سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، نکوهش، سراکوفت، سرزنش، بیغار، طعنه، بیغاره، پیغاره، سرکوفت، عتیب، زاغ پا، تفش، ملامت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تَفشِه، نِکوهِش، سَراکوفت، سَرزَنِش، بیغار، طَعنِه، بیغارِه، پیغارِه، سَرکوفت، عِتیب، زاغ پا، تَفش، مَلامَت
فنج ماده، و آن چیزی است که از شرم زن و شترماده برآید مانند ادره و فتق که درخایۀ مردان باشد. (از منتهی الارب). در اصطلاح فقها، چیزی است شبیه به گوشت که در عضو تناسلی زن پیدا می شود و مانع جماع می گردد. و گاهی هم استخوانی در آن محل مانع جماع می شود که این را اصطلاحاً قرن نامند. (فرهنگ حقوقی). عفله. و رجوع به عفله شود، بسیاری پیه در مابین پای تکه و گاو نر، و اکثر استعمال او در خصی می کنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خط میان دبر و شرم مرد. (از منتهی الارب) ، پیه هر دو خایۀ قچقار و گرداگرد آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای دست زدن در قچقار و گوسپند جهت دانستن فربهی وگرانی و سبکی وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
فنج ماده، و آن چیزی است که از شرم زن و شترماده برآید مانند ادره و فتق که درخایۀ مردان باشد. (از منتهی الارب). در اصطلاح فقها، چیزی است شبیه به گوشت که در عضو تناسلی زن پیدا می شود و مانع جماع می گردد. و گاهی هم استخوانی در آن محل مانع جماع می شود که این را اصطلاحاً قَرَن نامند. (فرهنگ حقوقی). عَفَله. و رجوع به عفله شود، بسیاری پیه در مابین پای تکه و گاو نر، و اکثر استعمال او در خصی می کنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خط میان دبر و شرم مرد. (از منتهی الارب) ، پیه هر دو خایۀ قچقار و گرداگرد آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای دست زدن در قچقار و گوسپند جهت دانستن فربهی وگرانی و سبکی وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کاهلی کردن. (منتهی الارب). کسل. (از اقرب الموارد) ، سست گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : دین به تیغ حق از فشل رسته است باز بنیادش از فشل منهید. خاقانی. ، درنگی نمودن. (منتهی الارب) ، بددل شدن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). ترسیدن. (از اقرب الموارد) : دلش از جفای گنبدگردان خسته، و فشل و رعب غالب، و خواب و قرار ذاهب گشته. (جهانگشای جوینی). فشل و هراس بر آن مدابیر غلبه کرد. (جهانگشای جوینی)
کاهلی کردن. (منتهی الارب). کسل. (از اقرب الموارد) ، سست گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : دین به تیغ حق از فشل رسته است باز بنیادش از فشل منهید. خاقانی. ، درنگی نمودن. (منتهی الارب) ، بددل شدن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). ترسیدن. (از اقرب الموارد) : دلش از جفای گنبدگردان خسته، و فشل و رعب غالب، و خواب و قرار ذاهب گشته. (جهانگشای جوینی). فشل و هراس بر آن مدابیر غلبه کرد. (جهانگشای جوینی)
پردۀ هودج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنچه بر هودج گسترند وزنان بر آن نشینند. ج، فشول. (منتهی الارب). چیزی که زن زیر خود قرار دهد در هودج. (از اقرب الموارد)
پردۀ هودج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنچه بر هودج گسترند وزنان بر آن نشینند. ج، فشول. (منتهی الارب). چیزی که زن زیر خود قرار دهد در هودج. (از اقرب الموارد)