پاره ای از شهد، و آن اخص از عسل است. (منتهی الارب). قطعه ای از عسل، چون ذهبه که قطعه ای است از زر. (از اقرب الموارد) ، بیخ و بن: ما أعرف له مضرب عسله، و ما لفلان مضرب عسله، یعنی اصل و نسب او را، و آن فقط در نفی بکار رود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
پاره ای از شهد، و آن اخص از عسل است. (منتهی الارب). قطعه ای از عسل، چون ذهبه که قطعه ای است از زر. (از اقرب الموارد) ، بیخ و بن: ما أعرف له مضرب عسله، و ما لفلان مضرب عسله، یعنی اصل و نسب او را، و آن فقط در نفی بکار رود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
آویزش. (منتهی الارب). بستگی دل، آنقدر از درخت و علف که خوردنی یک روز شتر باشد. (منتهی الارب). کل ما یتبلغ به المواشی من الشجر. (اقرب الموارد) ، قوت روزگذار. (منتهی الارب). ’لهجه’ و ناشتاشکن. (از اقرب الموارد) ، درختی که در زمستان باقی باشد و شتر تا وقت بهار آن را بخورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوشت پاره، گرانمایه از هر چیزی. (منتهی الارب) ، چیز: لم یبق عنده علقه، أی شی ٔ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، علق. (اقرب الموارد)
آویزش. (منتهی الارب). بستگی دل، آنقدر از درخت و علف که خوردنی یک روز شتر باشد. (منتهی الارب). کل ما یتبلغ به المواشی من الشجر. (اقرب الموارد) ، قوت روزگذار. (منتهی الارب). ’لهجه’ و ناشتاشکن. (از اقرب الموارد) ، درختی که در زمستان باقی باشد و شتر تا وقت بهار آن را بخورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوشت پاره، گرانمایه از هر چیزی. (منتهی الارب) ، چیز: لم یبق عنده علقه، أی شی ٔ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، عُلَق. (اقرب الموارد)
ابن عبقر بن انمار بن اًراش بن عمرو بن لحیان بن عمرو بن مالک بن زید بن کهلان، از اهالی کهلان. جد جاهلیست و فرزندانش طایفه ای از بحیله را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی) (از معجم قبائل العرب) نام یکی از دخترهای امام موسی کاظم (ع). (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 225)
ابن عبقر بن انمار بن اًراش بن عمرو بن لحیان بن عمرو بن مالک بن زید بن کهلان، از اهالی کهلان. جد جاهلیست و فرزندانش طایفه ای از بحیله را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی) (از معجم قبائل العرب) نام یکی از دخترهای امام موسی کاظم (ع). (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 225)
جامۀ طفل نوزاد، پیراهن بی آستین، یا جامه ای که دختران پوشند تا نیفۀ شلوار، که هر دو کرانۀ آن نادوخته باشد، یا جامۀ بهترین و نفیس ما علیه علقه، أی ثوب. (منتهی الارب). جامه ایست کوچک، و آن اولین جامه ایست که برای کودک اتخاذ میشود، و یا پیراهنی است بدون آستین، و یا جامه ای است که بریده میشود ولی دو طرف آن دوخته نمیشود و دختران آن را پوشند و آن تا نیفۀ شلوار میرسد. و یا جامۀ نفیس. (از اقرب الموارد) ، درختی است که بدان پوست پیرایند. (منتهی الارب). درختی که بدان دباغت کنند. (از اقرب الموارد)
جامۀ طفل نوزاد، پیراهن بی آستین، یا جامه ای که دختران پوشند تا نیفۀ شلوار، که هر دو کرانۀ آن نادوخته باشد، یا جامۀ بهترین و نفیس ما علیه علقه، أی ثوب. (منتهی الارب). جامه ایست کوچک، و آن اولین جامه ایست که برای کودک اتخاذ میشود، و یا پیراهنی است بدون آستین، و یا جامه ای است که بریده میشود ولی دو طرف آن دوخته نمیشود و دختران آن را پوشند و آن تا نیفۀ شلوار میرسد. و یا جامۀ نفیس. (از اقرب الموارد) ، درختی است که بدان پوست پیرایند. (منتهی الارب). درختی که بدان دباغت کنند. (از اقرب الموارد)
جائی که در آن سختگی و سنگهای سپید باشد. (منتهی الارب). جائی که در آن سختی و صلابت و سنگهای سپید بود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سنگریزۀ سفید. (فهرست مخزن الادویه)
جائی که در آن سختگی و سنگهای سپید باشد. (منتهی الارب). جائی که در آن سختی و صلابت و سنگهای سپید بود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سنگریزۀ سفید. (فهرست مخزن الادویه)
کمیز و سرگین انداختن. (منتهی الارب). ادرار کردن و تغوط کردن کودک، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد) ، به مغ سخن رسیدن. (منتهی الارب). تعمق کردن در سخن. (از اقرب الموارد)
کمیز و سرگین انداختن. (منتهی الارب). ادرار کردن و تغوط کردن کودک، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد) ، به مغ سخن رسیدن. (منتهی الارب). تعمق کردن در سخن. (از اقرب الموارد)
آویزش، دلمه خون بسته، پست خود نما، جغله بچه که هنوز بزرگ نشده آویزش، قطعه ای خون، طور دوم از ادوار نطفه که مانند خون غلیظ شده منجمد گردد خون بسته. یا علقه مصغه. شخص پست و حقیری که می خواهد خود نمایی کند، بچه ای که هنوز رشد نکرده (در مقام توهین گویند)
آویزش، دلمه خون بسته، پست خود نما، جغله بچه که هنوز بزرگ نشده آویزش، قطعه ای خون، طور دوم از ادوار نطفه که مانند خون غلیظ شده منجمد گردد خون بسته. یا علقه مصغه. شخص پست و حقیری که می خواهد خود نمایی کند، بچه ای که هنوز رشد نکرده (در مقام توهین گویند)