جدول جو
جدول جو

معنی عفائف - جستجوی لغت در جدول جو

عفائف
عفیفه ها، عفیف ها، پرهیزکاران، پارسایان، پاکدامن ها، جمع واژۀ عفیفه
تصویری از عفائف
تصویر عفائف
فرهنگ فارسی عمید
عفائف
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عفیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و جمع واژۀ عفیفه. (اقرب الموارد). رجوع به عفیف و عفیفه شود
لغت نامه دهخدا
عفائف
جمع عفیف، پارسایان
تصویری از عفائف
تصویر عفائف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاف
تصویر عفاف
(دخترانه)
پرهیزکاری، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
خودداری از کار زشت و ناروا، پاکدامنی، پرهیزکاری، پارسایی، عفت
فرهنگ فارسی عمید
(لَ ءِ)
جمع واژۀ لفیف، جمع واژۀ لفافه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
فالگوی به مرغان و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه بمرغان کهانت کند. (از اقرب الموارد) ، ناپسند دارندۀ طعام و شراب و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). و در حدیث ابن سیرین است: ان شریحا کان عائفا، یعنی صادق حدس بود نه آنکه در عیافت کار مردم جاهلیت میکرد. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دارو. (منتهی الارب). دواء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پارسائی و پرهیزگاری. (غیاث اللغات). نهفتگی. (دهار). پاکدامنی. خویشتن داری. عفت. تعفف:
ز مجد گوید چون عابد از عفاف سخن
ز ظلم جوید چون عاشق از فراق فرار.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم. (کلیله و دمنه). پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه). عفاف و تقوی... که ذات شریف او بدان ممتازبود هیچکس را از امراء بنی العباس مجتمع نبود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 280). راه صلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). راه اصلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دختر احمد بن محمد بن اخوه. از زنان محدث بود و از ابوعبدالله بن طلحه نعالی و دیگران حدیث آموخت و به سال 544 هجری قمری درگذشت. (از اعلام النساء از التحبیر سمعانی). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(خِصْ صی)
باز ایستادن از حرام و پارسائی نمودن. (از منتهی الارب). خودداری و امتناع از آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در گفتار باشد خواه در کردار. (از اقرب الموارد). باز ایستادن. (آنندراج). نهفتگی کردن. (المصادر زوزنی). باز ایستادن از زشتی. (دهار). عف ّ. عفافه. عفّه. و رجوع به عف و عفافه و عفه شود، باد سخت آمدن. (المصادر زوزنی) ، تیز دادن. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عائف
تصویر عائف
مرغواگوی آن که از رفتار پرندگان پیش بینی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
پارسائی و پرهیز گاری، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
((عِ یا عَ))
پاکدامنی، ترک شهوت
فرهنگ فارسی معین
پارسایی، پاکدامنی، پاکی، تقوا، عفت، نجابت
فرهنگ واژه مترادف متضاد