پنهان گردیدن و دور رفتن و دور شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن. (دهار). دور شدن و غایب گشتن و مخفی شدن. (از اقرب الموارد) : عزب عنه حلمه، بردباریش از وی دور شد و بردباری نکرد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، رفتن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، بازایستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، عزب طهر المراءه، غایب شد شوی زن در ایام طهر وی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عزبت الارض، کسی در آن زمین نبود، خواه حاصلخیز باشد یا غیرحاصلخیز. عزب. و رجوع به عزب شود
پنهان گردیدن و دور رفتن و دور شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن. (دهار). دور شدن و غایب گشتن و مخفی شدن. (از اقرب الموارد) : عزب عنه حلمه، بردباریش از وی دور شد و بردباری نکرد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، رفتن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، بازایستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، عزب طهر المراءه، غایب شد شوی زن در ایام طهر وی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عزبت الارض، کسی در آن زمین نبود، خواه حاصلخیز باشد یا غیرحاصلخیز. عَزب. و رجوع به عزب شود
نسبت و دعوی. (منتهی الارب). اسم است از اعتزاء، و از حیث وزن و معنی چون نسبه و انتساب باشد، چنانکه گویند: هو حسن العزوه، یعنی او نیکوانتساب است. (از اقرب الموارد). عزیه. و رجوع به عزیه شود، صبر و شکیبائی. (از اقرب الموارد)
نسبت و دعوی. (منتهی الارب). اسم است از اعتزاء، و از حیث وزن و معنی چون نسبه و انتساب باشد، چنانکه گویند: هو حَسَن العزوه، یعنی او نیکوانتساب است. (از اقرب الموارد). عِزیه. و رجوع به عزیه شود، صبر و شکیبائی. (از اقرب الموارد)
عرب زبان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). عرب خالص شدن و دچار لحن نشدن، و فعل آن از باب ششم است، و گویند عروبه و عروبیه از مصادر بدون فعل می باشند. (از اقرب الموارد). عروبیّه. رجوع به عروبیه شود
عرب زبان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). عرب خالص شدن و دچار لحن نشدن، و فعل آن از باب ششم است، و گویند عروبه و عروبیه از مصادر بدون فعل می باشند. (از اقرب الموارد). عُروبیّه. رجوع به عروبیه شود
پاکیزه گردیدن آب. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). خوش شدن آب. (تاج المصادر بیهقی). مجازاً، بمعنی شیرین شدن دیگر اشیاء سوای آب. (آنندراج) (منتهی الارب) : جز در صفات نجم نخواهد شدن پدید در نثر من عذوبت و در نظم من نظام. سوزنی
پاکیزه گردیدن آب. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). خوش شدن آب. (تاج المصادر بیهقی). مجازاً، بمعنی شیرین شدن دیگر اشیاء سوای آب. (آنندراج) (منتهی الارب) : جز در صفات نجم نخواهد شدن پدید در نثر من عذوبت و در نظم من نظام. سوزنی
چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است: ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت بی پرده گشت شید نهان از ردای تو. محسن تأثیر (از آنندراج). و رجوع به اعجوبه شود
چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است: ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت بی پرده گشت شید نهان از ردای تو. محسن تأثیر (از آنندراج). و رجوع به اعجوبه شود
عقوبت. عذاب و سزای گناه. (آنندراج). پاداش بدی و شکنجه. (دهار). جزاء، و گویند عقوبه محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج، عقوبات. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوبت شود
عقوبت. عذاب و سزای گناه. (آنندراج). پاداش بدی و شکنجه. (دهار). جزاء، و گویند عقوبه محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج، عُقوبات. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوبت شود