جدول جو
جدول جو

معنی عفریته - جستجوی لغت در جدول جو

عفریته
مؤنث واژۀ عفریت، موجود زشت، بد و سهمناک، خبیث، منکر، زن پیر و زشت، موجود زشت و نیرومند، غول، جن بزرگ و نیرومند، زشت و قوی هیکل
تصویری از عفریته
تصویر عفریته
فرهنگ فارسی عمید
عفریته
(عِ تَ)
مؤنث عفریت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عفریت شود
لغت نامه دهخدا
عفریته
مونث عفریت
تصویری از عفریته
تصویر عفریته
فرهنگ لغت هوشیار
عفریته
((عِ تِ))
مؤنث عفریت
تصویری از عفریته
تصویر عفریته
فرهنگ فارسی معین
عفریته
ابلیس، شیطان، عفریت، غول
متضاد: فرشته، ملک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریفته
تصویر فریفته
فریب خورده، گول خورده، کنایه از شیفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاریتی
تصویر عاریتی
عاریت، کنایه از آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد، برای مثال به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر می رود به استعجال (سعدی۲ - ۶۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفرسته
تصویر جفرسته
ماسوره، نخی که هنگام ریسیدن پنبه دور دوک پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واریته
تصویر واریته
نمایشی متنوع شامل رقص، آواز، حرکات آکروباتیک و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفاریت
تصویر عفاریت
عفریت ها، موجودات زشت، بدها و سهمناک ها، خبیث ها، منکرها، زنان پیر و زشت، غول ها، جمع واژۀ عفریت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
خلق شده، مخلوق، کسی که از نیستی به هستی آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفریت
تصویر عفریت
موجود زشت، بد و سهمناک، خبیث، منکر، زن پیر و زشت، موجود زشت و نیرومند، غول، جن بزرگ و نیرومند، زشت و قوی هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(عِ فِرْ ری)
به غایت رساننده هر چیزی، مرد درگذرنده در امور و رسا و مبالغه کننده در آن و زیرک. (منتهی الارب). عفریت. رجوع به عفریت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرد سخت خبیث کربز. (منتهی الارب). عفریت. رجوع به عفریت شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
عفریته نفریته، از اتباع است. رجوع به نفر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
بتابه، که نوعی از حلوا است. (منتهی الارب). عصیده. (اقرب الموارد). رجوع به عصیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فریشته
تصویر فریشته
فرشته ملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
فریب خورده گول خورده، مغبون زیان دیده، شیفته شوریده عاشق شیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریت
تصویر عفاریت
اهریمنان، دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریه
تصویر عفاریه
پلید فرومایه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
سپنجی گذ ران و باری منسوب به عاریت، آن چه به عاریت ستانند، آن چه را که بقا نباشد چون زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین کرده لعن شده: ، ناپسند دانسته مذموم: ... تا اگر عادتی نکوهیده و صفتی نفریده در نفس خود باز یابد آنرا بجهد و تکلف دور کند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی جور، گوناگونی، جور نما نمایش رنگارنگ گوناگونی تنوع. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، نمایشی متنوع و دارای بخشهای مجزا مانند: ساز و آواز کنسرت رقص و تاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفرسته
تصویر جفرسته
ماسوره چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افریزه
تصویر افریزه
سایبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعفریه
تصویر جعفریه
جعفریان که در روش و کیش از رهنمود جعفر صادق (ع) پیروی می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
مخلوق خلق شده از نیستی هست گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفریت
تصویر عفریت
ظالم و ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفریه
تصویر عفریه
نیرو مند و زیرک، پلید و بد مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفریت
تصویر عفریت
((عِ))
موجود زشت و ترسناک، دیو، غول، جمع عفاریت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
((فَ دِ))
مخلوق، خلق شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاریتی
تصویر عاریتی
ناپایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاریتی
تصویر عاریتی
کسانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
خلق شده، مخلوق
فرهنگ واژه فارسی سره
اهریمن، دیو، شیطان، عفریته، غول، عجوزه
متضاد: فرشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد