جدول جو
جدول جو

معنی عفونت - جستجوی لغت در جدول جو

عفونت
رشد و تکثیر میکروب در بافت های بدن که با علائمی مانند تب همراه است، تعفن، گندیدگی، بدبویی
فرهنگ فارسی عمید
عفونت
(عُ نَ)
عفونه. بدبوئی. گنده بوئی. تعفن. گندیدگی. (ناظم الاطباء). بدبوئی و گنده شدن چیزی. (غیاث اللغات). پارسی عفونت پوسیدن است یعنی رطوبتی تباه شده و از حال خویش بگردیده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بویناکی. دفر. تعفن. نتن. گندگی. گندائی: و لشکرهای ما به عفونت این هوا مستأذی شوند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 114) ، در اصطلاح پزشکی، گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندامهای داخلی و یا خارجی بدن، و آن بر اثر تهاجم و غلبۀ میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. (فرهنگ فارسی معین).
- رفع عفونت کردن، ضدعفونی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
عفونت
بدبوئی، گندیدگی، تعفن
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
فرهنگ لغت هوشیار
عفونت
((عَ فْ وْ))
فاسد شدن، بد طعم و بو شدن، بدبویی، گندیدگی
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
فرهنگ فارسی معین
عفونت
بدبویی، بوی بد، تعفن، چرک، فساد، گندیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عفونت
عدوى
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به عربی
عفونت
Infection
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عفونت
infection
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عفونت
infezione
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عفونت
عفونت
دیکشنری اردو به فارسی
عفونت
инфекция
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به روسی
عفونت
Infektion
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به آلمانی
عفونت
інфекція
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عفونت
infekcja
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به لهستانی
عفونت
infecção
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عفونت
infección
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عفونت
عفونت
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به اردو
عفونت
infectie
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به هلندی
عفونت
সংক্রমণ
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به بنگالی
عفونت
การติดเชื้อ
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به تایلندی
عفونت
maambukizi
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عفونت
enfeksiyon
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عفونت
感染
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عفونت
זִיהוּם
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به عبری
عفونت
감염
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به کره ای
عفونت
infeksi
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عفونت
संक्रमण
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به هندی
عفونت
感染
تصویری از عفونت
تصویر عفونت
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفونی
تصویر عفونی
دارای چرک و عفونت
فرهنگ فارسی عمید
(عُ صَ)
دهان فراز هم کشیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عفوصه. گسی. تلخی. زمختی. مزۀ هر چیز زمخت و قابض. (ناظم الاطباء). قبض. بشاعت. دندی. عفصی: درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به عفص و عفصی و عفوصه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عفونت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عفونت و عفونه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
منسوب به عفونه و عفونت. دارای عفونت: قانون علاج تبهای عفونی... بکار باید داشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به عفونت و عفونه و تب عفونی شود.
- ضدعفونی، آنکه عفونتش زایل شده است. (فرهنگ فارسی معین).
- ضدعفونی شده، در اصطلاح پزشکی، پاک شده از پلیدی و ناپاکی و میکرب. (فرهنگ فارسی معین).
- ضدعفونی کردن، در اصطلاح پزشکی، از ناپاکی و عفونت زدودن. محل یا موضعی را که قبلاً آلودگی داشته و یا مشکوک به ناپاکی بوده است از میکرب و مواد آلوده کننده پاک کردن. گندزدایی. پلشت بری. (فرهنگ فارسی معین).
- ضدعفونی کننده، در اصطلاح پزشکی، موادی که برای ضد عفونی کردن بکار روند. وسایل و داروها و اجسام و عناصری که آلودگیها را پاک کنند و میکربها را از بین ببرند. گندزدا. پلشت بر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفونی
تصویر عفونی
پلشت چرکن گنده منسوب به عفونت مقابل ضد عفونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فونت
تصویر فونت
دبیره، رایاوات، کلک
فرهنگ واژه فارسی سره