- عظام
- عظیم ها، بزرگ ها، جمع واژۀ عظیم
عظم ها، استخوانها، جمع واژۀ عظم
معنی عظام - جستجوی لغت در جدول جو
- عظام
- بزرگ و کلان، عظیم
- عظام ((عُ))
- کلان، بزرگ
- عظام ((عِ))
- جمع عظیم، بزرگان
- عظام ((عِ))
- جمع عظم، استخوان ها
- عظام
- عظیم، بزرگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگزاده رو در روی خود ساخته (عصامی)
بالشچه بر سرینه زنان بر سرین نهند تا بزرگ نماید
بزرگ گردانیدن، بزرگ داشتن، عظمت گذاشتن
بزرگ گردانیدن، بزرگ شمردن، بزرگداشت، به بزرگی ستودن
سترگ، بزرگ، کلان
دستگاه، سازگان، سامانه
بزرگ، کلان، بلندمرتبه، محترم
دسته، بند، شرافت، شخصیت، فضیلت
عظیم ها، بزرگان، جمع واژۀ عظیم
دستگاه سیاسی، حکومت مثلاً نظام شاهنشاهی، اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آن ها نهاده شده است مثلاً نظام آموزشی، سپاه، ارتش، آراستگی، نظم، نظم، شعر
عظیمه ها، عظیم ها، بزرگها، جمع واژۀ عظیمه
ریسمان بار، رسن کجاوه بند هودگ
هسته دانه گیاه شیره ستبر، فراستوک پرستو
گرانجان، ترسو، ناتوان درمانده آب فراوان
سخت شدن دشوار گشتن، شوخ شدن، ناز کودک ناز کرد کوک، خرامید ن، فیرید ن سر گشتگی، تباه گشتن، خوردن
دم اسپ، دم اشتر
شب تاریک، درخت نیل، بشکول از گیاهان، شیره درخت
چیزهای بزرگ و قوی
میزدگی پر نوشی
آهنگ کننده، شیر بیشه
فربه و بزرگ و کلان
جمع عظیم بزرگان
بند مشک دوال، سرمه، بندم، دسته از دوال یارسن، پیمان
چرغ چرخ باز از مرغان شکاری چرغ، برناک (حنا)، داننده بسیار دان بسیار دانا، تبار شناس (نسابه) بسیار دانا بسیار دانشمند
بار بند
بد خوی مرد، بی تم مرد (تم نطفه)، نازا زن، مار دریایی، جمع عقیم، سترونان بی تمان