- عریف
- دانا، شناسنده، آشنا به چیزی، نقیب، کارگزار قوم
معنی عریف - جستجوی لغت در جدول جو
- عریف
- دانا و شناسنده، عالم به چیزی
- عریف ((عَ))
- شناسنده، عارف، کارگزار قوم، جمع عرفاء
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شناسانش، شناسه، کران نمود، شناساندن، ستایش
معرفی کردن
معرفی کردن، شناساندن، حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن، آگاهانیدن، فهماندن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
معرفی کردن، حقیقت چیزی را بیان کردن، ستایش کردن، تمجید کردن، بازگو کردن، نقل کردن، معرفه بودن (دستور)
Compliment, Definition
комплимент , определение
Kompliment, Definition
комплімент , визначення
komplement, definicja
恭维 , 定义
elogio, definição
complimento, definizione
cumplido, definición
compliment, définition
compliment, definitie
ชมเชย , คำจำกัดความ
pujian, definisi
مدحٌ , تعريفٌ
प्रशंसा , परिभाषा
מחמאה , הגדרה
賞賛 , 定義
칭찬 , 정의
iltifat, tanım
pongezi, ufafanuzi
প্রশংসা , সংজ্ঞা
تعریفی , تعریف
هماورد، هم آورد
اریب
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند