گیاهی است که برگ آن به سداب ماند، گوسپند را می کشد و به شتر ضرر میرساند. (منتهی الارب). گیاهی است چون سذب، گوسفند را میکشد و به شتر ضرر نمیرساند. (از اقرب الموارد). عقفاء. و رجوع به عقفاء شود
گیاهی است که برگ آن به سداب ماند، گوسپند را می کشد و به شتر ضرر میرساند. (منتهی الارب). گیاهی است چون سذب، گوسفند را میکشد و به شتر ضرر نمیرساند. (از اقرب الموارد). عَقفاء. و رجوع به عقفاء شود
قبیله ای از اعراب برّ نجدند که در نواحی بندر هندیان در کنار رود خانه زیدون در زمستان و تابستان در چادرهای سیاه زندگانی کنند و در خانه گلین نشستن را عار دانند و حکومت بندر هندیان و مضافات آن را تصاحب نموده اند و معیشت آنها از زراعت دیمی و گله داری است و زبان آنها عربی است. (از فارسنامۀ ناصری ص 331)
قبیله ای از اعراب برّ نجدند که در نواحی بندر هندیان در کنار رود خانه زیدون در زمستان و تابستان در چادرهای سیاه زندگانی کنند و در خانه گلین نشستن را عار دانند و حکومت بندر هندیان و مضافات آن را تصاحب نموده اند و معیشت آنها از زراعت دیمی و گله داری است و زبان آنها عربی است. (از فارسنامۀ ناصری ص 331)
جمع واژۀ علوفه. آنچه ستوران خورند، آذوقه وتوشه و ارزاق: امیر بفرمود بتعجیل کسان رفتند و بر روستای بیهق علوفات راست کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375). خواجه حسین وکیل شغل بساخت و بیستم این ماه سوری برفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن، چنانکه هیچ بینوایی نباشد. (تاریخ بیهقی ص 450)
جَمعِ واژۀ عُلوفه. آنچه ستوران خورند، آذوقه وتوشه و ارزاق: امیر بفرمود بتعجیل کسان رفتند و بر روستای بیهق علوفات راست کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375). خواجه حسین وکیل شغل بساخت و بیستم این ماه سوری برفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن، چنانکه هیچ بینوایی نباشد. (تاریخ بیهقی ص 450)
تصغیر شعفه. (اقرب الموارد). گیسوهای خرد. - امثال: ما علی رأسه الا شعیفات، یعنی نیست بر سراو مگر موی چند از گیسو، درباره مفلس بی چیز گویند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). موی چند از گیسو. (آنندراج). و رجوع به شعفه شود
تصغیر شَعَفه. (اقرب الموارد). گیسوهای خرد. - امثال: ما علی رأسه الا شعیفات، یعنی نیست بر سراو مگر موی چند از گیسو، درباره مفلس بی چیز گویند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). موی چند از گیسو. (آنندراج). و رجوع به شعفه شود
جمع واژۀ مکیفه، مؤنث مکیّف: اعنی نفس سخن به توکیل الهی بر تجسس از آنچ بیند و شنود از مکیفات کآن چون است و از مقولات که معنی آن چیست. (جامع الحکمتین ص 12). و رجوع به مکیف (معنی اول) شود
جَمعِ واژۀ مکیفه، مؤنث مُکَیّف: اعنی نفس سخن به توکیل الهی بر تجسس از آنچ بیند و شنود از مکیفات کآن چون است و از مقولات که معنی آن چیست. (جامع الحکمتین ص 12). و رجوع به مکیف (معنی اول) شود
از قبائل عرب ساکن مصر هستند که نسب آنان به عربهای حجاز میرسد و در قنا و اسوان سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819) نام طائفه ای است منسوب به وادی علاقی که نسب آنان به عقیل بن ابی طالب میرسد. و اکنون در منطقه ای مابین دو شهر مضیق و کرسکو در سودان ساکنند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819)
از قبائل عرب ساکن مصر هستند که نسب آنان به عربهای حجاز میرسد و در قنا و اسوان سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819) نام طائفه ای است منسوب به وادی علاقی که نسب آنان به عقیل بن ابی طالب میرسد. و اکنون در منطقه ای مابین دو شهر مضیق و کرسکو در سودان ساکنند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819)
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن