بصیغۀ امر مثنی، نام شهریست. (از اقرب الموارد). علی تثنیهالامر، شهریست. و منه المثل: علی اطرقا بالیات الخیام. (منتهی الارب). نام شهری. (ناظم الاطباء). و یاقوت آرد:... ابوعمرو گفت نام شهریست بر لفظ تثنیۀ فعل امر از اطرق یطرق که دارای ضمیر ’الف’ است و گویا رونده ای بدان شهر خبری شنید و به دو همراهش گفت: اطرقا! و اصمعی گفت: سه تن در آن جایگاه بودند و آوازهایی شنودند، آنگاه یکی به دو تن دیگر گفت: اطرقا. از آنگاه بدین نام خوانده شد و این بیت را انشاء کرد: علی اطرقا بالیات الخیا- م الاالثمام و الا العصی. وعبدالله بن امیه بن مغیرۀ مخزومی در حالی که بنی کعب بن عمرو خزاعه را خطاب کرد و خون ولید بن مغیره ابوخالد بن ولید را از آنان میخواست این ابیات ذیل را سرود و علت خونخواهی وی این بود که ولید بن مغیره به مردی ازبنی کعب برخورد که تیرهایی اصلاح می کرد، ناگاه تیری بلغزید و ولید را آنچنان مجروح ساخت که درگذشت: انی زعیم ان تسیروا و تهربوا و ان تترکوا الظهران تقوی تعالبه و ان تترکوا ماءً بجزعه اطرقا و ان تسلکوا ای الاراک اطایبه و انا اناس لاتطل دماؤنا و لایتعالی صاعداً من نحاربه. و در تفسیر بیت آورده اند جزع و جزعه بمعنی معظم وادی و بقول ابن اعرابی بمعنی خمیدگی وادی است و اطرقانام موضعی است که بصورت فعل امر آمده است چنانکه یاد کردیم و این بیت اجازه می دهد که بگوییم اطرقا جایگاهی از نواحی مکه است زیرا ’ظهران’ در آنجاست و از منازل کعب از خزاعه است و بنابرین اطرقا نیز از منازل قبیلۀ کعب در آن نواحی است. و از منازل هذیل نیز هست. (از معجم البلدان) ، پری شکم. (منتهی الارب)
بصیغۀ امر مثنی، نام شهریست. (از اقرب الموارد). علی تثنیهالامر، شهریست. و منه المثل: علی اطرقا بالیات الخیام. (منتهی الارب). نام شهری. (ناظم الاطباء). و یاقوت آرد:... ابوعمرو گفت نام شهریست بر لفظ تثنیۀ فعل امر از اَطْرَق َ یُطْرِق ُ که دارای ضمیر ’الف’ است و گویا رونده ای بدان شهر خبری شنید و به دو همراهش گفت: اَطْرِقا! و اصمعی گفت: سه تن در آن جایگاه بودند و آوازهایی شنودند، آنگاه یکی به دو تن دیگر گفت: اطرقا. از آنگاه بدین نام خوانده شد و این بیت را انشاء کرد: علی اطرقا بالیات الخیا- م الاالثمام و الا العصی. وعبدالله بن امیه بن مغیرۀ مخزومی در حالی که بنی کعب بن عمرو خزاعه را خطاب کرد و خون ولید بن مغیره ابوخالد بن ولید را از آنان میخواست این ابیات ذیل را سرود و علت خونخواهی وی این بود که ولید بن مغیره به مردی ازبنی کعب برخورد که تیرهایی اصلاح می کرد، ناگاه تیری بلغزید و ولید را آنچنان مجروح ساخت که درگذشت: انی زعیم ان تسیروا و تهربوا و ان تترکوا الظهران تقوی تعالبه و ان تترکوا ماءً بجزعه اطرقا و ان تسلکوا ای الاراک اطایبه و انا اناس لاتطل دماؤنا و لایتعالی صاعداً من نحاربه. و در تفسیر بیت آورده اند جزع و جزعه بمعنی معظم وادی و بقول ابن اعرابی بمعنی خمیدگی وادی است و اطرقانام موضعی است که بصورت فعل امر آمده است چنانکه یاد کردیم و این بیت اجازه می دهد که بگوییم اطرقا جایگاهی از نواحی مکه است زیرا ’ظهران’ در آنجاست و از منازل کعب از خزاعه است و بنابرین اطرقا نیز از منازل قبیلۀ کعب در آن نواحی است. و از منازل هذیل نیز هست. (از معجم البلدان) ، پری شکم. (منتهی الارب)
بعقوبه. نام دهی نزدیک بغداد که یعقوبیه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ده بزرگی است در ده فرسنگی بغداد. (سمعانی). و رجوع به نزهه القلوب و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
بَعْقُوبَه. نام دهی نزدیک بغداد که یعقوبیه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ده بزرگی است در ده فرسنگی بغداد. (سمعانی). و رجوع به نزهه القلوب و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
واحد عقربان. یک دانه عقربان. رجوع به عقربان شود، انه ذوعقربانه، او دارای پایداری و ثبات است که مغلوب نمی شود. (ناظم الاطباء) ، رجل ذوعقربانه، مردی با تصوری منیع. (از اقرب الموارد)
واحد عقربان. یک دانه عقربان. رجوع به عقربان شود، انه ذوعقربانه، او دارای پایداری و ثبات است که مغلوب نمی شود. (ناظم الاطباء) ، رجل ذوعقربانه، مردی با تصوری منیع. (از اقرب الموارد)
