جدول جو
جدول جو

معنی عرامی - جستجوی لغت در جدول جو

عرامی
(عَ می ی)
لقب رجالی عبدالصمد بشیر و کثیر بن احمد و چندتن دیگر است. (از ریحانه الادب ج 3 ص 75)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرامی
تصویر گرامی
(پسرانه)
محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر جاماسپ وزیر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عرابی
تصویر عرابی
عرب بیابان نشین، برای مثال چون فارغ شد از آفرین و دعا / عرابی بشد خرم و بارضا (شمسی - لغتنامه - آفرین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
مربوط به آرام مثلاً قوم آرامی، بنابر روایات، آرام پسر پنجم سام بن نوح بوده است، زبانی از خانوادۀ زبان های حامی - سامی که اکنون جمعی از مسیحیان سریانی در حوالی موصل به آن تکلم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
حرام بودن، نوشیدنی الکلی، حرامی کردن مثلاً مرتکب شدن فعل حرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
دزد، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علامی
تصویر علامی
مرد بسیار دانا و باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
عزیز، مکرم، محترم، ارجمند
گرامی داشتن: عزیز داشتن، محترم داشتن
گرامی شدن: عزیز شدن، ارجمند شدن
گرامی شمردن: عزیز شمردن، محترم دانستن
گرامی کردن: عزیز کردن، ارجمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به عراق از اهل عراق از مردم عراق. منسوب به عراق از اهل عراق از مردم عراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
دزد راهزن منسوب به حرام حرامکار، دزد راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراما
تصویر عراما
پارسی است اراما اندازه ای است برابر با یک دانگ و نیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عظامی
تصویر عظامی
بزرگزاده رو در روی خود ساخته (عصامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصامی
تصویر عصامی
خود ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامی
تصویر علامی
علامه بنگرید به علامه تیز هوش مرد دانا وبسیار با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرامی
تصویر کرامی
با عزت، با احترام، گران، گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
عزیز، مکرم، محبوب، بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
نام تیره ای از سامیان، نام آرام فرزند سام فرزند نوح، نام زبانی است منسوب به آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابی
تصویر عرابی
از اعرابی: تازی اعرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
((حَ))
حرامکار، دزد، راهزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
((گِ))
عزیز، محبوب، مکرم، بزرگ
فرهنگ فارسی معین
قومی از قبایل سامی نژاد که نسبشان به «آرام» (ارم) پسر سام بن نوح می رسد. این قوم در قرن دوازده قبل از میلاد به سرزمین های سوریه و شمال بین النهرین حمله بردند و بر دمشق و حلب دست یافتند. زبان منسوب به این قوم را زبان آرامی گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
مکرمه، محترم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
Placidness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
Treasured
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
apreciado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
безмятежность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
Ruhe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
geschätzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
ceniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
спокійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
ценимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
spokój
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
цінний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
安宁
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
serenidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی