گرفتن به دست. (از منتهی الارب). گرفتن: هو طویل لاتعطوه الأیدی، او دراز است و دستها او را نمی گیرد. (از اقرب الموارد). فرا گرفتن. (تاج المصادربیهقی) ، سر و دست برداشتن. (از منتهی الارب) : عطا الیه رأسه ویدیه، سر و دو دست خود را به سوی او بلند کرد. (از اقرب الموارد) ، چیره شدن در تعاطی. (از منتهی الارب). غلبه کردن کسی را به خوض در کاری. (تاج المصادر بیهقی)
گرفتن به دست. (از منتهی الارب). گرفتن: هو طویل لاتعطوه الأیدی، او دراز است و دستها او را نمی گیرد. (از اقرب الموارد). فرا گرفتن. (تاج المصادربیهقی) ، سر و دست برداشتن. (از منتهی الارب) : عطا الیه رأسه ویدیه، سر و دو دست خود را به سوی او بلند کرد. (از اقرب الموارد) ، چیره شدن در تعاطی. (از منتهی الارب). غلبه کردن کسی را به خوض در کاری. (تاج المصادر بیهقی)
سعوطی که در منخرین کنند تا آب دماغ بیرون چکد و در عرف هند آن را سونگهنی و ناس خوانند. (آنندراج). نشوق و آنچه به بینی کشند. (ناظم الاطباء). عطوس و رجوع به عطوس شود
سعوطی که در منخرین کنند تا آب دماغ بیرون چکد و در عرف هند آن را سونگهنی و ناس خوانند. (آنندراج). نشوق و آنچه به بینی کشند. (ناظم الاطباء). عطوس و رجوع به عطوس شود
محمد بن علی بن وهیب بن وهب بن واقدبن هرثمۀ عطوفی بغدادی، مکنی به ابوبکر، محدث بود و از محمد بن ابی شیبه و جعفر فریابی و دیگران روایت کرده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
محمد بن علی بن وهیب بن وهب بن واقدبن هرثمۀ عطوفی بغدادی، مکنی به ابوبکر، محدث بود و از محمد بن ابی شیبه و جعفر فریابی و دیگران روایت کرده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
درشت و دشوار از هر چیزی. (منتهی الارب). شدید شاق. (اقرب الموارد) ، سیر شتاب با مشقت. (منتهی الارب). سیرسریع. (اقرب الموارد) ، راه روشن که در آن به هرجا که خواهد رود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد نجیب و نیکو. (منتهی الارب). مرد نجیب. (اقرب الموارد) ، دراز از کوه و روزها. (منتهی الارب). دراز از جبال و ایام. (از اقرب الموارد) ، نیزۀ تیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سال تمام و کامل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطیّد. رجوع به عطید شود
درشت و دشوار از هر چیزی. (منتهی الارب). شدید شاق. (اقرب الموارد) ، سیر شتاب با مشقت. (منتهی الارب). سیرسریع. (اقرب الموارد) ، راه روشن که در آن به هرجا که خواهد رود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد نجیب و نیکو. (منتهی الارب). مرد نجیب. (اقرب الموارد) ، دراز از کوه و روزها. (منتهی الارب). دراز از جبال و ایام. (از اقرب الموارد) ، نیزۀ تیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سال تمام و کامل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَطَیَّد. رجوع به عطید شود
عطسه کننده، اللجم العطوس، مرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دارویی باشد که عطسه آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). داروهایی که در بینی دمند تا انسان را به عطسه وادارد. (از بحر الجواهر). دوائی که در بینی دمند تا عطسه آورد. (مخزن الادویه). انفیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج، عطوسات. رجوع به عطوسی شود
عطسه کننده، اللُجَم العطوس، مرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دارویی باشد که عطسه آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). داروهایی که در بینی دمند تا انسان را به عطسه وادارد. (از بحر الجواهر). دوائی که در بینی دمند تا عطسه آورد. (مخزن الادویه). انفیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج، عطوسات. رجوع به عطوسی شود
