جدول جو
جدول جو

معنی عقدکانی - جستجوی لغت در جدول جو

عقدکانی
عقدکنان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدوانی
تصویر عدوانی
از روی ظلم و ستم مثلاً تصرف عدوانی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ)
خرمائی است. (منتهی الارب). نوعی خرما و تمر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
720-811 ه. ق.) سعید بن محمد تجیبی تلمسانی عقبانی. قاضی و فقیه مالکی و از اهالی تلمسان بود و مدتی عهده دار قضاء در بجایه و مراکش بوده است. او راست: شرح جمل خونجی. العقیده البرهانیه. شرح الحوفیه. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(دُکْ کا نی ی)
منسوب به دکان، صاحب دکان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نی ی)
منسوب بعدنان.
- باغ عدنانی، در کوشک باغ عدنانی. (تاریخ بیهقی). و از سرای عدنانی به باغ فرورود. (تاریخ بیهقی).
- سرای عدنانی، سرایی بوده است بشهر نیشابور: از راه بدرگاه آمد و در دهلیز سرای پیشین عدنانی ببست و از این سرای گذشته و از سرای دیگر سخت فراخ و نیکو گذشت. و بودی که سلطان آنجا بودی به سرای عدنانی و آنجا بار دادی. (تاریخ بیهقی ص 56). و از سرای عدنانی به باغ فرورود. (تاریخ بیهقی ص 123). و امیر مسعود در صفۀ سرای عدنانی نشسته بود با ندیمان. (تاریخ بیهقی ص 124)
لغت نامه دهخدا
(عَدْ)
یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان. از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت. مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر و جز آنها فرا گرفت. مردی شیعی بود و حجاج بن یوسف او را به خراسان تبعید کرد، در آنجا از طرف یزید بن مهلب قضاوت یافت. وی به سال 119 یا 129 یا 100 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 70)
در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمره بن ربیعه و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجر بن عیاذ بن یشکر بن عدوان است. (ریحانه الادب ص 693)
لغت نامه دهخدا
(عُدْ نی ی)
منسوب به عدوان، تجاوزکارانه.
- تصرف عدوانی، نوعی از غصب است. درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون رضایت او خارج نماید یا مزاحم استفادۀ متصرف شود تصرف عدوانی کرده است. دعوی تصرف عدوانی عبارت است از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را ازتصرف او خارج کرده و متصرف سابق اعادۀ تصرف خود رانسبت به آن مال درخواست نماید. (ص 70). در شرایع الاسلام ص 238 آرد: الغصب هوالاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً
لغت نامه دهخدا
(عُ)
منسوب به عقفان و آن جایگاهی است در حجاز. حزیمه بن سحوۀ عقفانی محدث، از بنی سامه بن لؤی بدین نسبت شهرت دارد. و نیز آن را منسوب به عقفان بن سویدبن خالد بن اسامه بن عنبر که بطنی از یربوع هستند و در کوفه فرود آمدند، دانسته اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عقل. عقلی:
شخص انسان را ز حق یک نور عقلانی عطاست
روح ده دانست که اعضا برنتابد بیش از این.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عُ دَ)
تثنیۀ عقده (در حال رفع، و رعایت این قاعده درزبان فارسی نشود). عقدتین. و رجوع به عقدتین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
منسوب به اندکان و آن دهی است از فرغانه و از آنجاست ابوحفص عمر بن محمد بن طاهر اندکانی فرغانی صوفی، درگذشته به سال 545 ه. ق. (از لباب الانساب). و رجوع به اندکان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب است به عیدان، و آن بطنی است از حضرموت، و او پدر ربیعه بن عیدان بن ربیعۀ ذی العرف ابن وائل ذی طراف بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عبدالحمید بن عبد الرحمان بن احمد العبدانی، مکنی به ابوالقاسم. خواهرزادۀ یکی از فضلاء و ائمه است که از خال خود قاضی ابوالحسن علی بن الحسن دهقان، مکنی به ابن عبدالرزاق الکشمیهنی و جز آنان روایت کند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ کُ)
رسم و مجلس خطبه کردن عروسی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مجلس عقدکنان، محفل و انجمنی که آنجا عقد نکاح کنند و صیغۀ عقد جاری سازند
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
عقلائی در فارسی: هو زندیک بخردانه منسوب به عقل: قوه عقلانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوانی
تصویر عدوانی
تجاوزکارانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
((عَ))
منسوب و مربوط به عقل
فرهنگ فارسی معین
عقلایی، عقلی
متضاد: غیرمنطقی، حسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خصمانه، عداوت آمیز، قهرآلود، قهرآمیز
متضاد: دوستانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد