ابوالحسین احمد بن عمر بن القاسم بن بشر بن عصام بن احمد بن النرسی العدیسی معروف به ابن عدیسه از ابی بکر الشافعی و ابی عمرو بن السماک و جز آنان روایت کند. وی ثقه بود و به سال 412 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ج 2 ص 127)
ابوالحسین احمد بن عمر بن القاسم بن بشر بن عصام بن احمد بن النرسی العدیسی معروف به ابن عدیسه از ابی بکر الشافعی و ابی عمرو بن السماک و جز آنان روایت کند. وی ثقه بود و به سال 412 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ج 2 ص 127)
جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود عدسی چشم: عدسی
جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود عدسی چشم: عدسی
ظاهراً نام بربطزنی بوده که رودکی در بیت ذیل از او نام برده است: بربطعیسی و فرشهای فوادی چنگ مدک نیرو نای چابک جانان. رجوع به شرح احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ص 506و 507 و 1010 و تاریخ سیستان ص 318 شود
ظاهراً نام بربطزنی بوده که رودکی در بیت ذیل از او نام برده است: بربطعیسی و فرشهای فوادی چنگ مدک نیرو نای چابک جانان. رجوع به شرح احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ص 506و 507 و 1010 و تاریخ سیستان ص 318 شود
ابن مریم. عیسی ̍ پیغامبر علیه السلام، ملقب به روح الله. از پیامبران بزرگ است. کلمه عیسی لغت عبرانی یا سریانی است و اسم وی مسیح است. (از منتهی الارب) (از آنندراج). اسمی است عبرانی یا سریانی، و گویند مقلوب از یسوع است که آن نیز عبرانی باشد، و شاید تحریفی از عیسو است. عیسی نامی است که مسلمانان برای ’سیّد’ ما یسوع مسیح بکار برده اند. (از اقرب الموارد). ج، عیسون، عیسین. و کوفی ها مضموم کردن سین را پیش از واو و مکسور ساختن آن را قبل از یاء نیز جایز دانسته اند، اما بصری ها آن را جایز نمیدانند. نسبت بدان عیسوی ّ و یا به حذف الف یعنی عیسی ّ میباشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). عمروی 33 سال و روز تولد او مبداء تاریخ میلادی است که 622 سال قبل از تاریخ هجری میباشد (برابر 749 رومی). (از ناظم الاطباء). مسیحیان وی را به لقب کریست (کرایست) خوانند و غالباً او را پسر خدا نامند. مسلمانان او را در زمرۀ پیغمبران اولوالعزم دانند. عیسی از مریم عذراء در اصطبلی متولد شد. و چون از جانب هردوس والی روم مورد تهدید بود، خانوادۀ او وی را به مصر بردند. عیسی پس از بازگشت در ’ناصره’ مستقر گردیدو جوانی خود را در آنجا گذرانید (بهمین مناسبت ملقب به ناصری نیز بود). در این اوان در کارگاه یوسف نجار بکار مشغول بود. به سن سی سالگی در ’جلیل’ شروع به تبلیغ عقیدۀ خود کرد و سپس در اورشلیم مشغول تبلیغ شد. در شهر اخیر وی مورد عداوت روزافزون فریسیان بود. یکی از حواریان وی، یهودا، در مقابل سی سکه نقره بدو خیانت کرد. پس از محاکمه وی را به صلیب آویختند. مسیحیان معتقدند که چند تن از زنان قدیسه وی را دفن کردند و وی سه روز بعد دوباره زنده شد و پس از چهل روز به آسمان صعود کرد. حواریان وی برای تبلیغ مسیحیت به اقطار جهان پراکنده شدند. در قرآن کریم آمده است: ماقتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم (قرآن 157/4) ، یعنی او را نکشتند و بر دارنکشیدند، اما امر بر ایشان مشتبه شد. عمر او را 33 سال نوشته اند. و واقعۀ مصلوب شدن وی بسال سی