دهان فراز هم کشیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عفوصه. گسی. تلخی. زمختی. مزۀ هر چیز زمخت و قابض. (ناظم الاطباء). قبض. بشاعت. دندی. عفصی: درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به عفص و عفصی و عفوصه شود
دهان فراز هم کشیدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عفوصه. گسی. تلخی. زمختی. مزۀ هر چیز زمخت و قابض. (ناظم الاطباء). قبض. بشاعت. دندی. عفصی: درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به عفص و عفصی و عفوصه شود
تلخی و تندی مزه. (منتهی الارب). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد ’بشاعت’ شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود
تلخی و تندی مزه. (منتهی الارب). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد ’بشاعت’ شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود
عفونه. بدبوئی. گنده بوئی. تعفن. گندیدگی. (ناظم الاطباء). بدبوئی و گنده شدن چیزی. (غیاث اللغات). پارسی عفونت پوسیدن است یعنی رطوبتی تباه شده و از حال خویش بگردیده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بویناکی. دفر. تعفن. نتن. گندگی. گندائی: و لشکرهای ما به عفونت این هوا مستأذی شوند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 114) ، در اصطلاح پزشکی، گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندامهای داخلی و یا خارجی بدن، و آن بر اثر تهاجم و غلبۀ میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. (فرهنگ فارسی معین). - رفع عفونت کردن، ضدعفونی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
عفونه. بدبوئی. گنده بوئی. تعفن. گندیدگی. (ناظم الاطباء). بدبوئی و گنده شدن چیزی. (غیاث اللغات). پارسی عفونت پوسیدن است یعنی رطوبتی تباه شده و از حال خویش بگردیده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بویناکی. دفر. تعفن. نتن. گندگی. گندائی: و لشکرهای ما به عفونت این هوا مستأذی شوند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 114) ، در اصطلاح پزشکی، گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندامهای داخلی و یا خارجی بدن، و آن بر اثر تهاجم و غلبۀ میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. (فرهنگ فارسی معین). - رفع عفونت کردن، ضدعفونی کردن. (فرهنگ فارسی معین)