نام جایگاهی است در عینه، و نام آن در شعر رزاخ بن ربیعۀ عذری آمده است و شتران عسجدی بدانجا منسوبند. و آن را عسجر، به راء نیز خوانده اند. (از معجم البلدان)
نام جایگاهی است در عینه، و نام آن در شعر رِزاخ بن ربیعۀ عُذری آمده است و شتران عسجدی بدانجا منسوبند. و آن را عسجر، به راء نیز خوانده اند. (از معجم البلدان)
ابوعیسی احمد بن محمد بن موسی البغدادی المعروف به ابن العرادی از اباهمام ولید بن شجاع و یحیی بن اکثم و جز آنان حدیث شنید و ابوبکر الشافعی و جز او از وی روایت دارند. وی به سال 225 هجری قمری زاده شد وبه سال 302 هجری قمری بمرد. (از اللباب ج 2 ص 130)
ابوعیسی احمد بن محمد بن موسی البغدادی المعروف به ابن العرادی از اباهمام ولید بن شجاع و یحیی بن اکثم و جز آنان حدیث شنید و ابوبکر الشافعی و جز او از وی روایت دارند. وی به سال 225 هجری قمری زاده شد وبه سال 302 هجری قمری بمرد. (از اللباب ج 2 ص 130)
شهری است در حدود یهودیه که شهریارش بنی اسرائیل را از عبور از مملکتش مانع گشت و برخی از ایشان را به اسیری برد بدین لحاظ اهالی عراد به لعنت خدای گرفتار شدند و شهر ایشان خراب گردید و پس از این واقعه اسم شهر را به حرمه تبدیل نمودند که قصد از محرومی است. (از قاموس کتاب مقدس)
شهری است در حدود یهودیه که شهریارش بنی اسرائیل را از عبور از مملکتش مانع گشت و برخی از ایشان را به اسیری برد بدین لحاظ اهالی عراد به لعنت خدای گرفتار شدند و شهر ایشان خراب گردید و پس از این واقعه اسم شهر را به حرمه تبدیل نمودند که قصد از محرومی است. (از قاموس کتاب مقدس)
نسبت است به عرج که موضعی است به مکه. (از اللباب ج 2 ص 131). منسوب است به عرج که دهی است از نواحی طائف و در ابتدای تهامه واقع، و میان آن و مدینه هفتاد و هشت میل است و در بلاد هذیل واقع است. (از معجم البلدان)
نسبت است به عرج که موضعی است به مکه. (از اللباب ج 2 ص 131). منسوب است به عرج که دهی است از نواحی طائف و در ابتدای تهامه واقع، و میان آن و مدینه هفتاد و هشت میل است و در بلاد هذیل واقع است. (از معجم البلدان)
جد اعلی. (یادداشت به خط مؤلف). پدر جد را گویند که پدر سوم است، خواه مادری باشد، خواه پدری. (برهان) : نور جد از جبهۀ او تافته فر جد از فرجد خود یافته. ناصرخسرو. داشته فرجدش دهی روزی در سر این فضول دهقانی. سنائی
جد اعلی. (یادداشت به خط مؤلف). پدر جد را گویند که پدر سوم است، خواه مادری باشد، خواه پدری. (برهان) : نور جد از جبهۀ او تافته فر جد از فرجد خود یافته. ناصرخسرو. داشته فرجدش دهی روزی در سر این فضول دهقانی. سنائی
عبدالله بن عمر بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان اموی عرجی. شاعر و از مردم عرج است از نواحی طائف. (از معجم البلدان) (از اللباب ج 2 ص 131) شاعری از امویان معاصر ولید بن یزید. و او راست بیت معروف: أضاعونی و أی فتی أضاعوا لیوم کریهه و سداد ثغر. (یادداشت مؤلف)
عبدالله بن عمر بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان اموی عرجی. شاعر و از مردم عرج است از نواحی طائف. (از معجم البلدان) (از اللباب ج 2 ص 131) شاعری از امویان معاصر ولید بن یزید. و او راست بیت معروف: أضاعونی و أی فتی أضاعوا لیوم کریهه و سداد ثغر. (یادداشت مؤلف)
مویز، و یا نوعی از آن، و یا مویز سیاه، یا هیچکاره ترین آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. (ناظم الاطباء). دانۀ مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و بعربی عجم الزبیب خوانند. (برهان) ، دانۀ انگور. (از اقرب الموارد) ، فرفیون که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرفیون شود
مویز، و یا نوعی از آن، و یا مویز سیاه، یا هیچکاره ترین آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. (ناظم الاطباء). دانۀ مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و بعربی عجم الزبیب خوانند. (برهان) ، دانۀ انگور. (از اقرب الموارد) ، فرفیون که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرفیون شود
دهی از دهستان اصفاک بخش بشرویۀ شهرستان فردوس، در 24هزارگزی شمال باختری بشرویه، سر راه مالرو عمومی بشرویه به زین آباد. دامنه و گرم، 66 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و ارزن و میوه جات و پیله و تریاک. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان اصفاک بخش بشرویۀ شهرستان فردوس، در 24هزارگزی شمال باختری بشرویه، سر راه مالرو عمومی بشرویه به زین آباد. دامنه و گرم، 66 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و ارزن و میوه جات و پیله و تریاک. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی از گلیم سطبر. (منتهی الارب). نوعی از گلیم ستبر. (ناظم الاطباء). پوششی است از پشم قرمزو گفته اندکسائی است راه راه و ضخیم که برای خیمه و جز آن صلاحیت دارد. (اقرب الموارد). ج، براجد. (ناظم الاطباء)
نوعی از گلیم سطبر. (منتهی الارب). نوعی از گلیم ستبر. (ناظم الاطباء). پوششی است از پشم قرمزو گفته اندکسائی است راه راه و ضخیم که برای خیمه و جز آن صلاحیت دارد. (اقرب الموارد). ج، براجد. (ناظم الاطباء)