جدول جو
جدول جو

معنی عضعض - جستجوی لغت در جدول جو

عضعض
(عَ عَ)
سخت بدخلق و عض ّ، و برخی آن را خاص مذکر دانند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَسْءْ)
گزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سخت گزیدن. (منتهی الارب). گزیدگی سخت و شدید. (از اقرب الموارد) ، قرین و همسال مرد. (منتهی الارب). قرین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَش ش)
گزیدن. (از منتهی الارب). به دندان گرفتن. (از اقرب الموارد) ، به زبان گرفتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن. (از منتهی الارب). ملازم گشتن. (از اقرب الموارد). عض ّ رجوع به عض شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عض ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عض شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چیزی که گزیده شود و خوردنی، ازآن جمله است: ماعندنا عضوض. (از منتهی الارب). آنچه گاز گرفته شود و خورده شود. (از اقرب الموارد) ، گزنده. (منتهی الارب). بسیارگزنده. (از اقرب الموارد) ، فرس عضوض، اسب گزنده. (منتهی الارب) (دهار). از آن جمله است حدیث ابوبکر، و سترون بعدی ملکا عضوضا، یعنی پس از من پادشاهی خواهید دید که بر شما سخت می گیرد و شما را نحیف می کند. (از منتهی الارب) ، کمان که زهش به قبضه چسبیده باشد. (منتهی الارب). قوس که وتر آن به کبدش ملتصق باشد. (از اقرب الموارد) ، زن تنگ شرم. (از منتهی الارب) ، بلا و زیرک. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد) ، زمانۀ سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ملک ظلم و ستم رسیده. (منتهی الارب). ملک عضوض، سرزمین که در آن سختی و جبر و ظلم باشد. (از اقرب الموارد) ، ملک و شاهی که ستم و ظلم در او باشد. (از اقرب الموارد) ، چاه دورتک تنگ سر، یا چاه بسیارآب. (منتهی الارب). چاه تنگ که انتهای آن دور باشد و بوسیلۀ ساقیه و دلو از آن آب کشند، و گویند چاه بسیارآب. (از اقرب الموارد). ج، عضض و عضاض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ / عُضْ ضا)
بن بینی نزدیک ابرو. (منتهی الارب). عرنین بینی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَضْ ضا)
بسیار گزنده و گازگیرنده. عضوض. (از اقرب الموارد). و رجوع به عضوض شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
آنچه گزیده و خورده شود در خوردنی، و از آن جمله است: ما عندنا عضاض، یعنی آنچه قابل خوردن باشد نزد ما نیست. (از منتهی الارب). آنچه گزیده شود آنگاه خورده شود، چنانکه گویند: لم یذق عضاضاً. (ازاقرب الموارد) ، درخت گنده. (منتهی الارب). آنچه سطبر باشد از درختان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
همدیگر را گزیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یکدیگر را بدندان گرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). معاضّه. و رجوع به معاضه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ ضَ)
جمع واژۀ عضوض. (منتهی الارب). رجوع به عضوض شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عضیض
تصویر عضیض
یار همنشین، گزیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضوض
تصویر عضوض
گزنده، سختی، ستم، زیرک، چاه دور تک
فرهنگ لغت هوشیار
ابر بینی میانه دو ابرو گزیدنی، خوردنی، درخت تنو مند گزیدگی گزنده، جمع عضوض، گزیدنی ها خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار