جدول جو
جدول جو

معنی عشقیه - جستجوی لغت در جدول جو

عشقیه
(عِ قی یَ)
مؤنث عشقی. (فرهنگ فارسی معین). ج، عشقیات. رجوع به عشقی و عشقیات شود
لغت نامه دهخدا
عشقیه
مونث عشقی جمع عشقیات
تصویری از عشقیه
تصویر عشقیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشریه
تصویر عشریه
یک دهم مال به عنوان زکات یا مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرقیه
تصویر عرقیه
عرق گیر، عرق چین که زیر کلاه یا عمامه بر سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشقه
تصویر عشقه
گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک، جلبوب
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
منسوب به عشق. رجوع به عشق شود.
- غزل عشقی، غزل که مطالب عشقی را شامل باشد.
، در اصطلاح عامیانه، آنکه بمیل و هوی و هوس خود کار کند، مثلاً گویند: فلانی آدمی عشقی است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ قی یَ)
نوعی از جماع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ شی یَ)
آخر روز. (منتهی الارب). شبانگاه. (زمخشری) (دستور اللغه). شبانگاه، از نماز شام تا نماز خفتن. (دهار). به معنی ’عشی ّ’ است، چنانکه گویند: أتیته عشیه أمس یا عشی أمس، و برخی گویند عشیه مؤنث عشی است و عرب آن را به معنی عشی بکار میبرد، و برخی گویند عشیه واحد است و جمع آن عشی ّ و عشایا و عشیّات شود، و تصغیر آن عشیشیه است که جمعش عشیشیات شود. و منسوب به عشیه، عشوی ّ باشد. (از اقرب الموارد). وقتی است که هنوز هوا روشن است و میتوان به روشنائی روز چیزی خواندن. شب. شام. (یادداشت مرحوم دهخدا) : کأنهم یوم یرونها لم یلبثوا الاّ عشیهً أو ضحاها (قرآن 46/79) ، گویی روزی که آن را می بینند درنگ نکرده اند جز یک شبانگاه یا چاشتگاه آن. قال حمید الطویل توفی الحسن [حسن بصری] عشیه الخمیس و أصبحنا یوم الجمعه و فرغنا من أمره و حملناه بعدصلاه الجمعه و دفناه. (ابن خلکان). فتبعناه [أی تبعنا الثعلب] فی تلک العشیه (بعد الایاب عن الجامع، بعد صلاه العصر) الی أن صرنا الی درب قد أسماه بناحیه باب الشام... و کان [الثعلب] فی تلک العشیه بیده دفتر ینظر فیه و قد شغله عما سواه. (معجم الادباء چ اروپا ج 2 ص 133)، ابر. (منتهی الارب). سحاب. (اقرب الموارد)،
{{صفت}} مؤنث عشی. (منتهی الارب) : ناقه عشیه، ماده شتر که در شب تا دیرگاه چرا کند. (از اقرب الموارد). و رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
رنگ کردن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. رنگ گرفتن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. (منتهی الارب). رنگ گرفتن غورۀ خرمابن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشقیح شود
لغت نامه دهخدا
(؟ ری یَ)
از فرق مشبهۀ شیعه هستند. (خاندان نوبختی عباس اقبال ص 259). یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث باشند. (بیان الادیان). و رجوع به خطط مقریزی ج 4 ص 170 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ قی یَ)
دستارچه و روپاک ابریشمین. (از برهان). رومال کوچک که به آن عرق پاک کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). دستارچه و روپاک ابریشمین که بدان عرق برچینند. (آنندراج). پارچۀ کوچکی که بدان عرق از بدن پاک کنند. دستمال و رومال. (ناظم الاطباء) :
در عرقیه قطرات عرق (؟)
شبنم گل بود بروی ورق.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَقَ)
مؤنث عشیق، به معنی معشوقه. (غیاث اللغات). گویند: فلان عشیق و هی عشیقته، یعنی آن دو نسبت بهم عشق میورزند. (از منتهی الارب). یار. محبوب
لغت نامه دهخدا
(عَ وی یَ)
جای تاریک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَشَ قَ / قِ)
نوعی از لبلاب است به عربی، و بفارسی عشق پیچان خوانند. گویند لبن آن یعنی شیر آن موی را بسترد و شپش رابکشد. (برهان) (آنندراج). نباتی است مثل لبلاب و بسیار کم برگ و شاخه های او بغایت از لبلاب قوی تر و درازتر، و بهر درختی که پیچد خشک کند لهذا عشق مشتق از اوست، و تخمش شبیه به حلبه و از آن کوچکتر، و در تنکابن لو نامند، و بعضی از اطبای این زمان تخم او را کشوت دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است بالارونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دولپه ایهای جداگلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا میرود و معمولاً دورتکیه گاه خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه درآید و درون آن نیز بتعداد متغیر دانه وجود دارد. میوۀ عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست. در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقۀ مسن این گیاه بطور خودبخود یا با ایجاد شکاف رزین مخصوصی خارج میگردد که سابقاً تحت نام صمغ عشقه بعنوان قاعده آور مصرف میگردید. در انساج این گیاه گلوکز یدی بنام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کردۀ برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصاً نواحی شمالی بوفور میروید. توضیح اینکه در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف باعشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دولپه ایهای پیوسته گلبرگ است. (فرهنگ فارسی معین). درختی است که سبز گردد سپس آنکه باریک و زرد گردد. ج، عشق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاپیتال. پاپیتال معمولی. حبل المساکین. برشن. بقلهالبارده. تال. اخفاک. قسوس. داردوست. دردوس. تویجه لی. ولگ. ولگم. بلگم. تبج. لشک. ولو. بلو. بلوه. لکو. صارمشق. چاندنی بیل. لبلاب کبیر. حلبلاب. مهربانک. عشق پیچان. پویچه. و رجوع به پیچک و داردوست شود.
