جمع واژۀ عزه در حال نصب و جر. گروه مجتمع از مردم. عزون. رجوع به عزه و عزون شود: عن الیمین و عن الشمال عزین (قرآن 37/70) ، از راست و از چپ متفرقند
جَمعِ واژۀ عِزه در حال نصب و جر. گروه مجتمع از مردم. عِزون. رجوع به عِزَه و عزون شود: عن الیمین و عن الشمال عزین (قرآن 37/70) ، از راست و از چپ متفرقند
شریف، گرامی، گران مایه، ارجمند، بزرگوار، لقب هر یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب منصب دربار فرعون، خویشاوند بسیار نزدیک، آنچه به سختی به دست می آید، کمیاب، نیرومند، قوی، در تصوف پیر، از نام های خداوند عزیز داشتن: گرامی داشتن، ارجمند داشتن عزیز کردن: گرامی کردن
شریف، گرامی، گران مایه، ارجمند، بزرگوار، لقب هر یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب منصب دربار فرعون، خویشاوند بسیار نزدیک، آنچه به سختی به دست می آید، کمیاب، نیرومند، قوی، در تصوف پیر، از نام های خداوند عزیز داشتن: گرامی داشتن، ارجمند داشتن عزیز کردن: گرامی کردن
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)