سیراب گردیده فروخفتن شتران در ’عطن’. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بخفتن شتر در کنار آب. (المصادر زوزنی). سیر آب خوردن شتر و بر لب آب فروخفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به عطن بازگشتن شتر ماده بعد خوردن آب و باز بر آب آوردن آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
سیراب گردیده فروخفتن شتران در ’عطن’. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بخفتن شتر در کنار آب. (المصادر زوزنی). سیر آب خوردن شتر و بر لب آب فروخفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به عطن بازگشتن شتر ماده بعد خوردن آب و باز بر آب آوردن آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ عاطن. (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود، جمع واژۀ عاطنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عاطنه شود، قوم عطون، قوم که شتران را بر ’عطن’ فرود آورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عاطِن. (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود، جَمعِ واژۀ عاطنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عاطنه شود، قوم عطون، قوم که شتران را بر ’عطن’ فرود آورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شتر ماده ای که بر پوست شتربچۀ پر از کاه مهربانی کند و بر آن شیر دوشند، مصیده ای که چوب کج داشته باشد، تیر قمار که مایل باشد بر همه تیرها و فائزالمرام برآید، و یا تیر بی فایده و بی نقصان، و یا تیر که قمار بار بار رد کنند یا مره بعد اخری اندازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چادر. ج، عطف. (منتهی الارب)
شتر ماده ای که بر پوست شتربچۀ پر از کاه مهربانی کند و بر آن شیر دوشند، مصیده ای که چوب کج داشته باشد، تیر قمار که مایل باشد بر همه تیرها و فائزالمرام برآید، و یا تیر بی فایده و بی نقصان، و یا تیر که قمار بار بار رد کنند یا مره بعد اخری اندازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چادر. ج، عُطف. (منتهی الارب)
محمد بن عبدالرحمان بن ابی عطیه، مکنی به ابوعبدالرحمان. از موالی بنی لیث بن بکر از کنانه. از شاعران دولت بنی عباس بود. زادگاه وی بصره بود و از متکلمان معتزله بشمار می رفت و بر مذهب حسین بن محمد نجار می بود. در روزگار متوکل شهرت یافت و با ابن ابی داود ارتباط داشت و از او بهره ها گرفت. عطوی در شرب نبیذ افراط می کرد و در مورد آن و نیز درباره فتوح اشعاری بسیار دارد. درگذشت او در حدود سال 250 هجری قمری رخ داد. (از الاعلام زرکلی به نقل از سمط اللاّلی و المرزبانی و لسان المیزان). رجوع به فهرست ابن الندیم شود
محمد بن عبدالرحمان بن ابی عطیه، مکنی به ابوعبدالرحمان. از موالی بنی لیث بن بکر از کنانه. از شاعران دولت بنی عباس بود. زادگاه وی بصره بود و از متکلمان معتزله بشمار می رفت و بر مذهب حسین بن محمد نجار می بود. در روزگار متوکل شهرت یافت و با ابن ابی داود ارتباط داشت و از او بهره ها گرفت. عطوی در شرب نبیذ افراط می کرد و در مورد آن و نیز درباره فتوح اشعاری بسیار دارد. درگذشت او در حدود سال 250 هجری قمری رخ داد. (از الاعلام زرکلی به نقل از سمط اللاَّلی و المرزبانی و لسان المیزان). رجوع به فهرست ابن الندیم شود
منسوب به عطیه که نام جد عبدالرحمان محمد بن عبدالرحمان بن عطیۀ عطوی شاعر است. و گویند او محمد بن عطیۀ بصری مولای بنی لیث است که معتزلی مذهب و نیکوشعر بود و شعر او را برخی نقل کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عطیه که نام جد عبدالرحمان محمد بن عبدالرحمان بن عطیۀ عطوی شاعر است. و گویند او محمد بن عطیۀ بصری مولای بنی لیث است که معتزلی مذهب و نیکوشعر بود و شعر او را برخی نقل کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
جمع عطر، بویه ها شمین ها ماده خوشبوی (نباتی یا حیوانی) بوی خوش جمع عطور. توضیح ماده خوشبوی روغنی شکل است که در اندامهای مختلف غالب گیاهان وجود دارد. یا عطرها. عطرها موادی هستند غالبا دارای بوی مطبوع و مخلوطی از چند ماده شیمیایی که در اکثر گیاهان به صورت قطرات کوچک داخل سلولهای گیاهی (خصوصا سلولهای بشره) وجود دارند و چون نور را بیش از مواد دیگر سیتوپلاسم منکسر می کنند به خوبی قابل تشخیصند. مواد عطری در اندامهای مختلف اکثر گیاهان از قبیل برگ و پوسته و گل و میوه و دانه وجود دارند. ترکیب شیمیایی عطرها اختلاطی از چند ماده است که مهمترین آنها عبارتند از هیدروکربورهای ترپنی و الکلهای مختلف و اسیدهاو ستن های مختلف و گاهی هم برخی ترکیبات گوگردی. عطرها کمی در آب حل می شوند ولی در اتر و بنزین و کلروفرم و الکل به خوبی حل می گردند ولی بر خلاف چربی ها با قلیاها تولید صابون نمی کنند و به علاوه در حرارتهای 100 تا 110 درجه در بافتها تبخیر می شوند و از بین می روند. از این رو می توان آنها را در مجاورت بخار آب تقطیر کرده به حالت مایع به دست آورد (طریقه استخراج عطرها) اسانس ها روغن های عطری مواد معطره. یا برگ عطر. شمعدانی عطری. یا عطر بهار نارنج. عطری را گویند که از شکوفه ها و گل های درخت نارنج گیرند. یا عطر رازقی. عطری را گویند که از گل رازقی به دست آورند. یا عطر گل. عطر گل سرخ. عطری را گویند که از گل سرخ بدست آورند. (گل گلاب) و آن به علت بوی بسیار مطبوعش مورد توجه است عطر گل گلاب عطر گل یا عطر گل گلاب. عطر گل سرخ
جمع عطر، بویه ها شمین ها ماده خوشبوی (نباتی یا حیوانی) بوی خوش جمع عطور. توضیح ماده خوشبوی روغنی شکل است که در اندامهای مختلف غالب گیاهان وجود دارد. یا عطرها. عطرها موادی هستند غالبا دارای بوی مطبوع و مخلوطی از چند ماده شیمیایی که در اکثر گیاهان به صورت قطرات کوچک داخل سلولهای گیاهی (خصوصا سلولهای بشره) وجود دارند و چون نور را بیش از مواد دیگر سیتوپلاسم منکسر می کنند به خوبی قابل تشخیصند. مواد عطری در اندامهای مختلف اکثر گیاهان از قبیل برگ و پوسته و گل و میوه و دانه وجود دارند. ترکیب شیمیایی عطرها اختلاطی از چند ماده است که مهمترین آنها عبارتند از هیدروکربورهای ترپنی و الکلهای مختلف و اسیدهاو ستن های مختلف و گاهی هم برخی ترکیبات گوگردی. عطرها کمی در آب حل می شوند ولی در اتر و بنزین و کلروفرم و الکل به خوبی حل می گردند ولی بر خلاف چربی ها با قلیاها تولید صابون نمی کنند و به علاوه در حرارتهای 100 تا 110 درجه در بافتها تبخیر می شوند و از بین می روند. از این رو می توان آنها را در مجاورت بخار آب تقطیر کرده به حالت مایع به دست آورد (طریقه استخراج عطرها) اسانس ها روغن های عطری مواد معطره. یا برگ عطر. شمعدانی عطری. یا عطر بهار نارنج. عطری را گویند که از شکوفه ها و گل های درخت نارنج گیرند. یا عطر رازقی. عطری را گویند که از گل رازقی به دست آورند. یا عطر گل. عطر گل سرخ. عطری را گویند که از گل سرخ بدست آورند. (گل گلاب) و آن به علت بوی بسیار مطبوعش مورد توجه است عطر گل گلاب عطر گل یا عطر گل گلاب. عطر گل سرخ