مرکّب از: عریضه + جات هندی، بمعنی قوم. (از یادداشت مرحوم دهخدا)، جمع غیرفصیح عریضه است درتداول فارسی زبانان، به معنی نوشته های کوچکتران به بزرگتران. (از فرهنگ فارسی معین)، عریضه ها. عرایض. درخواستها و مستدعیات: هرچه عرایض است که فقطبه ملاحظۀ مخصوص است در حضور ضبط میشود. سایر عرایض را عضدالملک به دفتر خانه عریضجات خواهد برد. (دستخط ناصرالدین شاه به عضدالملک از فرهنگ فارسی معین)
مُرَکَّب اَز: عریضه + جات هندی، بمعنی قوم. (از یادداشت مرحوم دهخدا)، جمع غیرفصیح عریضه است درتداول فارسی زبانان، به معنی نوشته های کوچکتران به بزرگتران. (از فرهنگ فارسی معین)، عریضه ها. عرایض. درخواستها و مستدعیات: هرچه عرایض است که فقطبه ملاحظۀ مخصوص است در حضور ضبط میشود. سایر عرایض را عضدالملک به دفتر خانه عریضجات خواهد برد. (دستخط ناصرالدین شاه به عضدالملک از فرهنگ فارسی معین)
املاح اسید کربنیک را گویند، از قبیل: کربنات سدیم و کربنات سرب و غیره. (از فرهنگ فارسی معین). برای اطلاع بیشتر درباره کربناتها رجوع به گیاه شناسی ثابتی، کارآموزی داروسازی و روش تهیۀ مواد آلی شود
املاح اسید کربنیک را گویند، از قبیل: کربنات سدیم و کربنات سرب و غیره. (از فرهنگ فارسی معین). برای اطلاع بیشتر درباره کربناتها رجوع به گیاه شناسی ثابتی، کارآموزی داروسازی و روش تهیۀ مواد آلی شود
واجبات. اموری که عمل به آنها فرض و واجب است. فرائض. رجوع به فرائض شود، جمع واژۀ فرضیه. حدسیات و چیزهایی که به گمان و قیاس و وهم بدانها پی میبرند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرضیه شود
واجبات. اموری که عمل به آنها فرض و واجب است. فرائض. رجوع به فرائض شود، جَمعِ واژۀ فرضیه. حدسیات و چیزهایی که به گمان و قیاس و وهم بدانها پی میبرند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرضیه شود
جج قرن، که مدت سی سال باشد، چه قرانات جمع قران است و قران به کسر، جمع قرن، چون بحار جمع بحر است. (غیاث اللغات) ، جمع واژۀ قران. رجوع به قران شود، علم قرانات، علمی است که بحث میکند از احکام جاریۀ در این عالم بسبب قران همه سیاره یا بعض آن در درجۀ واحد از برج معین. رجوع به قران و مقارنه شود
جج ِ قرن، که مدت سی سال باشد، چه قرانات جمع قران است و قران به کسر، جمع قرن، چون بحار جمع بحر است. (غیاث اللغات) ، جَمعِ واژۀ قران. رجوع به قران شود، علم قرانات، علمی است که بحث میکند از احکام جاریۀ در این عالم بسبب قران همه سیاره یا بعض آن در درجۀ واحد از برج معین. رجوع به قران و مقارنه شود
جای عرض دادن چیزی. (آنندراج). جای عرض و نمایش چیزی. محل عرضه. (فرهنگ فارسی معین). معرض. نمایشگاه. عرضه گاه. عرضگه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود، میدان شمار کردن سپاه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). فراهم آمدنگاه دشمن. (ناظم الاطباء). میدان سان. جای سان دادن سپاه. عرضگه. عرضه گاه. لشکرگاه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود: روز چهارم بابک به عرضگاه بنشست و سپاه گرد آمد. (ترجمه طبری بلعمی). سپه گرد کرد اندران، رشنواد عرضگاه بنهاد و روزی بداد. فردوسی. عرضگاه و دیوان بیاراستند کلید در گنجها خواستند. فردوسی. سپهبد بشد تا عرضگاه شاه بفرمود تا پیش او شد سپاه. فردوسی. به عرضگاه تو لشکر چنانکه پار نبود هزار و هفتصد و اند پیل بد به شمار. فرخی. گفت این فراخ و پهنا دشت گشاده چیست گفتم که عرضگاه بشد بی عدد سپاه. فرخی. لشکرگه سفاهت من عرض داد دیو من ایستاده همره عارض به عرضگاه. سوزنی. عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند. خاقانی. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد. این اهمال و امهال را چه حجت آرد. (سندبادنامه ص 217). ز بس غارت آوردن از بهر شاه غنیمت نگنجیددر عرضگاه. نظامی. شها منم که بلا را بجز فضای دلم بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه. عرفی (از آنندراج)
جای عرض دادن چیزی. (آنندراج). جای عرض و نمایش چیزی. محل عرضه. (فرهنگ فارسی معین). معرض. نمایشگاه. عرضه گاه. عرضگه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود، میدان شمار کردن سپاه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). فراهم آمدنگاه دشمن. (ناظم الاطباء). میدان سان. جای سان دادن سپاه. عرضگه. عرضه گاه. لشکرگاه. رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود: روز چهارم بابک به عرضگاه بنشست و سپاه گرد آمد. (ترجمه طبری بلعمی). سپه گرد کرد اندران، رشنواد عرضگاه بنهاد و روزی بداد. فردوسی. عرضگاه و دیوان بیاراستند کلید در گنجها خواستند. فردوسی. سپهبد بشد تا عرضگاه شاه بفرمود تا پیش او شد سپاه. فردوسی. به عرضگاه تو لشکر چنانکه پار نبود هزار و هفتصد و اند پیل بد به شمار. فرخی. گفت این فراخ و پهنا دشت گشاده چیست گفتم که عرضگاه بشد بی عدد سپاه. فرخی. لشکرگه سفاهت من عرض داد دیو من ایستاده همره عارض به عرضگاه. سوزنی. عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند. خاقانی. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد. این اهمال و امهال را چه حجت آرد. (سندبادنامه ص 217). ز بس غارت آوردن از بهر شاه غنیمت نگنجیددر عرضگاه. نظامی. شها منم که بلا را بجز فضای دلم بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه. عرفی (از آنندراج)
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن
بد بو شدن، بد بویی گندیدگی تعفن. توضیح گندیدگی و آلودگی و چرکینی زخمها و ورمها و دیگر ضایعات اندام های داخلی یا خارجی بدن و آن بر اثر تهاجم و غلبه میکربهای مختلف در انساج مختلف حاصل می شود. یا رفع عفونت کردن، ضد عفونی کردن