جدول جو
جدول جو

معنی عشرینات - جستجوی لغت در جدول جو

عشرینات
(عِ)
انجمنهای بیستائی. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، دهۀ بیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطریات
تصویر عطریات
خوش بوها، بوهای خوش، چیزهای عطردار
فرهنگ فارسی عمید
(عِ نی یَ)
ماهانه ای که در روز دوازدهم از ماه بپردازند. (ناظم الاطباء). بیستگانی. (مهذب الاسماء). رزق. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ترجمه ای است از کلمه ترکی ’یکرمیلک’ به معنی بیستائی، و آن نام یکی از سکه های نقره ای بود که در حدود یک قرن پیش در مصر رواج داشت. (از النقود العربیه ص 86 و 180)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
قبیله ای از اعراب برّ نجدند که در نواحی بندر هندیان در کنار رود خانه زیدون در زمستان و تابستان در چادرهای سیاه زندگانی کنند و در خانه گلین نشستن را عار دانند و حکومت بندر هندیان و مضافات آن را تصاحب نموده اند و معیشت آنها از زراعت دیمی و گله داری است و زبان آنها عربی است. (از فارسنامۀ ناصری ص 331)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قبیله ای است مقیم قریۀ عقر در ناحیۀ کفارات در منقطۀ عجلون اما اطلاعی از منشاءآن در دست نیست. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا
(عِ ری یا)
جمع واژۀ عطریه. بویهای خوش. خوشبویها. (ناظم الاطباء). مشک، عنبر، عبیر، غالیه، کافور، ند، مشک، زباد و گلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عطریه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشیشان. (منتهی الارب). ج ، عشیشیه. (ناظم الاطباء). رجوع به عشیشان و عشیشیه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ قی یا)
جمع واژۀ عشقیه، مؤنث عشقی. (از فرهنگ فارسی معین). آنچه به عشق بستگی و انتساب و تعلق دارد: تاهر وصف که خواهند از فنون عشقیات و انواع تشوّقات تقدیم کنند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 385)
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
جمع واژۀ عرضنه. (ناظم الاطباء). رجوع به عرضنه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عاریه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِرْ)
جمع واژۀ شریان. (ناظم الاطباء). رجوع به شریان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ نَ)
جمع واژۀ عفرناه. (اقرب الموارد). رجوع به عفرناه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشراء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عشراء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَیْ یا)
جمع واژۀ عشیّان که مصغر عشی ّ است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
ذهبوا عشاریات، یعنی رفتند پریشان و متفرق. (منتهی الارب). به معنی عساریات است بسین مهمل. (از اقرب الموارد). رجوع به عساریات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آرایش و زینتی که جهت پذیرائی میهمان محترم در خانه دهند و آنچه از مأکول و مشروب برای وی حاضر نمایند. (ناظم الاطباء). تکلفی که میزبان جهت خوشگذرانی میهمان کند
لغت نامه دهخدا
نوع کشتی بود که در رود نیل حرکت میکرد. (از تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ ری یا)
جمع واژۀ شعری ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به شعری ّ شود، جوجه های کرکس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
موضعی است. (منتهی الارب). نام وادیی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
آبادیها. جمع واژۀ عمران، بمعنی آبادی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمرانات
تصویر عمرانات
جمع عمران، آبادی ها
فرهنگ لغت هوشیار
بار آیین ها جمع تشریف. تشریفها، مراسم پذیرایی آبرومندانه، لوازم پذیرایی آبرومندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریحات
تصویر تشریحات
جمع تشریح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرینات
تصویر تمرینات
جمع تمرین
فرهنگ لغت هوشیار
بیستی بیستایی، بیستگانی (مواجب لشکریان و چیره و ماهیانه نوکران) مونث عشرینی (منسوب به عشرین) ارزاقی که به لشکریان در هر روز می دادند، بیست دیناری که به هر سپاهی به عنوان حقوق پرداخت می شد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نشریه. توضیح این جمع و مفرد آن در عربی فصیح نیامده ازین رو بعض فصیحان بجای آن} نشرات {را بکار برند نظریات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشریات
تصویر قشریات
سخت پوستان تیره جانوران سخت پوست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشقیه: تا هر وصف که خواهند از فنون عشقیات و انواع شوقات تقدیم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشرینیه، بیستایی ها مونث عشرینی (منسوب به عشرین) ارزاقی که به لشکریان در هر روز می دادند، بیست دیناری که به هر سپاهی به عنوان حقوق پرداخت می شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعریات
تصویر شعریات
جوجه های کرکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشریات
تصویر اشریات
نیشداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطریات
تصویر عطریات
جمع عطریه، برکنه بویه ها گلابها شمین ها مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریفات
تصویر تشریفات
((تَ))
آداب و رسوم خاص در پذیرایی های مهم و رسمی. جمع تشریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشریفات
تصویر تشریفات
آیین ها
فرهنگ واژه فارسی سره
آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم
فرهنگ واژه مترادف متضاد