جدول جو
جدول جو

معنی عقاید - جستجوی لغت در جدول جو

عقاید
عقیده ها، دین ها، ایمان ها، مذاهب، رای ها، چیزهایی که انسان به آن اعتقاد دارد، باورها، چیزهایی که انسان در دل و ضمیر خود نگه می دارد، جمع واژۀ عقیده
تصویری از عقاید
تصویر عقاید
فرهنگ فارسی عمید
عقاید
((عَ یِ))
جمع عقیده
تصویری از عقاید
تصویر عقاید
فرهنگ فارسی معین
عقاید
باورها
تصویری از عقاید
تصویر عقاید
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاید
تصویر عاید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عواید
تصویر عواید
عایده ها، حاصل ها، سودها، درآمدها، ویژگی چیزهایی که بازمی گردند، بازگردنده ها، جمع واژۀ عایده
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
قائد. رجوع به قائد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
عوائد، که جمع واژۀ عائده باشد. رجوع به عوائد شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نخی است که در آن مهره هایی باشد و به گردن کودک آویخته گردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
خزیمه بن خازم نمشلی. وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمه به وی منسوب است. شاید اصل او از خراسان باشد و تا هنگام مرگ در بغداد بسر برده است. وی از محمد بن عبدالرحمان بن ابی ذئب روایت کند و یعقوب بن یوسف اصم از او روایت دارد. او در شعبان سال 203 هجری قمری وفات یافت. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عقاید. جمع واژۀ عقیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیده شود، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). عقیده ها و چیزهایی که شخص یقین بر آنها کندو آنها را در دل خود گیرد. (ناظم الاطباء). آنچه نفس اعتقاد در آن قصد شود بدون عمل. (از تعریفات جرجانی) : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). رجوع به عقیده شود
لغت نامه دهخدا
به سریانی مغاث است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عَق قا)
مبالغه است عاقد را. رجوع به عاقد شود، سازنده و فروشندۀ نخها و تکمه ها. (از اقرب الموارد). علاقه بند
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عواید
تصویر عواید
جمع عاید (عائده) در آمدها مداخل، فواید منافع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقائد
تصویر عقائد
جمع عقیده، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاد
تصویر عقاد
نخ ساز، فروشنده نخ
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فرهنگ لغت هوشیار
از جلو کشنده ستور مقابل سایق (سائق)، پیشوا راهبر پیشرو، جمع قواد قود قاده قایدین (قائیدن)، سرهنگ سردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواید
تصویر عواید
((عَ یِ))
جمع عائده، در آمدها، مداخل، فواید، منافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده، بازگردانده، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاید
تصویر قاید
((یِ))
پیشوا، رهبر، فرمانده، سردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عواید
تصویر عواید
درآمدها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از با عقاید مختلف
تصویر با عقاید مختلف
با باورهای گوناگون
فرهنگ واژه فارسی سره
درآمدها، عایدی ها، فواید، مداخل، منافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتقادات، باورها
دیکشنری اردو به فارسی