جدول جو
جدول جو

معنی عشاق - جستجوی لغت در جدول جو

عشاق
عاشق ها، دلباختگان، جمع واژۀ عاشق، در موسیقی گوشه ای در دستگاه نوا، آواز دشتی و بیات اصفهان، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
فرهنگ فارسی عمید
عشاق
(عَ ءِ)
دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر. سکنۀ آن 1277 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و انگور و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
عشاق
(عُشْ شا)
جمع واژۀ عاشق. (تاج العروس) (آنندراج). مردمان عاشق و عاشقها. (ناظم الاطباء). شیفتگان، و دوستداران معشوق. (فرهنگ فارسی معین) :
بتان راپیش بنشاندی بهم با عاشقان یک جا
بلای زلف معشوقان جدا کردی ز عشاقش.
منوچهری.
گهی ز چشم زند تیر بر دل عشاق
گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا.
معزی.
یعنی از روی دلبران خط سبز دل عشاق بیشتر جوید. (گلستان سعدی).
کمان ابروی ترکان به تیر غمزۀ جادو
گشاده بر دل عشاق مستمند کمین را.
سعدی.
عشاق به درگهت اسیرند بیا.
سعدی.
شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی
دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
حافظ.
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست ازین شیوه که مستست شرابت.
حافظ.
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گویدکه راز ما نهان دارد.
حافظ.
هیّام، عشاق. (منتهی الارب).
- عشاق سگ جان، طالبان دنیا و مردم حریص. (ناظم الاطباء).
، (اصطلاح موسیقی) نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی که آن را دو گهری روز باقی مانده می سرایند. (غیاث اللغات) (آنندراج). آوازی است ایرانی، و آن در آوازهای متعدد نواخته میشود. در پایان راست پنجگاه، عشاق رامی نوازند و راست پنجگاه توسط آن تبدیل به ’نوا’ میشود. (فرهنگ فارسی معین).
- پردۀ عشاق، پرده ای از دوازده پردۀ موسیقی. رجوع به عشاق شود:
بونصر تو در پردۀ عشاق رهی زن
بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی.
فرخی.
بر سر سروزند پردۀ عشاق، تذرو
ورشان نای زند، بر سر هر مغروسی.
منوچهری.
نوا را پردۀ عشاق آراست
درافکند این غزل را در ره راست.
نظامی.
ور پردۀ عشاق و صفاهان و حجاز است
از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد.
سعدی.
سعدی از پردۀ عشاق چه خوش مینالید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام.
سعدی
لغت نامه دهخدا
عشاق
جمع عاشق، مردمان عاشق و عاشقها، شیفتگان و دوست داران معشوق
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
فرهنگ لغت هوشیار
عشاق
((عَ سَ))
جمع عاشق، شیفتگان، یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاشق
تصویر عاشق
(پسرانه)
دلباخته، دلداده، نام شاعر ایرانی قرن دوازدهم، عاشق اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عناق
تصویر عناق
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاق
تصویر مشاق
مشقّت ها، سختی ها، رنج ها، محنت ها، جمع واژۀ مشقّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزاد شدن بنده، خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشاق
تصویر وشاق
غلام نوجوان، هر یک از خدمۀ پادشاه یا بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاق
تصویر مشاق
مشق دهنده، تعلیم دهنده، شاگرد، کارگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراق
تصویر عراق
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَرْ رَ جَ)
عاشق شدن. (مصادر زوزنی) ، بگیاه تر رسیدن قوم. (آنندراج) (از منتهی الارب) : اعشوشب القوم، بگیاه تر رسیدند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عناق
تصویر عناق
نومیدی، بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاب
تصویر عشاب
گیاهشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاق
تصویر مشاق
کاری کننده، خط آموز، استاد خط
فرهنگ لغت هوشیار
سپری شونده، رونده، سیر اندک اوشاق ترکی نوکر زاور پیشیار، نو باوه، برده زاد غلام بچه: (بگویند تا هر روزی از هر وشاق بدان عدد بخدمت آیند، نوکر غلام (نماند از و شاقان گردن فراز کسی در قفای ملک جز ایاز) (سعدی)، پسر ساده رو و زیبا. یا وشاق چمن. گل نو نشانده: (زین پس و شاقان چمن نو خط شوند غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پر مشک سارا داشته) (خاقانی)، خاصه شاه خاصگی. یا وشاق نباتی. نهال تازه: (و در آن صمیم وی که کمر سیم بر میان و شاقان نباتی بسته بودند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماق
تصویر عماق
جمع عمیقه، دورتک ها گود ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاق
تصویر عقاق
آب تلخ بار ماده ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاق
تصویر علاق
ستور خور، ناشتاشکن نظر و نگاه، دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشیق
تصویر عشیق
عشق ورزنده و عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراق
تصویر عراق
کرانه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشار
تصویر عشار
ده یک گیر ساوستان دهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاف
تصویر عشاف
شیدا مهر ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشرق
تصویر عشرق
مرو هم آوای سرو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزادگشتن: بردگان و کنیزان مرغان شکاری می کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
عشق آورنده، شیفته دل، دل داده، دل از دست داده، دل سوخته، دلباخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاق
تصویر اشاق
پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراق
تصویر عراق
ساحل، کناره آب، مقامی است در موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
((عَ))
آزاد شدن بنده و زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
((ش))
دل داده، دل باخته، جمع عشاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشیق
تصویر عشیق
((عَ))
عاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناق
تصویر عناق
((عِ))
یکدیگر را در آغوش گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
دلباخته، دل داده، شیفته، دلشده، پاکباز، بیدل
فرهنگ واژه فارسی سره