جدول جو
جدول جو

معنی عفیفات - جستجوی لغت در جدول جو

عفیفات(عَ)
جمع واژۀ عفیفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عفیفه شود
لغت نامه دهخدا
عفیفات
جمع عفیفه، زنان پارسا
تصویری از عفیفات
تصویر عفیفات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفیفه
تصویر عفیفه
(دخترانه)
مؤنث عفیف، دارای عفت، پرهیزکار، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطیات
تصویر عطیات
عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایدات
تصویر عایدات
جمع واژۀ عایده، حاصل، سود، درآمد، ویژگی آنچه بازمی گردد، بازگردنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفیات
تصویر وفیات
وفات ها، موت ها، مرگ ها، جمع واژۀ وفات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیافت
تصویر عیافت
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی عمید
(عُ قَ)
مورچه های درازپا که در مقابر و خرابه باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
گیاهی است که برگ آن به سداب ماند، گوسپند را می کشد و به شتر ضرر میرساند. (منتهی الارب). گیاهی است چون سذب، گوسفند را میکشد و به شتر ضرر نمیرساند. (از اقرب الموارد). عقفاء. و رجوع به عقفاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
گیاهی است مانند عرفج. (از منتهی الارب). گیاهی است خاردار. (از ناظم الاطباء). عیفقان. (اقرب الموارد). رجوع به عیفقان شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عفونت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عفونت و عفونه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشیشان. (منتهی الارب). ج ، عشیشیه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشیشان و عشیشیه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
قبیله ای از اعراب برّ نجدند که در نواحی بندر هندیان در کنار رود خانه زیدون در زمستان و تابستان در چادرهای سیاه زندگانی کنند و در خانه گلین نشستن را عار دانند و حکومت بندر هندیان و مضافات آن را تصاحب نموده اند و معیشت آنها از زراعت دیمی و گله داری است و زبان آنها عربی است. (از فارسنامۀ ناصری ص 331)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ علوفه. آنچه ستوران خورند، آذوقه وتوشه و ارزاق: امیر بفرمود بتعجیل کسان رفتند و بر روستای بیهق علوفات راست کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375). خواجه حسین وکیل شغل بساخت و بیستم این ماه سوری برفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن، چنانکه هیچ بینوایی نباشد. (تاریخ بیهقی ص 450)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علیله. رجوع به علیله شود
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ)
تصغیر شعفه. (اقرب الموارد). گیسوهای خرد.
- امثال:
ما علی رأسه الا شعیفات، یعنی نیست بر سراو مگر موی چند از گیسو، درباره مفلس بی چیز گویند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). موی چند از گیسو. (آنندراج). و رجوع به شعفه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَیْ یِ)
مأخوذ از تازی، هر چیز که کیف و نشاءه دهد و مستی و خوش حالتی آورد. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکیفه، مؤنث مکیف. رجوع به مکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَیْ یَ)
جمع واژۀ مکیفه، مؤنث مکیّف: اعنی نفس سخن به توکیل الهی بر تجسس از آنچ بیند و شنود از مکیفات کآن چون است و از مقولات که معنی آن چیست. (جامع الحکمتین ص 12). و رجوع به مکیف (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
از قبائل عرب ساکن مصر هستند که نسب آنان به عربهای حجاز میرسد و در قنا و اسوان سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819)
نام طائفه ای است منسوب به وادی علاقی که نسب آنان به عقیل بن ابی طالب میرسد. و اکنون در منطقه ای مابین دو شهر مضیق و کرسکو در سودان ساکنند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عافیه، (ناظم الاطباء)، رجوع به عافیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تعریف. توصیفات. بیانات و ستودگیها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخفیفات
تصویر تخفیفات
جمع تخفیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریفات
تصویر تعریفات
توصیفات و بیانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیات
تصویر خفیات
جمع خفیه، پوشیده ها نهفته ها جمع خفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیفات
تصویر تعلیفات
جمع تعلیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفیرات
تصویر تعفیرات
جمع تعفیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعففات
تصویر تعففات
جمع تعفف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفیفات
تصویر تلفیفات
جمع تلفیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیفات
تصویر تکیفات
جمع تکیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلیفات
تصویر تلیفات
جمع تکلیف. یا تکلیفات دیوانی. مصادرات دیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایدات
تصویر عایدات
جمع عائده، درآمد ها جمع عایده در آمدها مداخل
فرهنگ لغت هوشیار
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوفات
تصویر علوفات
جمع علوفه، واسان ها جمع علوفه آنچه ستوران خورند، آزوقه: توشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیفات
تصویر مکیفات
جمع مکیفه (مکیف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایدات
تصویر عایدات
جمع عایده، درآمدها
فرهنگ فارسی معین