استوار نکردن سخن را و ناسره گفتن آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن از حاجت، مماطلت کردن حق کسی را، سخت گول گردیدن. (از منتهی الارب). بسیار احمق شدن. (از اقرب الموارد). عفک. رجوع به عفک شود
استوار نکردن سخن را و ناسره گفتن آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن از حاجت، مماطلت کردن حق کسی را، سخت گول گردیدن. (از منتهی الارب). بسیار احمق شدن. (از اقرب الموارد). عَفَک. رجوع به عفک شود
پف زده، پف کرده، ورم کوچک، نوعی شیرینی سبک وزن و مخروطی شکل که با شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند، پفکی، تفک، تفنگ بادی، نی یا چوب میان تهی که با آن مهره یا گلولۀ گلی پرتاب کنند
پف زده، پف کرده، ورم کوچک، نوعی شیرینی سبک وزن و مخروطی شکل که با شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند، پفکی، تفک، تفنگ بادی، نی یا چوب میان تهی که با آن مهره یا گلولۀ گلی پرتاب کنند
تفنگ، وسیله ای لوله مانند که با فوت کردن شدید در آن، سنگ و گلولۀ چوبی یا گلی را به سمت مورد نظر پرتاب می کردند، برای مثال مثل سیمرغ که طوفان نبرد از جایش / نه چو گنجشک که افتد به دم باد تفک (ابن یمین - لغت نامه - تفک)
تفنگ، وسیله ای لوله مانند که با فوت کردن شدید در آن، سنگ و گلولۀ چوبی یا گِلی را به سمت مورد نظر پرتاب می کردند، برای مِثال مثل سیمرغ که طوفان نبرد از جایش / نه چو گنجشک که افتد به دم باد تفک (ابن یمین - لغت نامه - تفک)
سخت گول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق. (تاج المصادر بیهقی) : اعفک و انوک، بغایت احمق. (یادداشت بخط مؤلف) ، تیره کردن آب را و دردی ناک نمودن شراب و دوشاب و روغن و مانند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیره کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). تیره و دردی ناک ساختن روغن و شراب و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پیه ناک شدن کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیه دار شدن کوهان. (از اقرب الموارد) ، خداوند گلۀ شتران بسیار شدن و آن از پنجاه بوده تا صد. (تاج المصادر بیهقی). دارای عکره یعنی پاره ای از گله از پنجاه تا صدیا پنجاه تا شصت و هفتاد شدن. (از اقرب الموارد)
سخت گول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق. (تاج المصادر بیهقی) : اعفک و انوک، بغایت احمق. (یادداشت بخط مؤلف) ، تیره کردن آب را و دُردی ناک نمودن شراب و دوشاب و روغن و مانند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیره کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). تیره و دردی ناک ساختن روغن و شراب و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پیه ناک شدن کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیه دار شدن کوهان. (از اقرب الموارد) ، خداوند گلۀ شتران بسیار شدن و آن از پنجاه بوده تا صد. (تاج المصادر بیهقی). دارای عَکَرَه یعنی پاره ای از گله از پنجاه تا صدیا پنجاه تا شصت و هفتاد شدن. (از اقرب الموارد)
غلتانیدن، بر زمین زدن، آب نخست دادن، به خاک آلودن، زیر خاک کردن، خاک گربز: مرد، خوک نر شب هفتم شب هشتم شب نهم از هر ماه، دلیر مرد، چست مرد، توانا، بازار سرد، خوک نر، ستبر، کم دیداری، دور دست
غلتانیدن، بر زمین زدن، آب نخست دادن، به خاک آلودن، زیر خاک کردن، خاک گربز: مرد، خوک نر شب هفتم شب هشتم شب نهم از هر ماه، دلیر مرد، چست مرد، توانا، بازار سرد، خوک نر، ستبر، کم دیداری، دور دست
بلوت از گیاهان، مازه از گیاهان، سرو خمره ای، بر کندن خمیدگی بینی گس مزه زکش، گریشنک (قابض) تند مزه گس، قابض. گونه ای سرو که به سرو خمره یی موسوم است، بلوط مازو که یکی از گونه های بلوط است و تولید مازو می کند، مازو
بلوت از گیاهان، مازه از گیاهان، سرو خمره ای، بر کندن خمیدگی بینی گس مزه زکش، گریشنک (قابض) تند مزه گس، قابض. گونه ای سرو که به سرو خمره یی موسوم است، بلوط مازو که یکی از گونه های بلوط است و تولید مازو می کند، مازو
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
زدن با چوب رختشویی (معفجه)، کونگایی دوازدهه (روده اثنی عشر) خراب تباه: یارب چه شاهی عزیزاست این خاک که چندین عروسان را می آرایند مادر و پدر به نزد وی می فرستند تا در وی عفج می شوند و می پوسند. توضیح ضبط کلمه به درستی معلوم نیست. روده ای که طعام از معده در آن داخل گردد جمع اعفاج
زدن با چوب رختشویی (معفجه)، کونگایی دوازدهه (روده اثنی عشر) خراب تباه: یارب چه شاهی عزیزاست این خاک که چندین عروسان را می آرایند مادر و پدر به نزد وی می فرستند تا در وی عفج می شوند و می پوسند. توضیح ضبط کلمه به درستی معلوم نیست. روده ای که طعام از معده در آن داخل گردد جمع اعفاج
نیی است که مهره های گلی مدور خشک شده را با دمیدن (پف کردن فوت کردن) بشدت و بسرعت ازنی پرتاب می کنند و با آن پرندگان و دیگر هدفها را می زنند تفک تزتک، نوعی خوراکی که با تخم مرغ و مواد دیگر سازند
نیی است که مهره های گلی مدور خشک شده را با دمیدن (پف کردن فوت کردن) بشدت و بسرعت ازنی پرتاب می کنند و با آن پرندگان و دیگر هدفها را می زنند تفک تزتک، نوعی خوراکی که با تخم مرغ و مواد دیگر سازند