جدول جو
جدول جو

معنی عشرب - جستجوی لغت در جدول جو

عشرب
(عَ رَ / عَ شَرْ رَ)
تیر درگذرنده. (منتهی الارب). سهم ماضی، و برخی آن را شهم به شین معجم ضبط کرده اند، خشن. (از اقرب الموارد) ، شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد) ، سخت روان، هرچه باشد. (منتهی الارب). سخت و باجرأت، و برخی آن را سخت جریان نوشته اند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشرت
تصویر عشرت
(دخترانه)
خوشگذرانی، کامجویی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عشره
تصویر عشره
ده، عدد اصلی بعد از نه، ۱۰
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشرب
تصویر مشرب
ذوق و میل و هوای نفس، جای آب خوردن، آبشخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشرت
تصویر عشرت
کامرانی، خوش گذرانی، دوستی و آمیزش، مخالطه، صحبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقرب
تصویر عقرب
مفرد واژۀ عقارب، در علم زیست شناسی جانوری بندپا با چنگال های قوی و نیشی سمّی در انتهای دم، کژدم، در علم نجوم هشتمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هشتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آبان، کژدم
فرهنگ فارسی عمید
(عَشْ شا)
احمد بن محمد بن ابراهیم مرادی قرطبی، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عشاب. مقری ٔ و از اهالی قرطبه بود و به سال 649 ه. ق. متولد شد. صاحب تونس او را به وزارت گماشت. سپس به اسکندریه رفت و در آنجا بسال 736 ه. ق. درگذشت. او را کتابی است در تفسیر و کتابی در معانی و بیان. (از الاعلام زرکلی از غایه النهایه و الدرر الکامنه و شذرات الذهب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نهر بسیارآب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ شَرْ رَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). اسد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَشْ شا)
گیاه شناس. نباتی. حشائشی. حشاش. شجار. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عُ ری ی / ری)
قابل زکات. (ناظم الاطباء). منسوب به عشر در معنی فقهی: و اندر عراق هیچ ناحیت نیست عشری مگر بصره. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ / عَ شَزْ زَ)
شیر بیشۀ درشت اندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ ری یَ)
مرکّب از: عشرین + ی، ضمیر متکلم، بیست عدد من. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ ری ی)
منسوب به عشر: لبن عشری، شیر شترانی که از درخت عشر چرا کرده باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به عشر شود
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
آمیختگی و آمیزش. (منتهی الارب). اسم است از ’معاشره’ بمعنی مخالطت و آمیزش. (از اقرب الموارد) ، خوشدلی. (منتهی الارب). زندگانی نیک کردن. (کشاف اصطلاحات الفنون). عشرت. رجوع به عشرت شود، (اصطلاح تصوف) لذت انس است با حق تعالی با شعور. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ رَ)
درخت، یا صمغ درخت عشر. (منتهی الارب). واحد عشرکه یک نوع درخت است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، عشرات. (منتهی الارب). رجوع به عشر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
نوشیدن و آشامیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). درخوردن جامه خوی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سرایت کردن و درگذشتن از چیزی بچیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سرایت کردن رنگ در جامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَشَ رَ)
ده، و آن اولین از عقود است. (از منتهی الارب). اسم است عدد ده را، در صورتی که مضاف الیه مذکر بود. (ناظم الاطباء). اولین از عقود است، و آن عددی است برای مذکر چنانکه عشره رجال و عشرهأیام، و هرگاه با عدد ماقبل خود ترکیب شود آنگاه برای مؤنث باشد چنانکه اًحدی عشره امراءه و تسععشره جاریه. ج، عشرات. (از اقرب الموارد) : فکفارته اًطعام عشره مساکین من أوسط ما تطعمون أهلیکم (قرآن 5 / 89) ، پس کفارۀ آن اطعام به ده تن بینواست از متوسط طعامی که به خانوادۀ خود میخورانید.
- عشرهآلاف، ده هزار. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشرب
تصویر مشرب
نوشیدن آب، آشامیدن، شرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشرت
تصویر عشرت
مصاحبت کردن و معاشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرب
تصویر تشرب
نوشیدن و آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارب
تصویر عارب
مونث عاربه تازی تازی ناب، جوی پرآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرب
تصویر عبرب
سماک (سماق) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
ساوی زمین ساوی ده یکی زمین ده یکی ده دهی منسوب به عشر. یا زمین عشری. زمینی بود که عشر می پرداخت مقابل زمین خراجی که خراج می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشره
تصویر عشره
ده دهایی ده (10) جمع عشرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشرق
تصویر عشرق
مرو هم آوای سرو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه پارسی است و درست آن: اژیران اژیر هوشمند و زیرک شعبه پنجم از شعب بیست و چهار گانه موسیقی که قدما آن را جزو حسینی می دانستند ولی حسین امروزه از قطعات نوا است شعبه ای از بوسلیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاب
تصویر عشاب
گیاهشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عظرب
تصویر عظرب
مارک مار خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشیب
تصویر عشیب
کوته بالا مرد، گیاهناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقرب
تصویر عقرب
کژدم، جانوری زهردار و انواع آن بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشرت
تصویر عشرت
((عِ رَ))
معاشرت کردن، خوشگذرانی، کامرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشرب
تصویر مشرب
((مَ رَ))
آبشخور، روش، مسلک، جمع مشارب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقرب
تصویر عقرب
((عَ قْ رَ))
کژدم، جمع عقارب، نام صورتی فلکی در نیم کره جنوبی آسمان و نام هشتمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود، آبان ماه در این برج قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقرب
تصویر عقرب
کژدم
فرهنگ واژه فارسی سره