جدول جو
جدول جو

معنی عضیض - جستجوی لغت در جدول جو

عضیض
(خَش ش)
گزیدن. (از منتهی الارب). به دندان گرفتن. (از اقرب الموارد) ، به زبان گرفتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن. (از منتهی الارب). ملازم گشتن. (از اقرب الموارد). عض ّ رجوع به عض شود
لغت نامه دهخدا
عضیض
(عَ)
سخت گزیدن. (منتهی الارب). گزیدگی سخت و شدید. (از اقرب الموارد) ، قرین و همسال مرد. (منتهی الارب). قرین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عضیض
یار همنشین، گزیدگی
تصویری از عضیض
تصویر عضیض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حضیض
تصویر حضیض
پستی، نشیب
در علم نجوم نزدیک ترین نقطه از مدار ستاره
جای پست در زمین یا پایین کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عریض
تصویر عریض
مقابل طویل، پهناور، پهن، در علوم ادبی در علم عروض بخری بر وزن مفاعیلن فعولن مفاعیلن فعولن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
خارخورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از چاه عضوض آب خورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با دختر فسوس کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ریزه، تراشه، پراشه، پریشان پراکنده، نخستین شکوفه، سوراخ شده، باز شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضیض
تصویر رضیض
کوفته شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
پست فرود نشیب پاگاه دامنه شیپ نشیب پستی مقابل فراز بالا اوج (زندگانی اوج و حضیض دارد)، جای پست در پایین کوه یا در زمین بن کوه دامنه کوه، نقطه مقابل اوج، جمع حضض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضین
تصویر عضین
جادوگری نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضید
تصویر عضید
رسته کویک رده خرما بن، هیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضوض
تصویر عضوض
گزنده، سختی، ستم، زیرک، چاه دور تک
فرهنگ لغت هوشیار
ابر بینی میانه دو ابرو گزیدنی، خوردنی، درخت تنو مند گزیدگی گزنده، جمع عضوض، گزیدنی ها خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریض
تصویر عریض
پهناور، دارای عرض طولانی و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضیض
تصویر غضیض
تازه، شکوفه، چشم سست نگاه، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریض
تصویر عریض
((عَ))
پهن، پهناور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضیض
تصویر حضیض
((حَ ض))
فرود، پستی، جای پست در زمین یا پایین کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عریض
تصویر عریض
پهن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عریض
تصویر عریض
Wide
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عریض
تصویر عریض
large
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عریض
تصویر عریض
breit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عریض
تصویر عریض
широкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عریض
تصویر عریض
szeroki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عریض
تصویر عریض
largo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عریض
تصویر عریض
ancho
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عریض
تصویر عریض
широкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عریض
تصویر عریض
ampio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عریض
تصویر عریض
breed
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عریض
تصویر عریض
चौड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عریض
تصویر عریض
lebar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عریض
تصویر عریض
넓은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عریض
تصویر عریض
רחב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عریض
تصویر عریض
宽的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عریض
تصویر عریض
広い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عریض
تصویر عریض
geniş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی