب ّ عقاربه، او میدرد ناموس مردم را و سخن چینیها می نماید و اذیتها می رساند. و چنانکه گویند اقاربک عقاربک، سختی ها. (منتهی الارب). شدائد. (اقرب الموارد) ، عقارب الشتاه، سختی سرمای زمستان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، منت، بر تشبیه، چنانکه گویند: لفلان علی ّ آیاد لیست بذات عقارب، یعنی او را بر من نعمتهایی است گوارا و نیکو و بدون منت. (از اقرب الموارد) ، بدی و خشونت، گویند: عیش ذوعقارب، یعنی زندگی بد و سخت و خشن. (از اقرب الموارد)
پی زده از ساق و شکار و جز آن. (منتهی الارب). آنچه پی زده باشند از شکار و غیره، ساق قطعشده. (از اقرب الموارد) ، آواز گریه، و آوازبلند، و آواز سرودگوی و قاری. (از منتهی الارب). صوت مغنی و گریه کننده و قاری. (از اقرب الموارد). گویند ’رفع فلان عقیرته’، یعنی صدایش را بلند کرد، گوئی یکی از دو پایش را پی زده اند و او فریاد میکشد. (از منتهی الارب) ، شریفی که به قتل رسد. گویند مارأیت کالیوم عقیره فی وسطالقوم، که منظور مرد شریفی که بقتل رسد، می باشد، خرمابن سربریدۀ خشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عقائر. (اقرب الموارد)
پی زده از ساق و شکار و جز آن. (منتهی الارب). آنچه پی زده باشند از شکار و غیره، ساق قطعشده. (از اقرب الموارد) ، آواز گریه، و آوازبلند، و آواز سرودگوی و قاری. (از منتهی الارب). صوت مغنی و گریه کننده و قاری. (از اقرب الموارد). گویند ’رفع فلان عقیرته’، یعنی صدایش را بلند کرد، گوئی یکی از دو پایش را پی زده اند و او فریاد میکشد. (از منتهی الارب) ، شریفی که به قتل رسد. گویند مارأیت کالیوم عقیره فی وسطالقوم، که منظور مرد شریفی که بقتل رسد، می باشد، خرمابن سربریدۀ خشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عَقائر. (اقرب الموارد)
کژدم، جمع عقارب، نام صورتی فلکی در نیم کره جنوبی آسمان و نام هشتمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود، آبان ماه در این برج قرار می گیرد
کژدم، جمع عقارب، نام صورتی فلکی در نیم کره جنوبی آسمان و نام هشتمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود، آبان ماه در این برج قرار می گیرد