فرقه ای هستند از سوفسطائیان که حقایق اشیاء را منکر باشند و آنها را اوهام و خیالات باطل، چون نقش بر آب پندارند. (از اقرب الموارد). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود
فرقه ای هستند از سوفسطائیان که حقایق اشیاء را منکر باشند و آنها را اوهام و خیالات باطل، چون نقش بر آب پندارند. (از اقرب الموارد). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ همدان. واقع در 65هزارگزی شمال غربی قصبۀ کبودراهنگ و 24هزارگزی مشرق راه شوسۀ همدان به بیجار. آب آن از چشمه ها و رود خانه شیخ جراح و راه آن مالرو است و در تابستان از طریق النکو و شیخ جراح اتومبیل میتوان برد. بنای زیارتگاهی به نام قوشه گنبد که بین مسجد بالا و شیخ جراح واقع شده از آثار قدیم آن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ همدان. واقع در 65هزارگزی شمال غربی قصبۀ کبودراهنگ و 24هزارگزی مشرق راه شوسۀ همدان به بیجار. آب آن از چشمه ها و رود خانه شیخ جراح و راه آن مالرو است و در تابستان از طریق النکو و شیخ جراح اتومبیل میتوان برد. بنای زیارتگاهی به نام قوشه گنبد که بین مسجد بالا و شیخ جراح واقع شده از آثار قدیم آن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
پرستش و بندگی. (منتهی الارب). عبوده. (اقرب الموارد). رجوع به عبودت و عبودیت شود، در اصطلاح عرفا وفاء به عهود و حفظ حدود و رضای بموجود و صبر بر مفقود است. (تعریفات)
پرستش و بندگی. (منتهی الارب). عبوده. (اقرب الموارد). رجوع به عبودت و عبودیت شود، در اصطلاح عرفا وفاء به عهود و حفظ حدود و رضای بموجود و صبر بر مفقود است. (تعریفات)
بندر و دهی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 900 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات، خرما، تنباکو و پیاز است. لنگرگاه این آبادی در داخل خلیج نای بند و پنج کیلومتر و نیمی ساحل به عمق پنج متر است و برای کشتی های کوچک مناسب میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بندر و دهی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 900 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات، خرما، تنباکو و پیاز است. لنگرگاه این آبادی در داخل خلیج نای بند و پنج کیلومتر و نیمی ساحل به عمق پنج متر است و برای کشتی های کوچک مناسب میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول. کنار راه آهن اهواز به تهران. دارای 500 تن سکنه و آب آن از رودخانه کرخه است. محصول آن غلات، برنج و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول. کنار راه آهن اهواز به تهران. دارای 500 تن سکنه و آب آن از رودخانه کرخه است. محصول آن غلات، برنج و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
قسمی از استعاره است، و آن وقتی است که اجتماع مستعار و مستعارمنه در چیزی امکان پذیر نباشد، مانند میتاً ضالاً، در این آیۀ ’اء و من کان میتاً فأحییناه’ (قرآن 122/6) که منظور از ’میت’ ضال و شخص گمراه است که این دو با هم جمعپذیر نباشند. ضد استعارۀ عنادیه، استعارۀ وفاقیه است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون، تحت عنوان ’استعاره’ شود
قسمی از استعاره است، و آن وقتی است که اجتماع مستعار و مستعارمنه در چیزی امکان پذیر نباشد، مانند میتاً ضالاً، در این آیۀ ’اء وَ من کان میتاً فأحییناه’ (قرآن 122/6) که منظور از ’میت’ ضال و شخص گمراه است که این دو با هم جمعپذیر نباشند. ضد استعارۀ عنادیه، استعارۀ وفاقیه است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون، تحت عنوان ’استعاره’ شود
منسوب به عسجد. زرین. و رجوع به عسجد شود، شیوه ای از خط: و این آلت (یعنی قلم) که یاد کرده آمد سه گونه نهاده اند، یکی محرف تمام، و آن خط کز آن قلم آید آن را لجینی خوانند یعنی خط سیمین. دیگر مستوی، و آن خط کز آن قلم آید آن را عسجدی خوانند یعنی خط زرین. (نوروزنامه)
منسوب به عسجد. زرین. و رجوع به عسجد شود، شیوه ای از خط: و این آلت (یعنی قلم) که یاد کرده آمد سه گونه نهاده اند، یکی محرف تمام، و آن خط کز آن قلم آید آن را لجینی خوانند یعنی خط سیمین. دیگر مستوی، و آن خط کز آن قلم آید آن را عسجدی خوانند یعنی خط زرین. (نوروزنامه)
ابونظر عبدالعزیز بن منصور عسجدی. هدایت در مجمع الفصحاء، او را مروزی قزوینی دانسته و دولتشاه در تذکرهالشعراء، وی راهروی شمرده است و صحت این هر دو قول مورد تردید است. از احوال او اطلاعی در دست نیست لیکن مسلم است که از معاصران محمود غزنوی و مداح او بوده و در خدمتش تقرب داشته است و قصیده ای در فتح سومنات، که بسال 416 ه. ق. صورت گرفته بود، ساخته بوده است بدین مطلع: تا شاه خسروان سفر سومنات کرد کردارخویش را علم معجزات کرد. دولتشاه او را ازجملۀ شاگردان عنصری دانسته که صحت این قول نیز مورد تردید است. هدایت وفات او را در سال 432 ه. ق. نوشته است و اگر چنین باشد او فقط بایست دورۀ سلطنت محمود و مسعود را درک کرده باشد و حال آنکه بنابر شاهد دیگری میدانیم که او در دورۀ سلطنت سلطان مودودبن مسعود (432-440 ه. ق.) زنده بوده، و آن اشاره در قصیده ای از معزی است که در مدح تاج الدین نصیرالملک مجدالدوله ابومحمد منیعبن مسعود از