- تیره عشقه ها، تیره ای از گیاهان دولپه ای جداگلبرگ که دارای گل آذینی باچترهای ساده و برگهای پهن و پنجه ای و ساقۀ قلابدار است که معمولاً به درختان دیگر می پیچند و از آنها بالامیروند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج میکنند و مواد غذائی درخت پایه را می مکند از اینجهت مضرند زیرا درختان پایه را خشک میکنند و نیز اگر بدیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن در دیوار فرومیروند دیوار را خراب میکنند. نوع مهم گیاهان این تیره عشقه است. (فرهنگ فارسی معین).
- عشقۀ استرالیائی، نوعی عشقه که برخلاف عشقۀ معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد.
- عشقۀ زمینی، گیاهی است که آن را علف چای و هزارچشم نامند. (از فرهنگ فارسی معین).
- عشقۀ معمولی، عشقه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشقه شود.
، اراکه، و یک درخت اراک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
میرزادۀ عشقی، نام او محمدرضا بن حاج سیدابوالقاسم کردستانی، و از شعرای قرن اخیر ایران بوده است. وی به سال 1272 ه. ش. در همدان متولد شد و به آموختن ادب و شعر پرداخت. ذوق و احساسات ادبی او آمیخته با احساسات وطن پرستی و آزادیخواهی و اصلاح طلبی بود. در جسارت و ازخودگذشتگی و بی باکی کم نظیر بود. عشقی در دوران جنگ بین المللی اول به کشور عثمانی رفت و در دارالفنون آنجا تحصیل کرد. وی روزنامۀ ’قرن بیستم’ را که حاوی مقالات و اشعار تند ضد هیئت حاکمه بود در تهران انتشار داد، و ظاهراً بسبب همین مقالات بسال 1303 ه. ش. / 1342 ه. ق. به دست دو تن ناشناس کشته شد و جسد او را در ابن بابویه تهران بخاک سپردند. عشقی در اپرای معروف ’رستاخیز’، رستاخیز شاهان بزرگ ایران را نشان میدهد که یکایک به صحنه می آیند و بحال کشور ایران افسوس میخورند و افتخارات دوره های گذشته را بیاد می آورند. تابلوهای ’ایده آل’ و ’کفن سیاه’ او هر یک شامل انتقاد اوضاع اجتماعی ایران است. دیوان وی مکرر بطبع رسیده است. (از فرهنگ فارسی معین). ملک الشعراء بهار در رثاء وی سروده است:
وه که عشقی در شباب زندگی
از خدنگ دشمن شب رو بمرد
شاعری نو بود و شعرش نیز نو
شاعر نو مرد و شعر نو بمرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشقی
تصویر عشقی
کسی که بمیل و هوی و هوس خود کار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشیه
تصویر عشیه
شبانگاه بنروز
فرهنگ لغت هوشیار
بدسگان بدسغان (لبلاب) هرشه غساک پاپیتال پاپیچال چو پاپیچال دارم دست پیچی فاش می گویم که باشد مصرف رنگین زری بر خاک افشاندن (محسن تاثیر) تبج (گویش گیلکی) گیاهی است بالا رونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا می رود تکیه گاه اطراف خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه در آید و بزرگی آن به اندازه یک نخود است و درون آن نیز به تعداد متغیر دانه وجود دارد. میوه عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقه مسن این گیاه به طور خودبه خود یا با ایجاد شکاف رزین مخصوصی خارج می گردد که سابقا تحت نام صمغ عشقه به عنوان قاعده آور مصرف می گردید. در انساج این گیاه گلوکزیدی به نام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کرده برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمالی بوفور می روید پاپیتال پاپیتال معمولی حبل المساکین برشن بقله البارده تال اخفاک قسوس داردوست دردوس تویجه لی ولگ ولگم بلگم تبج لشک ولو بلو بلوه لکو صارمشق چاندلی بیل لبلاب کبیر حلبلاب پویچه. توضیح در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف با عشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ است. یا عشقه استرالیایی. گونه ای عشقه که بر خلاف عشقه معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد. یا عشقه زمینی. علف چای. یا (تیره) عشقه ها. تیره ای از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که دارای گل آذینی با چترهای ساده و برگهای پهن و پنجه یی و ساقه قلابدار است که معمولا به درختان دیگر می پیچند و از آن ها بالا می روند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج می کنند و مواد غذایی درخت را می مکند از این جهت مضرند زیرا چون درختان پایه راخشک می کنند و نیز اگر به دیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن ها در دیوار فرو میروند دیوار را خراب می کنند. گونه مهم گیاهان این تیره عشقه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرقیه
تصویر عرقیه
دستمال رومال خوی پاک کن خوی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عشری ده یک مونث عشری (منسوب به عشر)، ده یک چیزی که به عنوان مالیات و عوارض می گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقه
تصویر عشقه
((عَ شَ قِ))
گیاهی است بالا رونده با برگ های درشت و ساقه های نازک. میوه عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت نیست، پاپیتال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشیه
تصویر عشیه
((عَ یَ))
آخر روز، غروب
فرهنگ فارسی معین
عاشقانه، محبت آمیز، دلبخواهی، هوسانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخفاک، پویچه، پیچک، لبلاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد