نهری است از آبراهه های نیل ابیض که سرچشمۀ آن در حبشه است در نزدیکی آن لرد کیچنز انگلیسی با محمد اول زعیم مهدیین محاربه کرد سپس وارد خرطوم شد (به سال 1898 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
نهری است از آبراهه های نیل ابیض که سرچشمۀ آن در حبشه است در نزدیکی آن لرد کیچنز انگلیسی با محمد اول زعیم مهدیین محاربه کرد سپس وارد خرطوم شد (به سال 1898 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
مؤنث عطر. (منتهی الارب). خوشبوی مالیده. (از اقرب الموارد). ج، عطرات. (اقرب الموارد). - عطرهالرائحه، خوشبوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، آنکه در بازار روایی داشته باشد و کریمه. (منتهی الارب). ناقه عطره، ناقه که در بازار رایج باشد، و یا ناقۀ نجیب و کریم. (از اقرب الموارد)
مؤنث عَطِر. (منتهی الارب). خوشبوی مالیده. (از اقرب الموارد). ج، عَطِرات. (اقرب الموارد). - عطرهالرائحه، خوشبوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، آنکه در بازار روایی داشته باشد و کریمه. (منتهی الارب). ناقه عطره، ناقه که در بازار رایج باشد، و یا ناقۀ نجیب و کریم. (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 78 هزارگزی شمال خاوری شادگان، کنار راه اتومبیل رو تابستانی خلف آباد به بهبهان. دشت، گرمسیر، مالاریائی با 150 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ آلبوغش هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 78 هزارگزی شمال خاوری شادگان، کنار راه اتومبیل رو تابستانی خلف آباد به بهبهان. دشت، گرمسیر، مالاریائی با 150 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ آلبوغش هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
آنکه در بازار روانی داشته باشد. (منتهی الارب). آنچه در بازار روائی داشته باشد. (ناظم الاطباء) : ناقه عطاره، ماده شتر که در بازار رایج است و خریدار دارد. (از اقرب الموارد) ، مؤنث عطار، یعنی زن بوی خوش فروش. (ناظم الاطباء). و رجوع به عطار شود
آنکه در بازار روانی داشته باشد. (منتهی الارب). آنچه در بازار روائی داشته باشد. (ناظم الاطباء) : ناقه عطاره، ماده شتر که در بازار رایج است و خریدار دارد. (از اقرب الموارد) ، مؤنث عطار، یعنی زن بوی خوش فروش. (ناظم الاطباء). و رجوع به عطار شود
یک دانه عنبر. (از اقرب الموارد). یک قطعه عنبر: یعلی بن منبه که عامل یمن بود نامه ای نوشت به عمر بن الخطاب که مردی عنبرهای بر کنار دریا یافته است، حکم آن چیست ؟ عمر به جواب بازنوشت که آن سببی است از سببهای خدای و در آن و در هرچه از دریا بیرون آید خمس واجب است. (تاریخ قم ص 169) ، سختی سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : عنبرهالشتاء، سختی زمستان. (از اقرب الموارد) ، مردم خالص النسب از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - عنبرهالقدر، پیاز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
یک دانه عنبر. (از اقرب الموارد). یک قطعه عنبر: یعلی بن منبه که عامل یمن بود نامه ای نوشت به عمر بن الخطاب که مردی عنبرهای بر کنار دریا یافته است، حکم آن چیست ؟ عمر به جواب بازنوشت که آن سببی است از سببهای خدای و در آن و در هرچه از دریا بیرون آید خمس واجب است. (تاریخ قم ص 169) ، سختی سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : عنبرهالشتاء، سختی زمستان. (از اقرب الموارد) ، مردم خالص النسب از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - عنبرهالقدر، پیاز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
پاره ای از پنبه. (منتهی الارب). قطعه ای از عطب. (از اقرب الموارد). رجوع به عطب شود، لته ای که از آن آتش برگیرند. (منتهی الارب). خرقه که بدان آتش گیرند. (از اقرب الموارد). أجد ریح عطبه، بوی پنبه یا کهنۀسوخته می شنوم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
پاره ای از پنبه. (منتهی الارب). قطعه ای از عطب. (از اقرب الموارد). رجوع به عُطب شود، لته ای که از آن آتش برگیرند. (منتهی الارب). خرقه که بدان آتش گیرند. (از اقرب الموارد). أجد ریح عطبه، بوی پنبه یا کهنۀسوخته می شنوم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)