تلخی و تندی مزه. (منتهی الارب). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد ’بشاعت’ شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود
تلخی و تندی مزه. (منتهی الارب). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد ’بشاعت’ شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود
دهان فراز هم کشیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عفوصه. گسی. تلخی. زمختی. مزۀ هر چیز زمخت و قابض. (ناظم الاطباء). قبض. بشاعت. دندی. عفصی: درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به عفص و عفصی و عفوصه شود
دهان فراز هم کشیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عفوصه. گسی. تلخی. زمختی. مزۀ هر چیز زمخت و قابض. (ناظم الاطباء). قبض. بشاعت. دندی. عفصی: درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به عفص و عفصی و عفوصه شود
گزیدۀ هر چیزی: أکلت عفوه الطعام و الشراب، برگزیدۀ خوراک و آشامیدنی را خوردم. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، کف دیگ، و سردیگ خوردی از روغن و مانند آن. (منتهی الارب). ’زبد’ و کف دیگ. (از اقرب الموارد). عفوه. عفوه، خرکرۀ ماده، چراگاه نیکو. (منتهی الارب)
گزیدۀ هر چیزی: أکلت عفوه الطعام و الشراب، برگزیدۀ خوراک و آشامیدنی را خوردم. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، کف دیگ، و سردیگ خوردی از روغن و مانند آن. (منتهی الارب). ’زبد’ و کف دیگ. (از اقرب الموارد). عَفْوه. عُفْوه، خرکرۀ ماده، چراگاه نیکو. (منتهی الارب)
یک بار عفو و درگذشت از گناه، اسم المره است از مصدر عفو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود، مؤنث عفو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود، جمع واژۀ عفو، عفو و عفو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عفو شود، دیت و خونبها. (منتهی الارب). دیه. (اقرب الموارد) ، کف دیگ، و سردیگ خوردی از روغن و مانند آن. (منتهی الارب). ’زبد’ و کف دیگ. (از اقرب الموارد). عفوه. عفو
یک بار عفو و درگذشت از گناه، اسم المره است از مصدر عفو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود، مؤنث عَفْو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود، جَمعِ واژۀ عَفو، عِفْو و عُفْو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عَفْو شود، دیت و خونبها. (منتهی الارب). دیه. (اقرب الموارد) ، کف دیگ، و سردیگ خوردی از روغن و مانند آن. (منتهی الارب). ’زبد’ و کف دیگ. (از اقرب الموارد). عِفْوه. عُفْو