جدول جو
جدول جو

معنی عقابه - جستجوی لغت در جدول جو

عقابه
(عُ بَ)
بطنی است از حضرموت و نسبت بدان عقابی شود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حقابه
تصویر حقابه
پولی که در ازای آب می دهند به ویژه برای زراعت، آب بها، حق الشرب، مقدار آبی که حق یک ملک یا مزرعه از آب رودخانه یا قنات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقربه
تصویر عقربه
هر یک از میله های روی صفحۀ ساعت که ثانیه، دقیقه و ساعت را نشان می دهد، عقربک
ماده عقرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
پارچه ای که به پیشانی یا دور سر می بستند، عمامه، مندیل، دستار، گروه مردم، جماعت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ مَ)
گیاه تر برآوردن. (از ناظم الاطباء) : عشبت الارض، عشب زمین رویید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ بَ)
پایان هر چیزی: و ﷲ عاقبه الامور. (قرآن 41/22). رجوع به عاقبت شود، فرزند، یقال لیس له عاقبه، أی ولد. (منتهی الارب). نسل. (اقرب الموارد) ، تأمل در آخر کاری. (منتهی الارب). ج، عواقب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُنْ نا بَ)
یک دانه عناب. یکی عناب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عناب شود، بار پیلو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه. در اینجا برکه ای است ازآن ام جعفر که در سه میل پس از قباب، در مقابل سمیراء و پس از توز واقع شده. آب آن شور و غلیظ است. و گویند که عنابه، کوه کوچک یا صخرۀ بزرگی (قاره) است در پایین ’رویثه’ بین مکه و مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یا بَ)
بمعنی عیّاب است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عیّاب شود: اًن هشام بن الکلبی کان یأکل الناس أکلاً و کان علاّمه نسّابه راویه للمثالب عیابه. (جاحظ از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
گیاهناکی. (منتهی الارب). فراوانی عشب و گیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بَ)
مؤنث عقرب. (منتهی الارب). ماده عقرب. (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود، کنیزک نیکوخدمت دانشمند. (منتهی الارب). کنیز بسیار خدمت کننده و عاقل. (از اقرب الموارد) ، آهنی است مانند کلاب که در زین آویزند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبانۀ لگام، بند دوال نعلین بر پشت پای. (دهار) دوالی است نعل را، دوالی که بدان پاردم ستور با زین بندند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بَ / بِ)
عقربه. عقربۀ ساعت. هر یک از میله های فلزی باریک گردان متصل به چرخها و دستگاههای ساعت که گردش آنها در روی صفحۀ ساعت نشان دهنده ثانیه و دقیقه و ساعت باشد. هر یک از دو میلۀ باریک بر صفحۀ ساعت که یکی دقیقه و دیگری ساعت را نشان می دهد. (یادداشت مرحوم دهخدا). هر یک از میله های باریک فلزی که روی صفحۀ ساعت نصب میشودو بدانها ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها را می شمارند، و در معنی عربی ’عقرب الساعه’ به کار رود. (فرهنگ فارسی معین). عقربک. عقرب. رجوع به عقرب و عقربک شود.
- عقربۀ ثانیه شمار، عقربه ای که ثانیه ها را نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین).
- عقربۀ دقیقه شمار، عقربه ای که دقیقه ها را نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین).
- عقربۀ ساعت شمار، عقربه ای که ساعتها را نشان میدهد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بَ)
رمال و ریگهایی است در شرق خریمیه. و آن را آبی از آن بنی اسد نیز دانسته اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
شعبه ای از بنی رکب منشعب از قبیلۀ بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
ابن صعب بن علی بن بکر بن وائل، از عدنان. جدی است جاهلی، و ذهل بن شیبان و تیم الله بن ثعلبه از نسل اویند. (ازالاعلام زرکلی به نقل از جمهرهالانساب و نهایهالارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ بَ)
ابن هبیره اسدی. از شعرای جاهلیت عرب است و درک اسلام نیز کرد. او اشعار مشهوری خطاب به معاویه دارد که چنین آغاز میشود:
معاوی اننا بشر، فاسجح
فلسنا بالجبال و لاالحدید.
عقیبه در حدود سال 50 هجری قمری در گذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از خزانهالبغدادی و سمط اللآلی)
لغت نامه دهخدا
(عُقْ قا قَ)
خطاف. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(حَقْ قا بَ / بِ)
از کلمه حق عربی و آب فارسی، سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعه ای یا باغی یا خانه ای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات در ساعات و به اندازۀ معلوم، بهای آب. آب بها. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَقْ قا قَ)
سحابه عقاقه، ابر که باران خود را ریخته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نقابت در فارسی مهتری پیشوایی سالاری سرپرستی سر گروهی، ستودگی، در تازی نوین با هماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقوبه
تصویر عقوبه
پاد افراس (سزای کار بد) باد افره کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاره
تصویر عقاره
نازایی نازاینده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقافه
تصویر عقافه
چنگک
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از میله های فلزی باریک گردان متصل به چرخها و دستگاههای ساعت که گردش آنها در روی صفحه ساعت نشان دهنده ثانیه و دقیقه و ساعت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
نوعی از جامه که بدان سر بندند، جماعتی از اسبان یا مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشابه
تصویر عشابه
پرگیاهی گیاهناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدابه
تصویر عدابه
زهدان، زهار، بن زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابه
تصویر عرابه
وسیله نقلیه ساده که با چرخ حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
بهرآبه بهره کسان از آب کناد (قنات) یا رودخانه حقی نسبت بسهمی از آب قنات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقابه
تصویر ثقابه
افروخته شدن، روشن شدن ستاره، دمیدن بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقابه
تصویر رقابه
در فارسی: همچشمی همالش در تازی: نگهبانی پاسداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
((عَ بِ))
عمامه، دستار، گروه مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقابه
تصویر حقابه
((حَ قّ بِ یا بَ))
حقی نسبت به سهمی از آب قنات و غیره
فرهنگ فارسی معین
((عَ رَ بِ))
هریک از میله های باریک فلزی که روی صفحه ساعت نصب شده و با آن ها ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه ها را شمارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقربه
تصویر عقربه
شاهنگ
فرهنگ واژه فارسی سره