نام دوائی که آن را سنبل رومی گویند. (غیاث اللغات). و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند عصارون. (آنندراج). سنبل رومی است، و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند اسارون. (برهان قاطع). سنبل رومی. (مخزن الادویه) (تذکرۀ ضریر انطاکی). نوعی سنبل الطیب. سنبل اقلیطی، عطری که از سنبل اقلیطی به دست آید، جوشاندۀ سنبل اقلیطی که در طب قدیم مصرف می شد. (فرهنگ فارسی معین) ، به اصطلاح کیمیاگران، جمست است که یکی از فلزات باشد. (از غیاث اللغات) (آنندراج). به لغت اکسیریان، روح توتیا است و بعضی زیبق را به این اسم می خوانند. (تحفۀ حکیم مؤمن). در اصطلاح کیمیاگران کنایه از خارصینی است. (از مفاتیح العلوم خوارزمی). به اصطلاح اهل صنعت زیبق است به اعتبار مناسبت طبیعت آن به طبیعت عطارد، که با هر کوکبی به مناسبت آن تأثیر می نماید و همچنین زیبق با هر فلزی و دوائی به مناسبت آن تأثیر می کند. (مخزن الادویه). سیماب. جیوه. (یادداشت مرحوم دهخدا). جمست. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جمست شود
نام دوائی که آن را سنبل رومی گویند. (غیاث اللغات). و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند عصارون. (آنندراج). سنبل رومی است، و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند اسارون. (برهان قاطع). سنبل رومی. (مخزن الادویه) (تذکرۀ ضریر انطاکی). نوعی سنبل الطیب. سنبل اقلیطی، عطری که از سنبل اقلیطی به دست آید، جوشاندۀ سنبل اقلیطی که در طب قدیم مصرف می شد. (فرهنگ فارسی معین) ، به اصطلاح کیمیاگران، جمست است که یکی از فلزات باشد. (از غیاث اللغات) (آنندراج). به لغت اکسیریان، روح توتیا است و بعضی زیبق را به این اسم می خوانند. (تحفۀ حکیم مؤمن). در اصطلاح کیمیاگران کنایه از خارصینی است. (از مفاتیح العلوم خوارزمی). به اصطلاح اهل صنعت زیبق است به اعتبار مناسبت طبیعت آن به طبیعت عطارد، که با هر کوکبی به مناسبت آن تأثیر می نماید و همچنین زیبق با هر فلزی و دوائی به مناسبت آن تأثیر می کند. (مخزن الادویه). سیماب. جیوه. (یادداشت مرحوم دهخدا). جمست. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جمست شود
ستاره ای است از ستاره های خنس در آسمان دوم. (منتهی الارب). ستاره ای است از خنس در آسمان ششم. و آن هم به صورت منصرف و هم غیرمنصرف بکار رفته است. (از اقرب الموارد). ستاره ای معروف که بر فلک دوم تابد و آن را دبیر فلک گویند. علم و عقل بدو تعلق دارد. و شرف او در سنبله و وبال او در قوس. (غیاث اللغات) (آنندراج). نام ستاره ای است از سیارات که اورا دبیر فلک و تیر فلک گویند و جای او در دوم آسمان است. (دهار). ستاره ای است از کواکب سبعۀ سیاره، معنای آن ’نافذ در امور’ می باشد، لذا دبیر و کاتب را بدان نامیده اند. و آن در فلک دوم است پس از فلک قمر. و دور قرص آن 720 میل است. عطارد یک بیست ودوم زمین است. (از صبح الاعشی). اولین سیارۀ شمسی است و بیست بار از زمین کوچکتر است و دوری آن از خورشید 85 میلیون کیلومتر و مدت مدار آن گرد خورشید 88 شبانه روز و مدت دورۀ محوری آن 24 ساعت و پنج دقیقه است و آن از سیارات داخله است و خانه و بیت او دو برج جوزا و سنبله است و شرف آن در پانزدهمین درجۀ سنبله است. آن را ذوجسدین نیز نامند و بلاد روم بدان منسوب است و در علم احکام نجوم، رب روز چهارشنبه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خدای موهومی بت پرستان قدیم و قاصد