جدول جو
جدول جو

معنی عقدی - جستجوی لغت در جدول جو

عقدی
(عُ قُ)
منسوب به عقده که آن لقب پدر ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمان، مشهور به ابن عقده است. وی محدث بود و در محرم سال 249 ه. ق. متولد شد و در ذیقعده 332ه. ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
عقدی
(عَ قَ)
منسوب به عقد که بطنی از بجیله است و گویند آن از قیس بوده است. ابوعامر عبدالملک بن عمرو عقدی بدین نسبت شهرت دارد که محدث بود واز شعبه نقل میکرد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
عقدی
(عَ)
منسوب به عقد. رجوع به عقد شود، مقابل صیغه و منقطعه و متعه. (یادداشت مرحوم دهخدا). زن عقدی، در مقابل زن صیغه.
- امثال:
مگر شما از عقدی هستید ما از صیغه، دلیلی بر استعلا و برتری جستن بر ما ندارید. (امثال و حکم دهخدا).
، فرزند که از زن عقدی بود. مقابل فرزند که از صیغه باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادی
تصویر عادی
ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادی
تصویر عادی
عدو، دشمن، متجاوز، متعدی، جنگاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقده
تصویر عقده
امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود،
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقلی
تصویر عقلی
مبتنی بر عقل، ویژگی آنچه ادراک آن با قوۀ عقل صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
پول یا چیز دیگری که در روز عید، به خصوص عید نوروز، به کس دیگر می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
عقبا، جهان، دیگر آخرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عددی
تصویر عددی
مربوط به عدد، شمردنی، دانه ای، ویژگی آنچه بتوان آن را شمرد مثلاً فروش عددی، کنایه از اندک، کم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعدی
تصویر قعدی
نشیننده، ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
پیسگی پیشکی منسوب به نقد: آنچه که بوجه نقد و رایج پرداخته شود: جوایز نقدی، آنچه که بهایش فی المجلس پرداخته شود: معامله نقدی
فرهنگ لغت هوشیار
داربویی منسوب به عود برنگ یا به بوی عود: کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل بتاب. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
نیوک دستلاف خلعت و هدیه و پولی که در روز عید به کسی دهند، عطا هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقری
تصویر عقری
عقار بنگرید به عقار
فرهنگ لغت هوشیار
خردیک خردی منسوب به عقل. یا دلیل عقلی. برهانی که مبنای آن بر استدلال عقلی باشد مقابل دلیل نقلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقمی
تصویر عقمی
بلند تبار: مرد، پوشیده پیچیده چون سخن پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
سزای کردار، آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقده
تصویر عقده
گره و بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضدی
تصویر عضدی
بازویی
فرهنگ لغت هوشیار
بند گانه منسوب به عبد، منسوب به عبد القیس (بطنی از جدیله) عبقی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادی
تصویر عادی
دیرینه، امری که عادت بر آن جاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقدت
تصویر عقدت
هر چیز مشکل و دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
((عُ با))
آخرت، جهان دیگر، رستاخیز، قیامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمدی
تصویر عمدی
((عَ))
منسوب به عمد، از روی قصد و نیت نسبت به عمل و رفتار خود، مقابل سهوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
هدیه ای که به مناسبت عید به کسی داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادی
تصویر عادی
متجاوز، ستمگر، دشمن، جمع عدات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقده
تصویر عقده
((عُ دِ))
گره، حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادی
تصویر عادی
منسوب به عادت، آن چه که به آن عادت کرده باشند، در فارسی به معنای معمولی، پیش پا افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمدی
تصویر عمدی
خود خواسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عادی
تصویر عادی
بهنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمدی
تصویر عمدی
Intentional
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عددی
تصویر عددی
Numeric
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عادی
تصویر عادی
Habitual, Normal, Ordinary
دیکشنری فارسی به انگلیسی