سخت جنبیدن نیزه. (از منتهی الارب). جنبیدن نیزه. (المصادر زوزنی). جنبانیدن نیزه. (تاج المصادر بیهقی) : عسل الرمح، اهتزاز و جنبیدن نیزه سخت شد و مضطرب گشت. (از اقرب الموارد). عسل. عسول. و رجوع به عسل و عسول شود، پریشان دویدن و سر جنبانیدن و پویه دویدن گرگ و اسب و مردم. (از منتهی الارب). دویدن گرگ. (المصادر زوزنی). پوئیدن. (تاج المصادربیهقی) : عسل الذئب أو الفرس، گرگ یا اسب در دویدن خود مضطرب گشت و سر خود را در حال حرکت تکان داد. (از اقرب الموارد). عسل. و رجوع به عسل شود، مضطرب گردیدن آب از جنبانیدن باد. (از منتهی الارب) : عسل الماء، باد آب را حرکت داد و آن مضطرب گشت. (از اقرب الموارد). عسل. و رجوع به عسل شود
سخت جنبیدن نیزه. (از منتهی الارب). جنبیدن نیزه. (المصادر زوزنی). جنبانیدن نیزه. (تاج المصادر بیهقی) : عسل الرمح، اهتزاز و جنبیدن نیزه سخت شد و مضطرب گشت. (از اقرب الموارد). عَسْل. عُسول. و رجوع به عَسْل و عُسول شود، پریشان دویدن و سر جنبانیدن و پویه دویدن گرگ و اسب و مردم. (از منتهی الارب). دویدن گرگ. (المصادر زوزنی). پوئیدن. (تاج المصادربیهقی) : عسل الذئب أو الفرس، گرگ یا اسب در دویدن خود مضطرب گشت و سر خود را در حال حرکت تکان داد. (از اقرب الموارد). عَسْل. و رجوع به عَسْل شود، مضطرب گردیدن آب از جنبانیدن باد. (از منتهی الارب) : عسل الماء، باد آب را حرکت داد و آن مضطرب گشت. (از اقرب الموارد). عَسَل. و رجوع به عسل شود
گوزالان. دهی است از دهستان چهاردانگه مرکز دهستان بخش هوراند شهرستان اهر، واقعدر 17 هزارگزی شمال باختری هوراند و 22 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. منطقه ای کوهستانی، هوای آن مایل به گرمی و دارای 458 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توت، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
گوزالان. دهی است از دهستان چهاردانگه مرکز دهستان بخش هوراند شهرستان اهر، واقعدر 17 هزارگزی شمال باختری هوراند و 22 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. منطقه ای کوهستانی، هوای آن مایل به گرمی و دارای 458 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توت، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام دو وادی است که یکی را اعزل الریان گویند بدان جهت که آب دارد و دیگری را اعزل الظمآن گویند به اعتبار آنکه بی آب است. ابوعبیده گوید: اعزلان دو وادی است در بلاد بنی حنظله بن مالک که ارض مروت را قطع کنند. (از معجم البلدان) : هل رام جو سویقتین مکانه ام حل بعد محلهالبردان هل تونسان و دیر اروی دوننا بالاعزلین بواکرالاظعان. جریر (از معجم البلدان)
نام دو وادی است که یکی را اعزل الریان گویند بدان جهت که آب دارد و دیگری را اعزل الظمآن گویند به اعتبار آنکه بی آب است. ابوعبیده گوید: اعزلان دو وادی است در بلاد بنی حنظله بن مالک که ارض مروت را قطع کنند. (از معجم البلدان) : هل رام جو سویقتین مکانه ام حل بعد محلهالبردان هل تونسان و دیر اروی دوننا بالاعزلین بواکرالاظعان. جریر (از معجم البلدان)
سرین و کون. (منتهی الارب). است. (اقرب الموارد)، دهان و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، و دهان زیرین توشه دان. (منتهی الارب). مصب و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، زیرا آن در یکی از دو گوشۀ توشه دان و مشک قرار دارد نه در وسط آن. (از اقرب الموارد). ج، عزالی (ع / ع لا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، {{صفت}} مؤنث أعزل. (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شد
سرین و کون. (منتهی الارب). اِست. (اقرب الموارد)، دهان و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، و دهان زیرین توشه دان. (منتهی الارب). مصب و جای ریزش آب از مشک و مانند آن، زیرا آن در یکی از دو گوشۀ توشه دان و مشک قرار دارد نه در وسط آن. (از اقرب الموارد). ج، عزالی (ع َ / ع َلا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، {{صِفَت}} مؤنث أعزل. (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شد