جدول جو
جدول جو

معنی عزتمندی - جستجوی لغت در جدول جو

عزتمندی
(عِزْ زَ مَ)
حالت و کیفیت عزتمند. (فرهنگ فارسی معین). ارجمندی. بزرگواری. رجوع به عزتمند شود
لغت نامه دهخدا
عزتمندی
حالت و کیفیت عزتمند
تصویری از عزتمندی
تصویر عزتمندی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزمندی
تصویر آزمندی
حرص، ولع، بسیار خواهی، برای مثال ایا دانشی مرد بسیار هوش / همه چادر آزمندی مپوش (فردوسی - ۱/۳۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
(عِزْ زَ مَ)
آنکه دارای عزت است. (فرهنگ فارسی معین). ارجمند. بزرگ. بزرگوار
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حرص. ولع. طمع. شره. پرخواهی:
ایا دانشی مرد بسیارهوش
همه چادر آزمندی مپوش.
فردوسی.
دگر آزمندیست اندوه و رنج
شدن تنگدل در سرای سپنج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
بخت وری. بختاوری. با اقبال و بخت بودن. خوش بختی. (ناظم الاطباء) :
کلیم تشنه که لب را به گریه تر می کرد
ز بختمندی میزاب آب حیوان بود.
کلیم
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
خردمندی. (از آنندراج). و رجوع به عقلمند شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
مستمند بودن. غمگین بودن، محتاج بودن. احتیاج داشتن. رجوع به مستمند شود:
گفتی به پرسش تو چو آیم چه آورم
رحمی بیار بر من و بر مستمندیم.
کمال خجندی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عزتمند
تصویر عزتمند
آن که دارای عزت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزومندی
تصویر بزومندی
گناهکاری، بغضا (عربی) بغض شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزت مند
تصویر عزت مند
ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمندی
تصویر مستمندی
گله مندی شکایت، غمگینی اندوهناکی، تهیدستی فقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمندی
تصویر آزمندی
حرص، ولع، طمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمندی
تصویر آزمندی
حرص، ولع، طمع
فرهنگ فارسی معین
آزپیشگی، حرص، طماعی، طمع، طمعکاری، ولع
متضاد: قناعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ارجمند، باعزت، عزیز، گرامی، محترم، معزز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زرنگی، خرد
دیکشنری اردو به فارسی