احمد بن محمد بن بالویه عفصی مکنی به ابوحامدمحدث بود و حدیث را نزد ابوعبدالله بوشنجی در نیشابور، و محمد بن ایوب در ری، و بشر بن موسی و عبدالله بن احمد بن حنبل در بغداد فراگرفت. عفصی در جمادی الاولای سال 343 هجری قمری درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
احمد بن محمد بن بالویه عفصی مکنی به ابوحامدمحدث بود و حدیث را نزد ابوعبدالله بوشنجی در نیشابور، و محمد بن ایوب در ری، و بشر بن موسی و عبدالله بن احمد بن حنبل در بغداد فراگرفت. عفصی در جمادی الاولای سال 343 هجری قمری درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
به معنی کسی که شفا میدهد، مردی از اهل تسالونیکی که از خویشان پولس بود، (رسالۀ رومیان 16:21)، و دور نیست که سبب حبس شدنش بواسطۀ این بودکه پولس را مهمان کرد و پس از آن ضمانت از وی گرفته وی را رها کرد، (اعداد: 17:9) (قاموس کتاب مقدس)
به معنی کسی که شفا میدهد، مردی از اهل تسالونیکی که از خویشان پولس بود، (رسالۀ رومیان 16:21)، و دور نیست که سبب حبس شدنش بواسطۀ این بودکه پولس را مهمان کرد و پس از آن ضمانت از وی گرفته وی را رها کرد، (اعداد: 17:9) (قاموس کتاب مقدس)
احمد بن حسن بن احمد سلیمان، منسوب به قفص نزدیک بغداد، مکنی به ابوسعد. شیخی صالح بود و به بغداد سکونت گزید. و از حسن بن طلحه نعالی و جز او حدیث شنید. حسن بن طلحه او را در شمار شیوخ خویش آورده است و گوید مولد او به قفص نزدیک بغداد به سال 466 هجری قمری بوده است. (معجم البلدان). و رجوع به قفص شود
احمد بن حسن بن احمد سلیمان، منسوب به قفص نزدیک بغداد، مکنی به ابوسعد. شیخی صالح بود و به بغداد سکونت گزید. و از حسن بن طلحه نعالی و جز او حدیث شنید. حسن بن طلحه او را در شمار شیوخ خویش آورده است و گوید مولد او به قفص نزدیک بغداد به سال 466 هجری قمری بوده است. (معجم البلدان). و رجوع به قُفْص شود
گناهکار و نافرمان، ج، عصاه، (آنندراج) (غیاث اللغات) : بدانسته بودم همه پیش ازین که عاصی بخواهد شد او همچنین، فردوسی، چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست، ناصرخسرو، عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار، سعدی (گلستان)، عاصی که دست بخدا بردارد به از عابدی که کبر در سر دارد، (گلستان)، ، رگی که خون آن نایستد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کره شتر که دنبال مادر خود نرود و از او بی نیاز باشد، ج، عواصی، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اطباء معده ای که اثر مسهل نپذیرد، ابر سیاه که بارش نکند، (از غیاث اللغات)
گناهکار و نافرمان، ج، عُصاه، (آنندراج) (غیاث اللغات) : بدانسته بودم همه پیش ازین که عاصی بخواهد شد او همچنین، فردوسی، چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست، ناصرخسرو، عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار، سعدی (گلستان)، عاصی که دست بخدا بردارد به از عابدی که کبر در سر دارد، (گلستان)، ، رگی که خون آن نایستد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کره شتر که دنبال مادر خود نرود و از او بی نیاز باشد، ج، عَواصی، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اطباء معده ای که اثر مسهل نپذیرد، ابر سیاه که بارش نکند، (از غیاث اللغات)
از دشواری و تنگی بدر آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از عهدۀ این کار محقق بودی من از همه مطیعتر و راضی تر بودمی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189). و از مضایق مداخل و مخارج تفصی تواند نمود. (جهانگشای جوینی). و از ملامت و تقریع مسلمانان بکدام بهانه تفصی نمایم. (جهانگشای جوینی). و هیچکس از مضایق آن تفصی نتواند بود. (جهانگشای جوینی) ، رهایی یافتن از هرچه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا شدن از کسی. (از اقرب الموارد) : لیتنی اتفصی من فلان، ای تخلص منه . و کل شی ٔ باین شیئاً فقد تفصی عنه. (اقرب الموارد) ، به نهایت چیزی رسیدن. تفصی الشی ٔ استقصاه. (از اقرب الموارد)
از دشواری و تنگی بدر آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از عهدۀ این کار محقق بودی من از همه مطیعتر و راضی تر بودمی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189). و از مضایق مداخل و مخارج تفصی تواند نمود. (جهانگشای جوینی). و از ملامت و تقریع مسلمانان بکدام بهانه تفصی نمایم. (جهانگشای جوینی). و هیچکس از مضایق آن تفصی نتواند بود. (جهانگشای جوینی) ، رهایی یافتن از هرچه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا شدن از کسی. (از اقرب الموارد) : لیتنی اتفصی من فلان، ای تخلص منه ُ. و کل شی ٔ باین شیئاً فقد تفصی عنه. (اقرب الموارد) ، به نهایت چیزی رسیدن. تفصی الشی ٔ استقصاه. (از اقرب الموارد)
شیخ محمد حسن بن شیخ محمد رفیع رشتی اصفهانی، متخلص به عاصی، از دانشمندان قرن سیزدهم هجری بود و از آثار اوست: جامع المصائب و وسیله النجاه، (ریحانه الادب ج 3 ص 49)، و رجوع به الذریعه ج 5 ص 70 شود
شیخ محمد حسن بن شیخ محمد رفیع رشتی اصفهانی، متخلص به عاصی، از دانشمندان قرن سیزدهم هجری بود و از آثار اوست: جامع المصائب و وسیله النجاه، (ریحانه الادب ج 3 ص 49)، و رجوع به الذریعه ج 5 ص 70 شود
بلوت از گیاهان، مازه از گیاهان، سرو خمره ای، بر کندن خمیدگی بینی گس مزه زکش، گریشنک (قابض) تند مزه گس، قابض. گونه ای سرو که به سرو خمره یی موسوم است، بلوط مازو که یکی از گونه های بلوط است و تولید مازو می کند، مازو
بلوت از گیاهان، مازه از گیاهان، سرو خمره ای، بر کندن خمیدگی بینی گس مزه زکش، گریشنک (قابض) تند مزه گس، قابض. گونه ای سرو که به سرو خمره یی موسوم است، بلوط مازو که یکی از گونه های بلوط است و تولید مازو می کند، مازو