پایان کار. (منتهی الارب). عاقبت و سرانجام. (از اقرب الموارد) ، آخر هر چیز: جاء فی عقبان الشهر، او وقتی آمد که همه ماه گذشته بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقاب. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب شود
پایان کار. (منتهی الارب). عاقبت و سرانجام. (از اقرب الموارد) ، آخر هر چیز: جاء فی عقبان الشهر، او وقتی آمد که همه ماه گذشته بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ عُقاب. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب شود
جمع واژۀ عقاب. (اقرب الموارد). ج ، عقبان که آن جمع عقاب باشد. (از منتهی الارب). رجوع به عقاب شود، جمع واژۀ عقاب که به معنی شکنجه و عذاب است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ عُقاب. (اقرب الموارد). ج ِ، عُقبان که آن جمع عُقاب باشد. (از منتهی الارب). رجوع به عُقاب شود، جَمعِ واژۀ عِقاب که به معنی شکنجه و عذاب است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
کژدم، یا کژدم نر. (منتهی الارب). عقرب، و گویند نر آن است. و برخی گویند ’عقرب’ بر نر و ماده اطلاق شود و چون تأکید در تذکیر را خواهند ’عقربان’ گویند. و برخی عقربان را جانوری دیگر دانند که او را پایهای دراز است و دم او چون دم عقرب نمی باشد. (از اقرب الموارد) ، کرمکی است که در گوش درآید. (منتهی الارب). جانورکی است که در گوش فرومیرود و آن دراز و زردرنگ است و پایهای بسیاری دارد. (از اقرب الموارد). هزارپا. گوش خزک
کژدم، یا کژدم نر. (منتهی الارب). عقرب، و گویند نر آن است. و برخی گویند ’عقرب’ بر نر و ماده اطلاق شود و چون تأکید در تذکیر را خواهند ’عقربان’ گویند. و برخی عقربان را جانوری دیگر دانند که او را پایهای دراز است و دم او چون دم عقرب نمی باشد. (از اقرب الموارد) ، کرمکی است که در گوش درآید. (منتهی الارب). جانورکی است که در گوش فرومیرود و آن دراز و زردرنگ است و پایهای بسیاری دارد. (از اقرب الموارد). هزارپا. گوش خزک
دوائی است که آن را حشیهالطحال خوانند. و بعضی گویند دوائی است که آن را به شیرازی زنگی دارو خوانند. و بعضی دیگر گویند بیخ محبر کبر رومی است. (برهان). به لغت اندلس اسقولوفندریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). اسقولوفندریون. (اختیارات بدیعی). اسقولوفندریون و زنگی دارو. (از الفاظ الادویه). و رجوع به سقولوفندریون شود
دوائی است که آن را حشیهالطحال خوانند. و بعضی گویند دوائی است که آن را به شیرازی زنگی دارو خوانند. و بعضی دیگر گویند بیخ محبر کَبَر رومی است. (برهان). به لغت اندلس اسقولوفندریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). اسقولوفندریون. (اختیارات بدیعی). اسقولوفندریون و زنگی دارو. (از الفاظ الادویه). و رجوع به سقولوفندریون شود
نام رود بزرگی است در قفقاز شوروی و از مائلۀشمالی سلسلۀ جبالی قفقاز از یک محل مرتفع بالغ بر 4246 متر مربوط به کوه البرز نبعان مینماید و در بین یک وادی تنگ مستور از جنگل، اول بسوی شمال آنگاه بسمت شمال غربی و سرانجام بطرف مغرب جاری گردد و پس ازگذشتن از بین شهر ’یکاترینودار یا کرسنودار’ بدو باز و منشعب میشود، رجوع به دایرهالمعارف شوروی شود
نام رود بزرگی است در قفقاز شوروی و از مائلۀشمالی سلسلۀ جبالی قفقاز از یک محل مرتفع بالغ بر 4246 متر مربوط به کوه البرز نبعان مینماید و در بین یک وادی تنگ مستور از جنگل، اول بسوی شمال آنگاه بسمت شمال غربی و سرانجام بطرف مغرب جاری گردد و پس ازگذشتن از بین شهر ’یکاترینودار یا کرسنودار’ بدو باز و منشعب میشود، رجوع به دایرهالمعارف شوروی شود
تثنیه عقاب دو آله دار دوموده تثنیه عقاب در حالت رفعی و جری (ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دو عقاب، دو چوب که مقصر را بر آنها بدار می کشیدند یا بر آنها بسته چوب می زدند عقابان. توضیح ظاهرا سر آن دو چوب به شکل عقاب بوده. یا در عقابین کشیدن، مقصر را به چوب عقابین بستن
تثنیه عقاب دو آله دار دوموده تثنیه عقاب در حالت رفعی و جری (ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دو عقاب، دو چوب که مقصر را بر آنها بدار می کشیدند یا بر آنها بسته چوب می زدند عقابان. توضیح ظاهرا سر آن دو چوب به شکل عقاب بوده. یا در عقابین کشیدن، مقصر را به چوب عقابین بستن