جمع واژۀ عسعس. (منتهی الارب). گرگ و خارپشت، بدان جهت که شبگرد میباشند. (آنندراج). قنافذ است، و آن را بدان نام بجهت آن موسوم نموده اند که در شب رفتار بسیار می نماید. (مخزن الادویه). قنافذ و خارپشتان است بجهت کثرت رفت وآمد آنها در شب، گویی مفرد آن عسعس است. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عَسعَس. (منتهی الارب). گرگ و خارپشت، بدان جهت که شبگرد میباشند. (آنندراج). قنافذ است، و آن را بدان نام بجهت آن موسوم نموده اند که در شب رفتار بسیار می نماید. (مخزن الادویه). قنافذ و خارپشتان است بجهت کثرت رفت وآمد آنها در شب، گویی مفرد آن عسعس است. (از اقرب الموارد)
جایگاهی است در بادیه. و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریه ازآن بنی عامر. و آن را کوهی ازآن بنی دبیر در بلاد بنی جعفر بن کلاب دانسته اند که در پایۀ آن آب ناصفه واقع است. (از معجم البلدان). - داره عسعس، ازآن بنی جعفر است. (از معجم البلدان)
جایگاهی است در بادیه. و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریه ازآن ِ بنی عامر. و آن را کوهی ازآن ِ بنی دُبَیر در بلاد بنی جعفر بن کلاب دانسته اند که در پایۀ آن آب ناصفه واقع است. (از معجم البلدان). - داره عسعس، ازآن ِ بنی جعفر است. (از معجم البلدان)
صیغۀ ماضی از مصدر عسعسه است به معنی تاریکی درآوردن شب. (از غیاث اللغات). و در فارسی با توجه به مورد استعمال آن در قرآن کریم، بعنوان صفتی برای شب بکار رفته است: ایمان به وجود تو جدا گشت ز کفران چون روز درخشنده جدا از شب عسعس. ناصرخسرو. و رجوع به عسعسه شود
صیغۀ ماضی از مصدر عسعسه است به معنی تاریکی درآوردن شب. (از غیاث اللغات). و در فارسی با توجه به مورد استعمال آن در قرآن کریم، بعنوان صفتی برای شب بکار رفته است: ایمان به وجود تو جدا گشت ز کفران چون روز درخشنده جدا از شب عَسْعَس. ناصرخسرو. و رجوع به عسعسه شود
اکراه و اجبار: درّت الناقه عساساً، آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عس ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عس ّ شود. - بنی عساس، نام بطنی است از تازیان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
اکراه و اجبار: درّت الناقه عساساً، آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ عُس ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عس ّ شود. - بنی عساس، نام بطنی است از تازیان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)