پنبه. (منتهی الارب) (الفاظ الادویه). قطن. (اقرب الموارد) (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). پنبه، که آن را قطن هم خوانند و دود آن زکام را نافع است. (از برهان). قطن. جمع آن عطاب است و قطعه ای از آن را عطبه گویند. (از مخزن الادویه)
پنبه. (منتهی الارب) (الفاظ الادویه). قطن. (اقرب الموارد) (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). پنبه، که آن را قطن هم خوانند و دود آن زکام را نافع است. (از برهان). قطن. جمع آن عطاب است و قطعه ای از آن را عطبه گویند. (از مخزن الادویه)
نهری است از آبراهه های نیل ابیض که سرچشمۀ آن در حبشه است در نزدیکی آن لرد کیچنز انگلیسی با محمد اول زعیم مهدیین محاربه کرد سپس وارد خرطوم شد (به سال 1898 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
نهری است از آبراهه های نیل ابیض که سرچشمۀ آن در حبشه است در نزدیکی آن لرد کیچنز انگلیسی با محمد اول زعیم مهدیین محاربه کرد سپس وارد خرطوم شد (به سال 1898 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
زن جوان خوب صورت تمام خلقت نیکواندام پرگوشت درازگردن. (منتهی الارب). زن جوان زیبای پرگوشت گردن دراز. (از اقرب الموارد). ج، عطابل، عطابیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عطبول. عطبوله. عیطبول. رجوع به عطبول و عطبوله و عیطبول شود
زن جوان خوب صورت تمام خلقت نیکواندام پرگوشت درازگردن. (منتهی الارب). زن جوان زیبای پرگوشت گردن دراز. (از اقرب الموارد). ج، عَطابل، عَطابیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عُطبول. عُطبوله. عَیطَبول. رجوع به عطبول و عطبوله و عیطِبول شود
پاره ای از پنبه. (منتهی الارب). قطعه ای از عطب. (از اقرب الموارد). رجوع به عطب شود، لته ای که از آن آتش برگیرند. (منتهی الارب). خرقه که بدان آتش گیرند. (از اقرب الموارد). أجد ریح عطبه، بوی پنبه یا کهنۀسوخته می شنوم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
پاره ای از پنبه. (منتهی الارب). قطعه ای از عطب. (از اقرب الموارد). رجوع به عُطب شود، لته ای که از آن آتش برگیرند. (منتهی الارب). خرقه که بدان آتش گیرند. (از اقرب الموارد). أجد ریح عطبه، بوی پنبه یا کهنۀسوخته می شنوم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)