جدول جو
جدول جو

معنی عزیری - جستجوی لغت در جدول جو

عزیری
(عُ زَ)
منسوب به عزیر، که پیامبری او مورد اختلاف است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عزیر شود
لغت نامه دهخدا
عزیری
(عُ زَ)
احمد بن عبدالله بن عمار کاتب عزیری، مکنی به ابوالعباس و مشهور به حمار العزیری. محدث بود و از ابن ابی شیبه و دیگران روایت دارد. او شیعی مذهب و از غلات بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
محمد بن عزیر سجستانی. مصنف کتاب غریب القرآن. نسبت او به پدرش است، و به دو زاء خواندن آن خطا باشد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزیر
تصویر عزیر
(دخترانه)
نامی که اعراب مسلمان به عزرا می دهند، عزرا
فرهنگ نامهای ایرانی
(عَ)
عزت. گرامی بودن. ارجمندی. احترام. (از فرهنگ فارسی معین) :
هر ذلیلی که حق عزیز کند
در عزیزیش منکری منگر.
خاقانی.
و اما دلیل بر عزیزی و گرامیی دانش آنکه دانش در سرشت ماست و تمام کننده ما اوست. (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین).
عزیزی خواری و خواری عزیزی بار می آرد
در آغوش پدر از چاه و زندان بیش میلرزم.
صائب.
- به عزیزی، به عزت. معزز. قرین ارجمندی: هر دوپسرش را خلعت داد و به عزیزی بخانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 625)
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
نام پیغمبری، و آن منصرف است جهت خفتش، هرچند اعجمی است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). کاهن ورهبر عبرانیان در قرن پنجم قبل از میلاد که نزد مسلمانان بعنوان پیغمبر مشهور است و نام اصلی او عزرا میباشد. (از فرهنگ فارسی معین). نام پیغمبری است که صد سال مرده بود، پس خدای تعالی او را زنده گردانید. (ترجمان القرآن علامه جرجانی). نام پیغامبری که در احیاء موتی شک کرد و خدای جان او و خرش بستد و پس از صد سال از نو زنده کرد و هنوز میوه های چیدۀ او تازه مانده بود. و یهود او را پسر خدای گفتندی. (یادداشت مرحوم دهخدا). و در سبب اینکه یهود او را پسر خدای دانسته اند روایاتی چند است که در تفسیر ابوالفتوح رازی نقل شده است. رجوع به عزرا و تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 صص 160- 164 شود: و قالت الیهود عزیرٌ ابن اﷲ (قرآن 30/9) ، و یهود گفتند عزیر پسر خدا است.
چو دوزخ بدانست و راه بهشت
عزیر و مسیح و ره زردهشت.
فردوسی.
چو راه فریدون شود نادرست
عزیرو مسیحا و هم زند و است.
فردوسی.
چو خر سوار شوم جز خر عزیر و مسیح
همه خران به یکی چوب رانم از سودا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام او ابراهیم بن حسن و مکنی به ابواسحاق. فقیه حنفی و محدث قرن چهارم هجری است. وی بسال 347 ه. ق. درگذشته است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ ری ی)
منسوب به باب عزره که محله ای بزرگ است در نیشابور. و چند تن از فاضلان بدان منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عزره شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ملایعقوب است که در بخش مرکزی شهرستان سراب و هیجده هزارگزی خاور این شهرستان واقع است و 379 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
پایین بودن، خلاف برتری: شمس دلالت کند بر زیری آتش، (التفهیم)،
گر آیی بر این در، دلیری مکن
تمنای بالا و زیری مکن،
نظامی،
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه دانش از بالا و زیری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَری ی)
منسوب به وزیر. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تیره ای از شعبه جبارۀ ایل عرب، از ایلات خمسۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عزیز. رجوع به عزیز شود
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ زا)
سرین اسب و طرف آن. (منتهی الارب). عزیزاء. (از اقرب الموارد). رجوع به عزیزاء شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. این آبادی را زی زی هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ وَ ری ی)
نسبت است به عزوره که جد ابومحمد سلیمان بن ربیع بن هشام بن عزوربن مهلهل نهدی عزوری کوفی است. وی به سال 274 ه. ق. درگذشته است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ)
محمد بن محمد بن محمد بن خضر، از نواده های عروه بن زبیر بن العوام قریشی، ملقب به شمس الدین. وی از فقهای شافعی بود و به سال 724 هجری قمری در قدس متولد گشت و در قاهره پرورش یافت و بسال 808 در غزه درگذشت. او راست: الغیاث، ادب الفتوی، غرائب السیر، مصباح الزمان فی المعانی و البیان، الکوکب المشرق و قضم الضرب فی نظم کلام العرب. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
الخوری میخائیل. یکی از دانشمندان موارنه (طایفه ای از مسیحیان) درقرن هیجدهم میلادی. اصل او از غزیر لبنان بود و به طرابلس رفت و در مدرسه موارنه دانش فراگرفت. وی عضو مجمع لبنانی و نائب مطران طرابلس به سال 1736 میلادی بودو در این مجمع استاد فلسفه و لاهوت به شمار میرفت. او راست: ’فهرست المخطوطات العربیه المحفوظه فی مکتبهاسکوریال’ (در اسپانیا). و آن دو جزء است. که به دوزبان عربی و لاتینی چاپ شده و توضیحات سودمندی را درباره بعضی از کتابها شامل است. جزء اول به سال 1760م. و جزء ثانی به سال 1770م. در مادرید به چاپ رسیده است، و در آخر جزء ثانی، فهرست عمومی درباره اسماءمؤلفان دارد. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1417)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به غزیر. رجوع به غزیر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب است به عمیره و آن بطنی است از ربیعه. نام او عمیره بن اسد بن ربیعه بن نزار بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 153)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بهای گیاه دروده که علف زار فروخته شود. (منتهی الارب). بهای گیاه درودۀ از علف زار. (ناظم الاطباء). بهای گیاه و علف هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته شود. گویند: هل أخذت عزیر هذا الحصید، یعنی آیا بهای علف زار این حصید را گرفته ای ؟ (از اقرب الموارد). عزر. عزائر. و رجوع به عزائر و عزر شود
لغت نامه دهخدا
گرامیکی گرامیی اما دلیل بر عزیزی و گرامی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده مااوست (مصنفات باباافضل) گرامیی عزت: و اما بر عزیزی و گرامیی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده اوست، ارجمندی گرانمایگی احترام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزیری
تصویر وزیری
((ص نسب))
منسوب به وزیر، ظرفی پهن کوچک تر از دوری، نوعی قطع کتاب به اندازه 16*5/23 سانتی متر، بزرگ نوعی کتاب در قطع 20 * 26 سانتی متر، کوچک کتاب در قطع 13*20 سانتی متر، نوعی انجیر
فرهنگ فارسی معین