باز ایستادن از حرام و پارسائی نمودن. (از منتهی الارب). خودداری و امتناع از آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در گفتار باشد خواه در کردار. (از اقرب الموارد). باز ایستادن. (آنندراج). نهفتگی کردن. (المصادر زوزنی). باز ایستادن از زشتی. (دهار). عف ّ. عفافه. عفّه. و رجوع به عف و عفافه و عفه شود، باد سخت آمدن. (المصادر زوزنی) ، تیز دادن. (بحر الجواهر)
باز ایستادن از حرام و پارسائی نمودن. (از منتهی الارب). خودداری و امتناع از آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در گفتار باشد خواه در کردار. (از اقرب الموارد). باز ایستادن. (آنندراج). نهفتگی کردن. (المصادر زوزنی). باز ایستادن از زشتی. (دهار). عَف ّ. عَفافه. عِفّه. و رجوع به عف و عفافه و عفه شود، باد سخت آمدن. (المصادر زوزنی) ، تیز دادن. (بحر الجواهر)
دختر احمد بن محمد بن اخوه. از زنان محدث بود و از ابوعبدالله بن طلحه نعالی و دیگران حدیث آموخت و به سال 544 هجری قمری درگذشت. (از اعلام النساء از التحبیر سمعانی). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
دختر احمد بن محمد بن اخوه. از زنان محدث بود و از ابوعبدالله بن طلحه نعالی و دیگران حدیث آموخت و به سال 544 هجری قمری درگذشت. (از اعلام النساء از التحبیر سمعانی). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
پارسائی و پرهیزگاری. (غیاث اللغات). نهفتگی. (دهار). پاکدامنی. خویشتن داری. عفت. تعفف: ز مجد گوید چون عابد از عفاف سخن ز ظلم جوید چون عاشق از فراق فرار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم. (کلیله و دمنه). پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه). عفاف و تقوی... که ذات شریف او بدان ممتازبود هیچکس را از امراء بنی العباس مجتمع نبود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 280). راه صلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). راه اصلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است. (گلستان سعدی)
پارسائی و پرهیزگاری. (غیاث اللغات). نهفتگی. (دهار). پاکدامنی. خویشتن داری. عفت. تعفف: ز مجد گوید چون عابد از عفاف سخن ز ظلم جوید چون عاشق از فراق فرار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم. (کلیله و دمنه). پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه). عفاف و تقوی... که ذات شریف او بدان ممتازبود هیچکس را از امراء بنی العباس مجتمع نبود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 280). راه صلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). راه اصلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است. (گلستان سعدی)
آواز سگ. (آنندراج). عفعف. عف. رجوع به عف و عفعف شود: ز معاملات جهان کد، تو برآ کزین همه دام و دد عفف سگی به سگی خورد لگد خری به خری رسد. میرزا بیدل (از آنندراج ذیل عف)
آواز سگ. (آنندراج). عفعف. عف. رجوع به عف و عفعف شود: ز معاملات جهان کد، تو برآ کزین همه دام و دد عفف سگی به سگی خورد لگد خری به خری رسد. میرزا بیدل (از آنندراج ذیل عف)