جدول جو
جدول جو

معنی عشاریات - جستجوی لغت در جدول جو

عشاریات
(عُ رَ)
ذهبوا عشاریات، یعنی رفتند پریشان و متفرق. (منتهی الارب). به معنی عساریات است بسین مهمل. (از اقرب الموارد). رجوع به عساریات شود
لغت نامه دهخدا
عشاریات
نوع کشتی بود که در رود نیل حرکت میکرد. (از تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادیات
تصویر عادیات
(دخترانه)
نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عادیات
تصویر عادیات
صدمین سورۀ قرآن کریم، مکی و دارای ۱۱ آیه، والعادیات
مؤنث واژۀ عادّی، ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالیات
تصویر عالیات
جمع واژۀ عالیه، عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب، بزرگ، مهم، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
اشاره، نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطریات
تصویر عطریات
خوش بوها، بوهای خوش، چیزهای عطردار
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ری یا)
زنان شهر بدان جهت که سپید باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
فتیات مشارجات، دختران هم عمر و هم سن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
جمع واژۀ مشارکت: آنچه از ایشان و در ایشان واقع باشد از... مشارکات و آنچه بدین جهت تعلق دارد. (اوصاف الاشراف ص 35). و رجوع به مشارکت شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ شیا)
جمع واژۀ عشیشیه است که تصغیر عشیّه باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عشیه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشراء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عشراء شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
انجمنهای بیستائی. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، دهۀ بیست
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عوارض است بصورت غیرفصیح. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عوارض شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
تحذیرکنندگان و انذارکنندگان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ ری یا)
جمع واژۀ بهاریه. قصایدی که درباره بهار گفته شود. (فرهنگ فارسی معین) :
بهار آمد، بهار آمد بهاریات باید گفت
بگو ترجیع تا گویم شکوفه از کجا بشکفت.
مولوی.
و رجوع به بهاریه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عاریه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یا)
ناحیه ای از همدان که بفرمان هارون الرشید از آن مفروز و به قزوین منضم گردید: چون هارون الرشید قزوین را شهر میساخت ناحیت بشاریات و بعضی از دشتی را که داخل همدان بود... مفروز گردانید و جهت آنکه در صحرای قزوین افتاده داخل قزوین گردانیدند. رجوع به تاریخ گزیده چ کمبریج 1328 هجری قمری ص 833 شود. از بلوکات ولایت قزوین در سر راه تهران است بواسطه آبادی اراضی و قنوات زیاد، اراضی بسیار حاصلخیز دارد قریۀ مشهور آن شریف آباد است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
بر اثر یکدیگر: جاؤوا عساریات،بر اثر یکدیگر آمدند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عساری ̍. و رجوع به عساری شود، پراکنده و پریشان: ذهبوا عساریات، رفتند پراکنده و پریشان. (از منتهی الارب). یعنی رفتند در حالی که در هر راهی متفرق و پراکنده بودند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
بندهای آب است در سواد عقیق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خاندان... مردمان متمول بوده اند و از ایشان خواجه عزالدین بشاری و خواجۀ صاحب نعمت بود. رجوع به تاریخ گزیده چ کمبریج 1328هجری قمری ص 844 و تاریخ ادبیات برون ج 3 ص 115 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
جمع واژۀ حباری ̍
لغت نامه دهخدا
تصویری از حباریات
تصویر حباریات
از پارسی: هوبرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریات
تصویر بهاریات
جمع بهاریه قصایدی که درباره بهار گفته شود: (بهار آمد بهار آمد بهاریات باید گفت بگو ترجیع تا گویم شکوفه از کجا بشکفت) (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاعیات
تصویر شعاعیات
ریشه پاییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عظائیات
تصویر عظائیات
سوسماریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
جمع اشاره، علامتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشریات
تصویر اشریات
نیشداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاریات
تصویر ذاریات
جمع ذاریه، بادها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عوارض، رمن رمن تاوریدگان خراج ها جمع عوارض، جمع الجمع عارضه. توضیح در اسناد متعلق به قرن دهم و یازدهم به عبارت عوارضات حکمی و غیر حکمی بر می خوریم که ظاهرا به معنی عوارضی که بر طبق فرمان یا جز آن مطالبه می شود می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعریات
تصویر شعریات
جوجه های کرکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاریات
تصویر فقاریات
مهره داران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشارکات
تصویر مشارکات
جمع مشارکه، هنبازی ها، جمع مشارکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداریات
تصویر عداریات
کاوتنان واژه کاو در پارسی با میان تهی برابراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاریات الارجل
تصویر عشاریات الارجل
ده پایان نرم تنان ده پا
فرهنگ لغت هوشیار