جدول جو
جدول جو

معنی عص - جستجوی لغت در جدول جو

عص
(عَص ص)
بن هر چیزی و بیخ و نژاد آن. (منتهی الارب). اصل، چنانکه گویند: هو کریم العص. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عص
(خَ)
سخت گردیدن و درشت شدن. (از منتهی الارب). سخت و شدید شدن. (از اقرب الموارد). عصص. و رجوع به عصص شود
لغت نامه دهخدا
عص
بن بیخ، نژاد، سخت گردیدن درشت گردیدن
تصویری از عص
تصویر عص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عصمت الملوک
تصویر عصمت الملوک
(دخترانه)
عصمت پادشاهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عصمت
تصویر عصمت
(دخترانه)
بی گناهی، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عصازنان
تصویر عصازنان
در حال رفتن و عصا بر زمین زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصام
تصویر عصام
دسته، بند، شرافت، شخصیت، فضیلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبیت
تصویر عصبیت
تعصب، کنایه از خصومت، تعصب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب، ویژگی کسی که زود عصبانی می شود، خشمگین، دارای عصبانیت یا فشار روحی مثلاً واکنش عصبی، از روی عصبانیت، باحالت خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
شیره، افشره، چکیدۀ هر چیز فشرده شده، آب میوه یا چیز دیگر که با فشار گرفته می شود، کنایه از خلاصۀ گفتار، نوشتار یا مطلب دیگر، چکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصی
تصویر عصی
عصا، در علم نجوم ستاره های دنباله دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصر اتم
تصویر عصر اتم
عصر کنونی و معاصر که انسان به نیروی اتم پی برده است و شروع آن از سال ۱۹۴۵ میلادی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصرانه
تصویر عصرانه
غذایی که هنگام عصر می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصیان
تصویر عصیان
ترک طاعت، عدم انقیاد، نافرمانی، سرپیچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
عصبی، مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب، ویژگی آنکه زود عصبانی می شود، خشمگین، دارای عصبانیت یا فشار روحی مثلاً واکنش عصبی، از روی عصبانیت، باحالت خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبه
تصویر عصبه
قوم و خویش مرد، خویشاوندان شخص از طرف پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصا زدن
تصویر عصا زدن
در حال راه رفتن با عصا، ته عصا را بر زمین زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبه
تصویر عصبه
جماعتی از مردان، اسبان یا پرندگان، جماعت، گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصفور
تصویر عصفور
هر پرندۀ کوچک تر از کبوتر
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، مرکو، بنجشک، ونج، چکوک، چغک، مرگو، چتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصاالقرار
تصویر عصاالقرار
ترک سفر و اقامت در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصاری
تصویر عصاری
شغل و عمل عصار، روغن گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصیر
تصویر عصیر
شیره و چکیدۀ چیزی، شراب
عصیر معده: در علم زیست شناسی مایعی بی رنگ و لزج که از پردۀ مخاطی داخل معده ترشح می شود، شیرۀ معدی، شیرۀ معده، رطوبت معده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصیره
تصویر عصیره
عصیر، شیره و چکیدۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصا
تصویر عصا
چوبدستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
افشره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصب
تصویر عصب
سهشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
خشمگین، برآشفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصبانی شدن
تصویر عصبانی شدن
برآشفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصبانیت
تصویر عصبانیت
خشم، برآشفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصر
تصویر عصر
پسین، ایوار، روزگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصر باستان
تصویر عصر باستان
دوره باستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصر فن آوری
تصویر عصر فن آوری
زمانه فن آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصیان
تصویر عصیان
سرکشی
فرهنگ واژه فارسی سره