رشته که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب). نخی که بوسیلۀ آن اطراف ذؤابه را بندند. ج، عقص. (از اقرب الموارد). موی بند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). جل گیس. گیسوبند. گیس باف، ’دواره’ و شکنبه که در شکم گوسپند است. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقیصه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عقصه. (اقرب الموارد)
رشته که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب). نخی که بوسیلۀ آن اطراف ذؤابه را بندند. ج، عُقُص. (از اقرب الموارد). موی بند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). جل گیس. گیسوبند. گیس باف، ’دواره’ و شکنبه که در شکم گوسپند است. (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ عَقیصه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ عَقصه. (اقرب الموارد)
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
داراک اجنبا (غیر منقول) دستکرد هیر، خشک، رنگ سرخ درخت، داروی گیاهی، بیخ گیاهی کالای خانه مانه، بر گزیده از دارایی و چرامین (علف) متاع سرای اثاث خانه، آب و زمین ملک ضیعه جمع عقارات. درخت، گیاهی که برای تداوی به کار رود، ماده دارویی که به منظور معالجه مرضی تجویز گردد دوا (مطلقا) جمع عقاقیر. متاع سرای اثاث خانه، مال منتخب، گیاه خشک، می شراب باده، نوعی جامه سرخ
داراک اجنبا (غیر منقول) دستکرد هیر، خشک، رنگ سرخ درخت، داروی گیاهی، بیخ گیاهی کالای خانه مانه، بر گزیده از دارایی و چرامین (علف) متاع سرای اثاث خانه، آب و زمین ملک ضیعه جمع عقارات. درخت، گیاهی که برای تداوی به کار رود، ماده دارویی که به منظور معالجه مرضی تجویز گردد دوا (مطلقا) جمع عقاقیر. متاع سرای اثاث خانه، مال منتخب، گیاه خشک، می شراب باده، نوعی جامه سرخ
ساگبند رسنی که با آن پا یا زانوی شتر یا پای ستور دیگر بندند، سر بند رشته ای که تازیان دور سر بندند، جمع عاقل، دانا یان بخردان پا گرفتگی در ستور جمع عقل ریسمانی که بدان زانوی شتر را بندند، رشته ای که تازیان دور سر بندند. توضیح این کلمه به معنی مفرد استعمال شود و مفرد آن در فارسی مورد استعمال ندارد
ساگبند رسنی که با آن پا یا زانوی شتر یا پای ستور دیگر بندند، سر بند رشته ای که تازیان دور سر بندند، جمع عاقل، دانا یان بخردان پا گرفتگی در ستور جمع عقل ریسمانی که بدان زانوی شتر را بندند، رشته ای که تازیان دور سر بندند. توضیح این کلمه به معنی مفرد استعمال شود و مفرد آن در فارسی مورد استعمال ندارد
پرنده ای است شکاری با جثه ای بزرگ دارای منقاری خمیده، چشم هایی تیزبین و چنگال هایی نیر ومند، صورت فلکی بزرگی در آسمان استوا و در کهکشان راه شیری به شکل لوزی نسبتاً بزرگی که روشن ترین ستاره آن نسر طایر نام دارد
پرنده ای است شکاری با جثه ای بزرگ دارای منقاری خمیده، چشم هایی تیزبین و چنگال هایی نیر ومند، صورت فلکی بزرگی در آسمان استوا و در کهکشان راه شیری به شکل لوزی نسبتاً بزرگی که روشن ترین ستاره آن نَسر طایر نام دارد