خاندان منیعی نیشابور گفته و خطاب به ممدوح خود چنین آورده است: به مجلس پدرت عسجدی زبهر طمع مدیح برد به ایام جغری و مودود به مجلس تو من آورده ام زبهر شرف عزیز عقدی بگزیده از میان عقود. و مراد از جغری ابوسلیمان داود جغری بیک برادر طغرل اول سلجوقی است که از 429 تا 450 ه. ق. بر خراسان امارت داشت، بنابراین باید عسجدی بعد از سال 432 فوت کرده باشد. از اشعار عسجدی ابیاتی در لباب الالباب و مجمعالفصحا و برخی از کتب دیگر مانند ترجمان البلاغه و حدائق السحر و المعجم و لغت فرس و فرهنگ جهانگیری آمده است و یک قصیدۀ مصنوع او را به مطلع: باران قطره قطره همی بارم ابروار هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار مرحوم عباس اقبال از یک جنگ خطی در حواشی کتاب حدائق السحر آورده است. (ازتاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 1 ص 577)
ابونظر عبدالعزیز بن منصور عسجدی. هدایت در مجمع الفصحاء، او را مروزی قزوینی دانسته و دولتشاه در تذکرهالشعراء، وی راهروی شمرده است و صحت این هر دو قول مورد تردید است. از احوال او اطلاعی در دست نیست لیکن مسلم است که از معاصران محمود غزنوی و مداح او بوده و در خدمتش تقرب داشته است و قصیده ای در فتح سومنات، که بسال 416 هَ. ق. صورت گرفته بود، ساخته بوده است بدین مطلع: تا شاه خسروان سفر سومنات کرد کردارخویش را علم معجزات کرد. دولتشاه او را ازجملۀ شاگردان عنصری دانسته که صحت این قول نیز مورد تردید است. هدایت وفات او را در سال 432 هَ. ق. نوشته است و اگر چنین باشد او فقط بایست دورۀ سلطنت محمود و مسعود را درک کرده باشد و حال آنکه بنابر شاهد دیگری میدانیم که او در دورۀ سلطنت سلطان مودودبن مسعود (432-440 هَ. ق.) زنده بوده، و آن اشاره در قصیده ای از معزی است که در مدح تاج الدین نصیرالملک مجدالدوله ابومحمد منیعبن مسعود از خاندان منیعی نیشابور گفته و خطاب به ممدوح خود چنین آورده است: به مجلس پدرت عسجدی زبهر طمع مدیح برد به ایام جغری و مودود به مجلس تو من آورده ام زبهر شرف عزیز عقدی بگزیده از میان عقود. و مراد از جغری ابوسلیمان داود جغری بیک برادر طغرل اول سلجوقی است که از 429 تا 450 هَ. ق. بر خراسان امارت داشت، بنابراین باید عسجدی بعد از سال 432 فوت کرده باشد. از اشعار عسجدی ابیاتی در لباب الالباب و مجمعالفصحا و برخی از کتب دیگر مانند ترجمان البلاغه و حدائق السحر و المعجم و لغت فرس و فرهنگ جهانگیری آمده است و یک قصیدۀ مصنوع او را به مطلع: باران قطره قطره همی بارم ابروار هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار مرحوم عباس اقبال از یک جُنگ خطی در حواشی کتاب حدائق السحر آورده است. (ازتاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 1 ص 577)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 3 هزارگزی باختری تربت جام و هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای 66 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 3 هزارگزی باختری تربت جام و هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای 66 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کسی را در جامه پیچیدن و جامۀ مرده درکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). پوشانیدن مرده را به جامه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است، سج معایب اخیک، یعنی بپوشان و پرده برافکن آنرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
کسی را در جامه پیچیدن و جامۀ مرده درکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). پوشانیدن مرده را به جامه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است، سج معایب اخیک، یعنی بپوشان و پرده برافکن آنرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
قلعه ای است مستحکم و بزرگ از اعمال موصل که در شمال آن قرار دارد. این قلعه ابتدا ازآن اکراد بود و بنام ’آشب’ خوانده میشد، ولی بسبب وسعت و بزرگی آن، آن را ویران کردند. و در سال 537 ه. ق. عمادالدین زنگی بن آق سنقر آن را تعمیر کردو به نام خود ’عمادیه’ نامید. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی در ذکر شهرهای دیاربکر و ربیعه چنین می نویسد: ’عمادیه شهری بزرگ است و عمادالدولۀ دیلمی تجدید عمارت کرد و به عمادیه منسوب گردانید. هوائی بغایت خوش دارد. حقوق دیوانیش شصت وهشت هزار دینار است’. رجوع به نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن مقالۀ سوم ص 105 شود
قلعه ای است مستحکم و بزرگ از اعمال موصل که در شمال آن قرار دارد. این قلعه ابتدا ازآن ِ اکراد بود و بنام ’آشِب’ خوانده میشد، ولی بسبب وسعت و بزرگی آن، آن را ویران کردند. و در سال 537 هَ. ق. عمادالدین زنگی بن آق سنقر آن را تعمیر کردو به نام خود ’عمادیه’ نامید. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی در ذکر شهرهای دیاربکر و ربیعه چنین می نویسد: ’عمادیه شهری بزرگ است و عمادالدولۀ دیلمی تجدید عمارت کرد و به عمادیه منسوب گردانید. هوائی بغایت خوش دارد. حقوق دیوانیش شصت وهشت هزار دینار است’. رجوع به نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن مقالۀ سوم ص 105 شود