جدول جو
جدول جو

معنی عشرین - جستجوی لغت در جدول جو

عشرین
بیست بستم بیستم بیست (20) (در عربی در حالت رفعی و جری آید ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
عشرین
((عِ))
بیست (20)
تصویری از عشرین
تصویر عشرین
فرهنگ فارسی معین
عشرین
بیست، عدد بیست
تصویری از عشرین
تصویر عشرین
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تازی از لاتین ماه های رومی: تشرین یکم و تشرین دویم میان ماه های ایلول و کانون یکم دو ماه از ماههای مشهور به (شهور رومی) : تشرین اول و تشرین دوم که بین ایلول و کانون اول واقع اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرین
تصویر تشرین
دو ماه از سال شمسی کشورهای عربی
تشرین اول: ماه دهم از سال شمسی کشورهای عربی، بین ایلویل و تشرین ثانی، مطابق با اکتبر
تشرین ثانی: ماه یازدهم از سال شمسی کشورهای عربی، بین تشرین اول و کانون اول، مطابق با نوامبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشریه
تصویر عشریه
یک دهم مال به عنوان زکات یا مالیات
فرهنگ فارسی عمید
مونث عشری ده یک مونث عشری (منسوب به عشر)، ده یک چیزی که به عنوان مالیات و عوارض می گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
بیست بیست (20) (در عربی در حالت رفعی آید ولی در فارسی این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرین
تصویر تشرین
((تِ))
نام دو ماه از ماه های رومی، تشرین اول و تشرین دوم که بین ایلول و کانون اول واقع اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشرون
تصویر عشرون
بیست، عدد بیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرین
تصویر شرین
(دخترانه)
در گویش سمنان شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عرین
تصویر عرین
انبوه درخت یا خار، بیشه، نیزار، جایگاه شیر، کفتار و گرگ
فرهنگ فارسی عمید
ساوی زمین ساوی ده یکی زمین ده یکی ده دهی منسوب به عشر. یا زمین عشری. زمینی بود که عشر می پرداخت مقابل زمین خراجی که خراج می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
کنام شیر، سوراخ مار، لانه کفتار، لانه گرگ، چاردیواری دیواربست، سوراخ سوسمار، گوشت، ارجمندی، بانگ، خارپوسیده، آوای کوکو، بیشه انبوه (درخت خار)، بیشه نیزار (جای شیر کفتار و گرگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرین
تصویر عرین
((عَ))
بیشه، انبوه درخت، جایگاه شیر و گرگ و کفتار
فرهنگ فارسی معین
بیستی بیستایی، بیستگانی (مواجب لشکریان و چیره و ماهیانه نوکران) مونث عشرینی (منسوب به عشرین) ارزاقی که به لشکریان در هر روز می دادند، بیست دیناری که به هر سپاهی به عنوان حقوق پرداخت می شد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشرینیه، بیستایی ها مونث عشرینی (منسوب به عشرین) ارزاقی که به لشکریان در هر روز می دادند، بیست دیناری که به هر سپاهی به عنوان حقوق پرداخت می شد
فرهنگ لغت هوشیار