جدول جو
جدول جو

معنی عضرفوط - جستجوی لغت در جدول جو

عضرفوط(عَ رَ)
کرمکی است سپید نازک، که بدان انگشتان زنان را تشبیه دهند. یا گربۀ نر که از دواب دیوان است. (منتهی الارب). به فارسی آن را کرباسو گویند، و گویند جانوری است سفید و نرم که انگشت دختران را بدان تشبیه کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). جانوری است که به فارسی مارمولک و به هندی بهمنی نامند. (مخزن الادویه). عذفوط، و گویند آن نر ’عظاء’ است، و گویند آن از دواب و رکائب جن است. (از اقرب الموارد). تصغیر آن عضیرف و عضیریف است. ج، عضارف، عضرفوطات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ رَ)
جمع واژۀ عضرفوط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عضرفوط شود
لغت نامه دهخدا
(ضِرْ رو)
تندار. ضخم. یقال: انه لضرّوط. (منتهی الارب)
گوززن. تیزدهنده. ضروط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ / عِ رِ)
میان دو خصیه و دبر، حلقۀ دبر، سرین، یا استخوان برآمدۀ بالای دبر، خط که از ذکر تا دبر است. فلان أهلب العضرط، بر عضرط او موی بسیار است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رُ)
نوکر که فقط با طعام شکم خدمت کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مزدور. (منتهی الارب). اجیر. (اقرب الموارد) ، ناکس. (منتهی الارب). لئیم. (اقرب الموارد). عضارط و رجوع به عضارط شود. ج، عضارط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، عضاریط، عضارطه. (منتهی الارب) ، خادم و به دنبال کسی دونده. ج، عضاریط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ)
نوعی از درخت خاردار. (منتهی الارب). درختی است از عضاه که ’مغفور’ میتراود و شکوفۀ آن سفید و غلطان است. یکدانۀ آن عرفطه. (از اقرب الموارد). عض ّ و عض ّ، درخت عرفط. (از منتهی الارب). عبیبه، چیزی است شیرین بر شکل صمغ که از درخت عرفط برآید و خورده شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ناقه ای که به خوردن درخت دندان ریخته باشد. (منتهی الارب). ماده شتری که آنقدر درخت بخورد تا دندانهای او از بین برود. (اقرب الموارد). ج، عرط. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
واحد ضفاریط، یعنی شکن های میان رخسار و بینی قریب هر دو دنبالۀ چشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
تلفظ عامیانه است عمروط را. (از دزی). رجوع به عمروط شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
کرمکی است سپیدنازک که بدان انگشتان دختران ملیح را تشبیه کنند. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دزد. (منتهی الارب). دزدی که هرچه ببیند آن را برباید. (از اقرب الموارد) ، کسی که چیزی نداشته باشد، خبیث، درویش سرکش. ج، عماریط، عمارطه (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، عمارط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نشستن بر پشت کسی و برآوردن هر دو پای را از زیر بغل او و نهادن آنها را بر گردنش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر پشت کسی نشستن یا خارج کردن هر دو پای را از زیر بغل وی و نهادن آنها را بر گردن او. (از اقرب الموارد) ، محکم و استوار شدن چیزی به ریسمان مطاوع ضرفطه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ضَ)
کرمکی است سپید که بدان انگشتان زنان را تشبیه کنند. (ناظم الاطباء). جنبنده ای است کوچک و سپید و نرم که انگشتان دختران را بدان تشبیه کنند. و گویند آن ’عظاء’ نر باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عظاء شود. و گویند آن از دواب ومرکوب های جن است. (از اقرب الموارد). عضرفوط. عضفوط. عذفوط. رجوع به عذفوط و عضرفوط و عضفوط شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
گلو، و آن سر معده است چسبیده به حلقوم دراز سرخ سپید شکم. (منتهی الارب). مری و سرخ روده. (ناظم الاطباء). مری ءالحلق، و آن سر معده باشد که به حلقوم متصل و چسبیده است و سرخ و مستطیل است و داخل آن سفید. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، مزدور. (منتهی الارب). اجیر. (اقرب الموارد) ، خادم و بدنبال کس رونده. (منتهی الارب). عضارط. (اقرب الموارد). و رجوع به عضارط شود. ج، عضاریط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
به معنی عضرفوط است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عضرفوط شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
مرد گوززن. تیزدهنده. ضرّوط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضروط
تصویر ضروط
تیز دهنده گوز زن: مرد تندار
فرهنگ لغت هوشیار
کرد و خورد کردی خوردی مزدوری که برابر خوراک کار کند پیرو بندم، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمروط
تصویر عمروط
دزد، بد سرشت، درویش سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضر فوط
تصویر عضر فوط
مارمولک دم دراز
فرهنگ لغت هوشیار