ملأ اعلی و خدائی که همواره معاون علم و تجارت بود و یونانیان وی را هرمیس، یعنی مفسر ارادۀ خدایان می نامیدند. (از قاموس کتاب مقدس). عطارد به موجب افسانۀیونانی پیامبر یا قاصد خدایان و حامی قاصدان و بازرگانان بوده است. تیر. زادوس. زادوش. زاودش. (ناظم الاطباء). کوچکترین سیارۀ منظومه شمسی است. قطر آن 3030 میل و یک برابر ونیم ماه می باشد. عین عملی را که ماه نسبت به زمین انجام می دهد عطارد با خورشید می کند. دوری آن از خورشید 36 میلیون میل است. از آنجا که این ستاره بسیار کوچک است در حرکت انتقالیش به دور خورشید فقط یک بار به دور خود می چرخد. مدت حرکت انتقالی آن 88 روز است. همیشه یک طرف ستارۀ مذکور به طرف خورشید است و یک سال و یک روز آن با هم مساوی هستند. سمتی که به طرف خورشید است بسیار داغ است بطوری که سرب و قلع آن به صورت مذاب می باشد. سمت دیگر آن بسیار سرد است بطوری که 200 الی 300 درجه زیر صفر فارنهایت است. این ستاره دارای اتمسفر یا هوای محاطی نیست و بدین جهت قابل سکونت نمی باشد. عطارد در نزد یونانیان رب النوع سخنوری و بازرگانی بوده است. و قدما عطارد را سیاره ای می دانستند که در فلک دوم (فلک عطارد) قرار داشت و آن را دبیر فلک می نامیدند. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به التفهیم ص 130 شود: همان تیر و کیوان برابر شده ست عطارد به برج دو پیکر شده ست. فردوسی. تو آسمانی و هنر تو عطارد است و آن بی قرین لقای تو چون ماه آسمان. منوچهری. سیماب دختر است عطارد را کیوان چو مادر است و سرب دختر. ناصرخسرو. دبیری ورای وزیری است یعنی عطارد ورای قمر یافت مأوی. خاقانی. جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت. خاقانی. مرا اگر تو ندانی عطاردم داند که من کیم ز سر کلک من چه کار آید. خاقانی. عطارد تلمیذ افادت او بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 255). عطارد را قلم مسمار کردی پرند زهره برتن خار کردی. نظامی. ثریا بر ندیمی خاص گشته عطارد بر افق رقاص گشته. نظامی. عطارد کرده زاول خط جوزا سوی مریخ شیرافکن تماشا. نظامی. چرخ گردان را قضا گمره کند صد عطارد را قضا ابله کند. مولوی. عطارد مشتری باید متاع آسمانی را. مولوی. - عطاردحشمت، دارای حشمت و جاه و جلال بسیار. به حشمت عطارد: ناهید بهجت سپهر احتشام عطارد حشمت بهرام انتقام. (حبیب السیر چ طهران ج 3 ص 1). - عطاردضمیر، تیزفهم: مشتری رأی عطاردضمیر. (حبیب السیر چ طهران ج 3 جزوه 4 ص 322). - عطاردفطنه، زیرک و بافراست و تیزفهم. (ناظم الاطباء)
ستاره ای است از ستاره های خنس در آسمان دوم. (منتهی الارب). ستاره ای است از خنس در آسمان ششم. و آن هم به صورت منصرف و هم غیرمنصرف بکار رفته است. (از اقرب الموارد). ستاره ای معروف که بر فلک دوم تابد و آن را دبیر فلک گویند. علم و عقل بدو تعلق دارد. و شرف او در سنبله و وبال او در قوس. (غیاث اللغات) (آنندراج). نام ستاره ای است از سیارات که اورا دبیر فلک و تیر فلک گویند و جای او در دوم آسمان است. (دهار). ستاره ای است از کواکب سبعۀ سیاره، معنای آن ’نافذ در امور’ می باشد، لذا دبیر و کاتب را بدان نامیده اند. و آن در فلک دوم است پس از فلک قمر. و دور قرص آن 720 میل است. عطارد یک بیست ودوم زمین است. (از صبح الاعشی). اولین سیارۀ شمسی است و بیست بار از زمین کوچکتر است و دوری آن از خورشید 85 میلیون کیلومتر و مدت مدار آن گرد خورشید 88 شبانه روز و مدت دورۀ محوری آن 24 ساعت و پنج دقیقه است و آن از سیارات داخله است و خانه و بیت او دو برج جوزا و سنبله است و شرف آن در پانزدهمین درجۀ سنبله است. آن را ذوجسدین نیز نامند و بلاد روم بدان منسوب است و در علم احکام نجوم، رب روز چهارشنبه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خدای موهومی بت پرستان قدیم و قاصد ملأ اعلی و خدائی که همواره معاون علم و تجارت بود و یونانیان وی را هرمیس، یعنی مفسر ارادۀ خدایان می نامیدند. (از قاموس کتاب مقدس). عطارد به موجب افسانۀیونانی پیامبر یا قاصد خدایان و حامی قاصدان و بازرگانان بوده است. تیر. زادوس. زادوش. زاودش. (ناظم الاطباء). کوچکترین سیارۀ منظومه شمسی است. قطر آن 3030 میل و یک برابر ونیم ماه می باشد. عین عملی را که ماه نسبت به زمین انجام می دهد عطارد با خورشید می کند. دوری آن از خورشید 36 میلیون میل است. از آنجا که این ستاره بسیار کوچک است در حرکت انتقالیش به دور خورشید فقط یک بار به دور خود می چرخد. مدت حرکت انتقالی آن 88 روز است. همیشه یک طرف ستارۀ مذکور به طرف خورشید است و یک سال و یک روز آن با هم مساوی هستند. سمتی که به طرف خورشید است بسیار داغ است بطوری که سرب و قلع آن به صورت مذاب می باشد. سمت دیگر آن بسیار سرد است بطوری که 200 الی 300 درجه زیر صفر فارنهایت است. این ستاره دارای اتمسفر یا هوای محاطی نیست و بدین جهت قابل سکونت نمی باشد. عطارد در نزد یونانیان رب النوع سخنوری و بازرگانی بوده است. و قدما عطارد را سیاره ای می دانستند که در فلک دوم (فلک عطارد) قرار داشت و آن را دبیر فلک می نامیدند. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به التفهیم ص 130 شود: همان تیر و کیوان برابر شده ست عطارد به برج دو پیکر شده ست. فردوسی. تو آسمانی و هنر تو عطارد است و آن بی قرین لقای تو چون ماه آسمان. منوچهری. سیماب دختر است عطارد را کیوان چو مادر است و سُرُب دختر. ناصرخسرو. دبیری ورای وزیری است یعنی عطارد ورای قمر یافت مأوی. خاقانی. جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت. خاقانی. مرا اگر تو ندانی عطاردم داند که من کیم ز سر کلک من چه کار آید. خاقانی. عطارد تلمیذ افادت او بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 255). عطارد را قلم مسمار کردی پرند زهره برتن خار کردی. نظامی. ثریا بر ندیمی خاص گشته عطارد بر افق رقاص گشته. نظامی. عطارد کرده زاول خط جوزا سوی مریخ شیرافکن تماشا. نظامی. چرخ گردان را قضا گمره کند صد عطارد را قضا ابله کند. مولوی. عطارد مشتری باید متاع آسمانی را. مولوی. - عطاردحشمت، دارای حشمت و جاه و جلال بسیار. به حشمت عطارد: ناهید بهجت سپهر احتشام عطارد حشمت بهرام انتقام. (حبیب السیر چ طهران ج 3 ص 1). - عطاردضمیر، تیزفهم: مشتری رأی عطاردضمیر. (حبیب السیر چ طهران ج 3 جزوه 4 ص 322). - عطاردفطنه، زیرک و بافراست و تیزفهم. (ناظم الاطباء)
ابن عوف بن کعب. جدی است جاهلی از تمیم از عدنانیه. وکرب بن صفوان و بکیر بن وساج از نسل او بشمار آیند. (از الاعلام زرکلی به نقل از جمهره الانساب و اللباب) ابن محمد. حاسب و منجم. او راست: کتاب الجفر الهندی. العمل بالاسطرلاب. العمل بذات الحلق. ترکیب الافلاک. المرایا المحرقه. (از الفهرست ابن الندیم)
ابن عوف بن کعب. جدی است جاهلی از تمیم از عدنانیه. وکرب بن صفوان و بکیر بن وساج از نسل او بشمار آیند. (از الاعلام زرکلی به نقل از جمهره الانساب و اللباب) ابن محمد. حاسب و منجم. او راست: کتاب الجفر الهندی. العمل بالاسطرلاب. العمل بذات الحلق. ترکیب الافلاک. المرایا المحرقه. (از الفهرست ابن الندیم)
ابن قرّان از بنی صدی بن مالک. شاعری نیکوپرداز و اندک شعر بود و از صعالیک بشمار می رفت. وی مدتی در نجران و حجر زندانی بود و اشعاری در این مورد دارد. عطارد معاصر جریر بود و آن دو یکدیگر را هجو کرده اند. وی در حدود سال 100 هجری قمری درگذشته است. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی و سمط اللالی)
ابن قُرّان از بنی صدی بن مالک. شاعری نیکوپرداز و اندک شعر بود و از صعالیک بشمار می رفت. وی مدتی در نجران و حجر زندانی بود و اشعاری در این مورد دارد. عطارد معاصر جریر بود و آن دو یکدیگر را هجو کرده اند. وی در حدود سال 100 هجری قمری درگذشته است. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی و سمط اللالی)
درشت و دشوار. (از منتهی الارب). شدید و شاق. (اقرب الموارد) ، سیر شتاب. (منتهی الارب). سیر سریع. (اقرب الموارد) ، راه روشن. (منتهی الارب). طریق آشکار و فراخ که در آن از هر جا بخواهند بروند. (از اقرب الموارد) ، مرد گزیده. (منتهی الارب). شخص نجیب. (ازاقرب الموارد) ، رسن دراز و ایام دراز. (منتهی الارب). کوهها و روزهای دراز و طولانی. (از اقرب الموارد) ، نیزۀ تیز. (منتهی الارب). سنان و سرنیزۀ مذلق و تیز. (اقرب الموارد) ، سال تمام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطوّد. رجوع به عطود شود
درشت و دشوار. (از منتهی الارب). شدید و شاق. (اقرب الموارد) ، سیر شتاب. (منتهی الارب). سیر سریع. (اقرب الموارد) ، راه روشن. (منتهی الارب). طریق آشکار و فراخ که در آن از هر جا بخواهند بروند. (از اقرب الموارد) ، مرد گزیده. (منتهی الارب). شخص نجیب. (ازاقرب الموارد) ، رسن دراز و ایام دراز. (منتهی الارب). کوهها و روزهای دراز و طولانی. (از اقرب الموارد) ، نیزۀ تیز. (منتهی الارب). سنان و سرنیزۀ مذلق و تیز. (اقرب الموارد) ، سال تمام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَطَوَّد. رجوع به عطود شود
لقب فریدالدین ابوحامد محمد بن ابی بکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، شاعر و عارف مشهور ایرانی در قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجری است. وی به سال 540 هجری قمری متولد شد. و گویند پدر او عطار (بوی فروش) و داروفروش بود و فریدالدین کار او را دنبال کرد و در دارو خانه خود سرگرم طبابت بود. وی را در همان اوان انقلابی باطنی دست داد و چون سرمایه ای بزرگ از ادب و شعر اندوخته بود اندیشه های عرفانی خود را به نظم درآورد. عطار را مرید مجدالدین بغدادی و رکن الدین اسحاق و قطب حیدر دانسته اند. به هرحال عطار قسمتی از عمر خود را بر رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقاتها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی نیز رسید و سرانجام به سال 618 هجری قمری درگذشت. وی آثار زیاد بوجود آورده که از آن جمله است: تذکرهاولالیا، به نثر. دیوان اشعار. منطق الطیر. اسرارنامه. الهی نامه. مصیبت نامه. خسرونامه. گفته اند وی به دست مغولی کافر کشته شد. مقبرۀ عطار در نزدیکی شهر نیشابور باقی است. سخن عطار باسوز و شوق و عشق همراه است و برای بیان معانی عالی عرفانی سخنان بی پیرایه و روان را برگزیده که در عین حال به فصاحت و بلاغت و انسجام متصف است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 858. نفحات الانس جامی. تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی. لباب الالباب. ریاض العارفین. مجمعالفصحاء. کشف الظنون. تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی. مجالس المؤمنین قاضی نورالله. جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار به قلم سعید نفیسی. غالب شاعران بزرگ پس از عطار، او را به بزرگی یاد کرده و مقام عرفانی او را ستوده اند. ابیات ذیل نمونه ای از آنهاست: من آن مولای رومی ام که از نطقم شکر ریزد ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم. مولوی. آنچه گفتم از حقیقت ای عزیز آن شنیدستم هم از عطار نیز. مولوی. هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. مولوی. عطار شیخ ما و سنائیست پیشرو ما از پس سنائی و عطار آمدیم. مولوی. مرا از شاعری خود عار ناید که در صد قرن یک عطار ناید. شیخ شبستری. روز خاور گو سیه شو کآفتاب خاوری رفت تا صبح قیامت خاوران عطار شد؟ سلمان ساوجی. یار چون بشنید گفتارت کمال گفت حق گوئی تو چون عطار ما. کمال خجندی. بوی مشک گفتۀ عطار عالم را گرفت خواجه مزکوم است از آن منکر شود عطار را. عبدالرحمان جامی. گمان کج مبر بشنو ز عطار هر آن کو در خدا گم شد خدا نیست. نعمه الله ولی. از صورت و نقش بگذر اسرار بجو میراث رسول و نقد اخیار بجو در قصه و معرکه چه معجون گیری رو داروی درد را ز عطار بجو. خواجه ابوالوفای خوارزمی. گر چو عطار از گلستان نشابورم ولیک خار صحرای نشابورم من و عطارگل. کاتبی نشابوری. خاموشی به ز درس و تکرار مرا تجرید به از خلوت و ادوار مرا. کشاف و هدایه هر که خواهد او را یک بیت ز گفته های عطار مرا. کمال الدین حسین خوارزمی. از دم عطار گشتم زنده دل پاک کردم همچو گل قالب ز گل. امیرحسینی. آن را که به درگاه خدا یار بود ایمن ز عذاب دوزخ و نار بود تاج سر سروران عالم گردد گر خاک ره حضرت عطار بود. سیدمحمدنوربخش. از این شربت که قاسم کرد ترکیب مگر در کلبۀ عطار باشد. قاسم انوار. آن کتابی که پر ز اسرار است منطق الطیر شیخ عطار است. نسیمی
لقب فریدالدین ابوحامد محمد بن ابی بکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، شاعر و عارف مشهور ایرانی در قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجری است. وی به سال 540 هجری قمری متولد شد. و گویند پدر او عطار (بوی فروش) و داروفروش بود و فریدالدین کار او را دنبال کرد و در دارو خانه خود سرگرم طبابت بود. وی را در همان اوان انقلابی باطنی دست داد و چون سرمایه ای بزرگ از ادب و شعر اندوخته بود اندیشه های عرفانی خود را به نظم درآورد. عطار را مرید مجدالدین بغدادی و رکن الدین اسحاق و قطب حیدر دانسته اند. به هرحال عطار قسمتی از عمر خود را بر رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقاتها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی نیز رسید و سرانجام به سال 618 هجری قمری درگذشت. وی آثار زیاد بوجود آورده که از آن جمله است: تذکرهاولالیا، به نثر. دیوان اشعار. منطق الطیر. اسرارنامه. الهی نامه. مصیبت نامه. خسرونامه. گفته اند وی به دست مغولی کافر کشته شد. مقبرۀ عطار در نزدیکی شهر نیشابور باقی است. سخن عطار باسوز و شوق و عشق همراه است و برای بیان معانی عالی عرفانی سخنان بی پیرایه و روان را برگزیده که در عین حال به فصاحت و بلاغت و انسجام متصف است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 858. نفحات الانس جامی. تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی. لباب الالباب. ریاض العارفین. مجمعالفصحاء. کشف الظنون. تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی. مجالس المؤمنین قاضی نورالله. جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار به قلم سعید نفیسی. غالب شاعران بزرگ پس از عطار، او را به بزرگی یاد کرده و مقام عرفانی او را ستوده اند. ابیات ذیل نمونه ای از آنهاست: من آن مولای رومی ام که از نطقم شکر ریزد ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم. مولوی. آنچه گفتم از حقیقت ای عزیز آن شنیدستم هم از عطار نیز. مولوی. هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. مولوی. عطار شیخ ما و سنائیست پیشرو ما از پس سنائی و عطار آمدیم. مولوی. مرا از شاعری خود عار ناید که در صد قرن یک عطار ناید. شیخ شبستری. روز خاور گو سیه شو کآفتاب خاوری رفت تا صبح قیامت خاوران عطار شد؟ سلمان ساوجی. یار چون بشنید گفتارت کمال گفت حق گوئی تو چون عطار ما. کمال خجندی. بوی مشک گفتۀ عطار عالم را گرفت خواجه مزکوم است از آن منکر شود عطار را. عبدالرحمان جامی. گمان کج مبر بشنو ز عطار هر آن کو در خدا گم شد خدا نیست. نعمه الله ولی. از صورت و نقش بگذر اسرار بجو میراث رسول و نقد اخیار بجو در قصه و معرکه چه معجون گیری رو داروی درد را ز عطار بجو. خواجه ابوالوفای خوارزمی. گر چو عطار از گلستان نشابورم ولیک خار صحرای نشابورم من و عطارگل. کاتبی نشابوری. خاموشی به ز درس و تکرار مرا تجرید به از خلوت و ادوار مرا. کشاف و هدایه هر که خواهد او را یک بیت ز گفته های عطار مرا. کمال الدین حسین خوارزمی. از دم عطار گشتم زنده دل پاک کردم همچو گل قالب ز گل. امیرحسینی. آن را که به درگاه خدا یار بود ایمن ز عذاب دوزخ و نار بود تاج سر سروران عالم گردد گر خاک ره حضرت عطار بود. سیدمحمدنوربخش. از این شربت که قاسم کرد ترکیب مگر در کلبۀ عطار باشد. قاسم انوار. آن کتابی که پر ز اسرار است منطق الطیر شیخ عطار است. نسیمی
آنکه در بازار روانی داشته باشد. (منتهی الارب). آنچه در بازار روائی داشته باشد. (ناظم الاطباء) : ناقه عطاره، ماده شتر که در بازار رایج است و خریدار دارد. (از اقرب الموارد) ، مؤنث عطار، یعنی زن بوی خوش فروش. (ناظم الاطباء). و رجوع به عطار شود
آنکه در بازار روانی داشته باشد. (منتهی الارب). آنچه در بازار روائی داشته باشد. (ناظم الاطباء) : ناقه عطاره، ماده شتر که در بازار رایج است و خریدار دارد. (از اقرب الموارد) ، مؤنث عطار، یعنی زن بوی خوش فروش. (ناظم الاطباء). و رجوع به عطار شود
احمد بن عبدالجبار بن محمد بن عمیر بن عطارد تمیمی عطاردی، مکنی به ابوبکر. از فاضلان کوفه است که به سال 177 هجری قمری در این شهر متولد شد و در بغداد حدیث گفت و مغازی ابن اسحاق را روایت می کرد، و ابن اثیر مورخ آن را از وی شنیده است. عطاردی به سال 272 هجری قمری در کوفه درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تاریخ بغداد). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود
احمد بن عبدالجبار بن محمد بن عمیر بن عطارد تمیمی عطاردی، مکنی به ابوبکر. از فاضلان کوفه است که به سال 177 هجری قمری در این شهر متولد شد و در بغداد حدیث گفت و مغازی ابن اسحاق را روایت می کرد، و ابن اثیر مورخ آن را از وی شنیده است. عطاردی به سال 272 هجری قمری در کوفه درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تاریخ بغداد). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود