جدول جو
جدول جو

معنی عشایا - جستجوی لغت در جدول جو

عشایا
(عَ)
جمع واژۀ عشیه. (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به عشیه شود، جمع واژۀ عشی ّ. (منتهی الارب). رجوع به عشی شود
لغت نامه دهخدا
عشایا
جمع عشیه، بنروزان
تصویری از عشایا
تصویر عشایا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شایا
تصویر شایا
(دخترانه)
سزاوار، شایان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشایر
تصویر عشایر
اقوام کوچ نشین که از طریق دامداری امرام معاش می کنند، ایلات، عشیره
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
جمع واژۀ خشیان، خشیی ̍، خشیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عطیّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دهشها و بخشیده شده ها. (از آنندراج). رجوع به عطیه شود: از صلت و عطایاء او به حظی وافر و نصیبی کامل متحظی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بطنی است از بطون هوّاره. (صبح الاعشی ج 1 ص 363)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ج عریه. رجوع به عریه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُ)
جمع واژۀ عجیّه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُ)
جمع واژۀ عیّا. رجوع به عیا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شی ٔ
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حشیّه. توشک ها و نهالیهای آکنده به چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
بخشیده شده ها و دهشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشایر
تصویر عشایر
جمع عشیره قبایل طوایف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
((عَ))
جمع عطیه، بخشش ها، هدیه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشایر
تصویر عشایر
((عَ یِ))
جمع عشیره، قبایل، طوایف
فرهنگ فارسی معین