ام تاریخ مسیحی جدید در بیت لحم رخ داد. بر طبق روایات اسلامی هنگامی که مریم از اهل خود دور شد روح القدس بصورت بشری بدو ظاهر گشت روح به مریم گفت: من فرستادۀ خدایم و پسری به تو بخشم. مریم گفت: چگونه ممکن است در حالی که بشری مرا مس نکرده و من بدکار نیستم. روح پاسخ داد: خدای برای نشان دادن رحمت خود چنین فرموده است. پس روح در مریم دمید واو آبستن شد، ولی این واقعه را از مردم مخفی داشت تا هنگام زادن فرارسید. درد زاییدن مریم را سخت رنج میداد و او آرزوی مرگ میکرد. از شدت درد به درخت خرمای خشکی پناه برد. از جانب خدا ندا رسید که درخت خشک را حرکت ده تا برای تو خرمائی تازه ریزد، و چنین شد. پس عیسی متولد گردید. قوم مریم از زادن چنین کودکی از مریم دوشیزه در عجب شدند و گفتند: ای مریم پدر و مادرت هر دو از نیکان بودند، چگونه چنین کاری از تو سر زد، پدر این کودک کیست ؟ مریم از جانب خدا دستور داشت که با کس سخن نگوید. پس بسوی گهوارۀ کودک اشاره کرد. کودک زبان گشود و گفت: من بنده و فرستادۀ خدایم از خداوند، بپرهیزید بجهت توهینهای ناروایی که به مادرم میکنید. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 322 و تفسیر ابوالمحاسن جرجانی ج 2 ص 303 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 138 و الموسوعه العربیه المیسره (ذیل یسوع المسیح) و مسیح شود. ازجملۀ القابش کلمهالله است زیرا ایجادش از کلمه ’کن’ بدون پدر صورت گرفت. (از منتهی الارب). روح. مسیح. (منتهی الارب). روح الله. مسیحا. ذوالنخله: جبرئیل آمد روح همه تقدیسی کردم آبستن چون مریم بر عیسی. منوچهری. ای دردمند دور مشو خیره بر طبیب زیرا نشسته بر در عیسی بن مریمی. ناصرخسرو. معنی ّ چشمۀ زمزمی بل عیسی بن مریمی. ناصرخسرو. عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت بدندان سر انگشت گفتا که که را کشتی تا کشته شدی زار تا باز کجا کشته شود آنکه تو را کشت. ناصرخسرو. سه بیت عربی ذیل در کتاب مواسم الادب و آثار العجم و العرب (ج 1 ص 201) آمده است و بسبب شباهت بسیاری که با دو بیت فوق از ناصرخسرو دارد میتوان گفت یکی ترجمه دیگریست: رأی عیسی قتیلاً فی طریق فعض علی أنامله طویلا و قال لمن قتلت تراک حتی غدوت کما نری ملقی قتیلا و قاتلک الذی أو راک أیضا یذوق القتل فلیطل العویلا. رجوع به دیوان ناصرخسرو چ کتاب خانه طهران ص 500 و امثال و حکم دهخدا ج 2 شود. عیسی را علیه السلام گفتند تورا این ادب که آموخت ؟ گفت هیچکس، همی هرچه از دیگری زشت دیدم از آن حذر کردم. (کیمیای سعادت). چو عیسی که غربت کند سوی بالا بجز سوزنش رشته تائی نیابی. خاقانی. عیسی از گفتار نااهلان برآمد بر فلک آدم از وسواس ناجنسی برون رفت از جنان. خاقانی. به جان آنکه چو عیسیم برد بر سر دار نشست زیر و جهودانه میگریست بتاب. خاقانی. دور دور عیسی است ای مردمان بشنوید اسرار کیش او به جان. مولوی. در درون سینه مهرش کاشتند نایب عیسیش می پنداشتند. مولوی. جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک. مولوی. همی میردت عیسی از لاغری تو در بند آنی که خر پروری به دین ای فرومایه دنیا مخر تو خر را به انجیل عیسی مخر. سعدی (بوستان چ یوسفی ص 146). شنیدستم از راویان کلام که در عهد عیسی علیه السلام... سعدی. از طعنۀ بدگویان ناچار گذر نبود عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین. بنمای به صاحب نظران گوهر خود را عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند. صائب. تن رها کن تا چو عیسی بر فلک گردی سوار ورنه عیسی می نشاید شد ز یک خر داشتن. قاآنی. - امثال: عیسی بافتۀ مریم رشته، صعب الحصول. بیت ذیل از اوحدی اشاره به این مثل است: اوحدی خواهی که چون عیسی به خورشیدی رسی آتشی درزن بسوز این دلق مریم رشته را. (از امثال و حکم دهخدا). عیسی بدین خود موسی به دین خود، مردمان را در اختیار دین باید آزاد گذاشت. نظیر آیۀ: ’لا اکراه فی الدین’ و آیۀ: لکم دینکم و لی دین’. عقیده آزاد است. (امثال و حکم دهخدا). عیسی ریشتۀ مریم بافته. رجوع به ’عیسی بافتۀ...’ و امثال و حکم دهخدا شود. جان در کنف شاه است از حادثه نهراسد عیسی زبر چرخ است از دار نیندیشد. خاقانی. - دم عیسی، نفس عیسی. گویند نفس وی شفادهنده بیماران و زنده کننده مردگان بود. رجوع به مادۀ ’عیسی دم’ شود: صبح وارم کآفتابی در نهان آورده ام آفتابم کز دم عیسی نشان آورده ام. خاقانی. - مرغ عیسی، خفاش. بیت ذیل از خاقانی اشاره بدان است: چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا ابن صهاربخت (= چهاربخت). از عیسویان گندیشاپور و از پزشکان وداروشناسان مشهور بغداد در قرن سوم هجری بود. وی برخی از رسایل جالینوس را بعربی ترجمه کرده است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف ذبیح الله صفا ج 1 ص 66 و 82 و 86 شود ابن علی. نام طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت کرده است، از جمله در شرح کلمات: بلاذر، بیش، جوز ماثل و خربق. رجوع به مفردات ابن البیطار (ذیل کلمات بلاذر و بیش و جوز ماثل و خربق) شود ابن جعفر بن منصور عباسی. از فرماندهان دولت بنی عباس و برادر زبیده و پسرعم هارون الرشید بود. وی در حدود سال 185 هجری قمری در عمان کشته شد. رجوع به الاعلام زرکلی و تحفهالاعیان ج 1 ص 89 شود ابن مینأبن وردان، مشهور به قالون قاری. رجوع به ابوموسی و قالون ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی، النجوم الزاهره ج 2 ص 235، ارشادالاریب ج 6 ص 103، غایهالنهایه ج 1 ص 615 ابن علی بن داود الجراح. نویسندۀ یکی از قدیم ترین کتب لغت. رجوع به ابوالقاسم (عیسی...) ، و الاعلام زرکلی ج 5 ص 290، و الامتاع و المؤانسه، و البدایه و النهایه شود ابن یحیی جرجانی مسیحی ایرانی، مکنی به ابوسهل. رجوع به ابوسهل مسیحی و الاعلام زرکلی و تاریخ حکماء الاسلام و طبقات الاطباء شود میرزا عیسی، مشهوربه میرزا بزرگ قائم مقام. از وزرای فتحعلی شاه، و پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام. رجوع به قائم مقام شود ابن مودودبن علی بن عبدالملک، مکنی به ابومنصور. حاکم و شاعر قرن ششم هجری. رجوع به فخرالدین (عیسی...) شود
ابن مریم. عیسی ̍ پیغامبر علیه السلام، ملقب به روح الله. از پیامبران بزرگ است. کلمه عیسی لغت عبرانی یا سریانی است و اسم وی مسیح است. (از منتهی الارب) (از آنندراج). اسمی است عبرانی یا سریانی، و گویند مقلوب از یسوع است که آن نیز عبرانی باشد، و شاید تحریفی از عیسو است. عیسی نامی است که مسلمانان برای ’سیّد’ ما یسوع مسیح بکار برده اند. (از اقرب الموارد). ج، عیسَوْن، عیسَیْن. و کوفی ها مضموم کردن سین را پیش از واو و مکسور ساختن آن را قبل از یاء نیز جایز دانسته اند، اما بصری ها آن را جایز نمیدانند. نسبت بدان عیسوی ّ و یا به حذف الف یعنی عیسی ّ میباشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). عمروی 33 سال و روز تولد او مبداء تاریخ میلادی است که 622 سال قبل از تاریخ هجری میباشد (برابر 749 رومی). (از ناظم الاطباء). مسیحیان وی را به لقب کریست (کرایست) خوانند و غالباً او را پسر خدا نامند. مسلمانان او را در زمرۀ پیغمبران اولوالعزم دانند. عیسی از مریم عذراء در اصطبلی متولد شد. و چون از جانب هردوس والی روم مورد تهدید بود، خانوادۀ او وی را به مصر بردند. عیسی پس از بازگشت در ’ناصره’ مستقر گردیدو جوانی خود را در آنجا گذرانید (بهمین مناسبت ملقب به ناصری نیز بود). در این اوان در کارگاه یوسف نجار بکار مشغول بود. به سن سی سالگی در ’جلیل’ شروع به تبلیغ عقیدۀ خود کرد و سپس در اورشلیم مشغول تبلیغ شد. در شهر اخیر وی مورد عداوت روزافزون فریسیان بود. یکی از حواریان وی، یهودا، در مقابل سی سکه نقره بدو خیانت کرد. پس از محاکمه وی را به صلیب آویختند. مسیحیان معتقدند که چند تن از زنان قدیسه وی را دفن کردند و وی سه روز بعد دوباره زنده شد و پس از چهل روز به آسمان صعود کرد. حواریان وی برای تبلیغ مسیحیت به اقطار جهان پراکنده شدند. در قرآن کریم آمده است: ماقتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم (قرآن 157/4) ، یعنی او را نکشتند و بر دارنکشیدند، اما امر بر ایشان مشتبه شد. عمر او را 33 سال نوشته اند. و واقعۀ مصلوب شدن وی بسال سی ام تاریخ مسیحی جدید در بیت لحم رخ داد. بر طبق روایات اسلامی هنگامی که مریم از اهل خود دور شد روح القدس بصورت بشری بدو ظاهر گشت روح به مریم گفت: من فرستادۀ خدایم و پسری به تو بخشم. مریم گفت: چگونه ممکن است در حالی که بشری مرا مَس نکرده و من بدکار نیستم. روح پاسخ داد: خدای برای نشان دادن رحمت خود چنین فرموده است. پس روح در مریم دمید واو آبستن شد، ولی این واقعه را از مردم مخفی داشت تا هنگام زادن فرارسید. درد زاییدن مریم را سخت رنج میداد و او آرزوی مرگ میکرد. از شدت درد به درخت خرمای خشکی پناه برد. از جانب خدا ندا رسید که درخت خشک را حرکت ده تا برای تو خرمائی تازه ریزد، و چنین شد. پس عیسی متولد گردید. قوم مریم از زادن چنین کودکی از مریم دوشیزه در عجب شدند و گفتند: ای مریم پدر و مادرت هر دو از نیکان بودند، چگونه چنین کاری از تو سر زد، پدر این کودک کیست ؟ مریم از جانب خدا دستور داشت که با کس سخن نگوید. پس بسوی گهوارۀ کودک اشاره کرد. کودک زبان گشود و گفت: من بنده و فرستادۀ خدایم از خداوند، بپرهیزید بجهت توهینهای ناروایی که به مادرم میکنید. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 322 و تفسیر ابوالمحاسن جرجانی ج 2 ص 303 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 138 و الموسوعه العربیه المیسره (ذیل یسوع المسیح) و مسیح شود. ازجملۀ القابش کلمهالله است زیرا ایجادش از کلمه ’کن’ بدون پدر صورت گرفت. (از منتهی الارب). روح. مسیح. (منتهی الارب). روح الله. مسیحا. ذوالنخله: جبرئیل آمد روح همه تقدیسی کردم آبستن چون مریم بر عیسی. منوچهری. ای دردمند دور مشو خیره بر طبیب زیرا نشسته بر در عیسی بن مریمی. ناصرخسرو. معنی ّ چشمۀ زمزمی بل عیسی ِ بِن ْ مریمی. ناصرخسرو. عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت بدندان سر انگشت گفتا که که را کشتی تا کشته شدی زار تا باز کجا کشته شود آنکه تو را کشت. ناصرخسرو. سه بیت عربی ذیل در کتاب مواسم الادب و آثار العجم و العرب (ج 1 ص 201) آمده است و بسبب شباهت بسیاری که با دو بیت فوق از ناصرخسرو دارد میتوان گفت یکی ترجمه دیگریست: رأی عیسی قتیلاً فی طریق فعض علی أنامله طویلا و قال لمن قتلت تراک حتی غدوت کما نری ملقی قتیلا و قاتلک الذی أو راک أیضا یذوق القتل فلیطل العویلا. رجوع به دیوان ناصرخسرو چ کتاب خانه طهران ص 500 و امثال و حکم دهخدا ج 2 شود. عیسی را علیه السلام گفتند تورا این ادب که آموخت ؟ گفت هیچکس، همی هرچه از دیگری زشت دیدم از آن حذر کردم. (کیمیای سعادت). چو عیسی که غربت کند سوی بالا بجز سوزنش رشته تائی نیابی. خاقانی. عیسی از گفتار نااهلان برآمد بر فلک آدم از وسواس ناجنسی برون رفت از جنان. خاقانی. به جان آنکه چو عیسیم برد بر سر دار نشست زیر و جهودانه میگریست بتاب. خاقانی. دور دور عیسی است ای مردمان بشنوید اسرار کیش او به جان. مولوی. در درون سینه مهرش کاشتند نایب عیسیش می پنداشتند. مولوی. جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک. مولوی. همی میردت عیسی از لاغری تو در بند آنی که خر پروری به دین ای فرومایه دنیا مخر تو خر را به انجیل عیسی مخر. سعدی (بوستان چ یوسفی ص 146). شنیدستم از راویان کلام که در عهد عیسی علیه السلام... سعدی. از طعنۀ بدگویان ناچار گذر نَبْوَد عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین. بنمای به صاحب نظران گوهر خود را عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند. صائب. تن رها کن تا چو عیسی بر فلک گردی سوار ورنه عیسی می نشاید شد ز یک خر داشتن. قاآنی. - امثال: عیسی بافتۀ مریم رشته، صعب الحصول. بیت ذیل از اوحدی اشاره به این مثل است: اوحدی خواهی که چون عیسی به خورشیدی رسی آتشی درزن بسوز این دلق مریم رشته را. (از امثال و حکم دهخدا). عیسی بدین خود موسی به دین خود، مردمان را در اختیار دین باید آزاد گذاشت. نظیر آیۀ: ’لا اکراه فی الدین’ و آیۀ: لکم دینکم و لی دین’. عقیده آزاد است. (امثال و حکم دهخدا). عیسی ریشتۀ مریم بافته. رجوع به ’عیسی بافتۀ...’ و امثال و حکم دهخدا شود. جان در کنف شاه است از حادثه نَهْراسد عیسی زبر چرخ است از دار نیندیشد. خاقانی. - دم عیسی، نفس عیسی. گویند نفس وی شفادهنده بیماران و زنده کننده مردگان بود. رجوع به مادۀ ’عیسی دم’ شود: صبح وارم کآفتابی در نهان آورده ام آفتابم کز دم عیسی نشان آورده ام. خاقانی. - مرغ عیسی، خفاش. بیت ذیل از خاقانی اشاره بدان است: چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا ابن صهاربخت (= چهاربخت). از عیسویان گندیشاپور و از پزشکان وداروشناسان مشهور بغداد در قرن سوم هجری بود. وی برخی از رسایل جالینوس را بعربی ترجمه کرده است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف ذبیح الله صفا ج 1 ص 66 و 82 و 86 شود ابن علی. نام طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت کرده است، از جمله در شرح کلمات: بلاذر، بیش، جوز ماثل و خربق. رجوع به مفردات ابن البیطار (ذیل کلمات بلاذر و بیش و جوز ماثل و خربق) شود ابن جعفر بن منصور عباسی. از فرماندهان دولت بنی عباس و برادر زبیده و پسرعم هارون الرشید بود. وی در حدود سال 185 هجری قمری در عمان کشته شد. رجوع به الاعلام زرکلی و تحفهالاعیان ج 1 ص 89 شود ابن مینأبن وردان، مشهور به قالون قاری. رجوع به ابوموسی و قالون ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی، النجوم الزاهره ج 2 ص 235، ارشادالاریب ج 6 ص 103، غایهالنهایه ج 1 ص 615 ابن علی بن داود الجراح. نویسندۀ یکی از قدیم ترین کتب لغت. رجوع به ابوالقاسم (عیسی...) ، و الاعلام زرکلی ج 5 ص 290، و الامتاع و المؤانسه، و البدایه و النهایه شود ابن یحیی جرجانی مسیحی ایرانی، مکنی به ابوسهل. رجوع به ابوسهل مسیحی و الاعلام زرکلی و تاریخ حکماء الاسلام و طبقات الاطباء شود میرزا عیسی، مشهوربه میرزا بزرگ قائم مقام. از وزرای فتحعلی شاه، و پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام. رجوع به قائم مقام شود ابن مودودبن علی بن عبدالملک، مکنی به ابومنصور. حاکم و شاعر قرن ششم هجری. رجوع به فخرالدین (عیسی...) شود
غذائی است که میپزند: اگرت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی. ناصرخسرو. ، نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائره باشد و آن را شلغمی نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، عدسیها اجسامی هستند که دارای یک یا دو سطح منحنی باشند. عدسیهای کروی، سطح آنها از یک قسمت کره درست شده است و آنها یا محدب اند یا مقعر. (از چشم و بیماریهای آن تألیف باستان ص 5) ، مرواریدی است که با وجود استدارت سرهای او مساوی باشد. (جواهرنامه) ، دو دانه از تسبیح که مانند عدس ساخته میشود و در میان رشتۀ سبحه است و دانه ها را به سه قسمت کند
غذائی است که میپزند: اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی. ناصرخسرو. ، نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائره باشد و آن را شلغمی نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، عدسیها اجسامی هستند که دارای یک یا دو سطح منحنی باشند. عدسیهای کروی، سطح آنها از یک قسمت کره درست شده است و آنها یا محدب اند یا مقعر. (از چشم و بیماریهای آن تألیف باستان ص 5) ، مرواریدی است که با وجود استدارت سرهای او مساوی باشد. (جواهرنامه) ، دو دانه از تسبیح که مانند عدس ساخته میشود و در میان رشتۀ سبحه است و دانه ها را به سه قسمت کند
نام خانواده ای است مشهور و ثروتمند از مردم فلورانس ایتالیا، که در آنجا حکومت میکردند. مهمترین اعضای این خاندان ’کسم لانسین’ (1389- 1464 میلادی) لوران اول (1449- 1492 میلادی) که مردی هنردوست بود. لوران دوم (1492- 1519 میلادی) الکساندر (1510- 1537 میلادی) و کسم (1519- 1574 میلادی) است
نام خانواده ای است مشهور و ثروتمند از مردم فلورانس ایتالیا، که در آنجا حکومت میکردند. مهمترین اعضای این خاندان ’کسم لانسین’ (1389- 1464 میلادی) لوران اول (1449- 1492 میلادی) که مردی هنردوست بود. لوران دوم (1492- 1519 میلادی) الکساندر (1510- 1537 میلادی) و کسم (1519- 1574 میلادی) است
بلسیک ونوکیک منسوب به عدس، نوعی آش لعابدار از عدس و آب بدین طریق که عدس را از سبزیهای معطر در آب بجوشانند نا پخته شود و سبزی را خارج کرده هم زنند تا لعاب دهد و اگر پوره گوشت یا روغن را در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد. منسوب به عدس عدس جوشیده در آب را گویند که آن را له کرده خورند. یا حلوای عدسی. گونه ای حلوا که با عدس تهیه کنند، جسم لاستیکی عدسی شکلی که شفاف و محکم و دارای الیاف باریک و جسم بدون شکلی است که به وسیله یک طبقه سلول های پوششی سنگفرشی پوشیده شده و در عقب مردمک چشم جلو زجاجیه قرار دارد. عدسی در کودکان بیرنگ است ولی از 30 سالگی به بعد قسمت مرکزی آن زرد می گردد. قطر عمودی عدسی 9 تا 10 میلیمتر و ضخامت مرکز آن 4 تا 5، 4 میلیمتر است و وزن آن 20 سانتی گرم می باشد، سطح قدامی عدسی محدب و صاف و شعاع انحنای آن ده میلیمتر است که مجاور با مردمک و سطح خلفی عنبیه و زواید مژگانی است و فاصله مرکز این سطح یعنی قطب قدامی عدسی تا خلفی قرنیه 2 تا 5، 2 میلیمتر است. سطح خلفی عدسی محدب تر از سطح قدامی است و شعاع انحنایش 6 میلیمتر می باشد، این سطح مجاور زجاجیه است و مرکز آن یعنی قطب خلفی عدسی تا لکه زرد که بر روی شبکیه است 16 میلیمترمی باشد جلیدیه، قطعه ای بلورین که یک جانب یا هر دو جانب آن محدب یا مقعر است. و آن را در دوربین و ذره بین و دستگاه عکاسی کار گذارند. توضیح: هر جسم شفاف محدود به دو سطح کروی را عدسی گویند. معمولا جنس عدسیها از شیشه یا بلور است. برای بدست آوردن تصویر واضح از شی که در بینهایت واقع شده باید صفحه حساس را در کانون عمود بر محور اصلی عدسی (سطح کانونی) قرار دارد. بالعکس هر شعاعی که از کانون عدسی بتابد به موازی محور از عدسی خارج میشود. هر شعاع نورانی که از مرکز عدسی میگذرد به موازی خود خارج میشود در حالی که شعاع خروجی فقط اندکی از امتداد اولی جابجا شده است. ولی هر گاه عدسی بسیار نازک باشد تقریبا شعاع ورودی و خروجی برهم منطبق است. هر قدر شی به کانون نزدیکتر شود تصویر از عدسی دور تر می گردد
بلسیک ونوکیک منسوب به عدس، نوعی آش لعابدار از عدس و آب بدین طریق که عدس را از سبزیهای معطر در آب بجوشانند نا پخته شود و سبزی را خارج کرده هم زنند تا لعاب دهد و اگر پوره گوشت یا روغن را در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد. منسوب به عدس عدس جوشیده در آب را گویند که آن را له کرده خورند. یا حلوای عدسی. گونه ای حلوا که با عدس تهیه کنند، جسم لاستیکی عدسی شکلی که شفاف و محکم و دارای الیاف باریک و جسم بدون شکلی است که به وسیله یک طبقه سلول های پوششی سنگفرشی پوشیده شده و در عقب مردمک چشم جلو زجاجیه قرار دارد. عدسی در کودکان بیرنگ است ولی از 30 سالگی به بعد قسمت مرکزی آن زرد می گردد. قطر عمودی عدسی 9 تا 10 میلیمتر و ضخامت مرکز آن 4 تا 5، 4 میلیمتر است و وزن آن 20 سانتی گرم می باشد، سطح قدامی عدسی محدب و صاف و شعاع انحنای آن ده میلیمتر است که مجاور با مردمک و سطح خلفی عنبیه و زواید مژگانی است و فاصله مرکز این سطح یعنی قطب قدامی عدسی تا خلفی قرنیه 2 تا 5، 2 میلیمتر است. سطح خلفی عدسی محدب تر از سطح قدامی است و شعاع انحنایش 6 میلیمتر می باشد، این سطح مجاور زجاجیه است و مرکز آن یعنی قطب خلفی عدسی تا لکه زرد که بر روی شبکیه است 16 میلیمترمی باشد جلیدیه، قطعه ای بلورین که یک جانب یا هر دو جانب آن محدب یا مقعر است. و آن را در دوربین و ذره بین و دستگاه عکاسی کار گذارند. توضیح: هر جسم شفاف محدود به دو سطح کروی را عدسی گویند. معمولا جنس عدسیها از شیشه یا بلور است. برای بدست آوردن تصویر واضح از شی که در بینهایت واقع شده باید صفحه حساس را در کانون عمود بر محور اصلی عدسی (سطح کانونی) قرار دارد. بالعکس هر شعاعی که از کانون عدسی بتابد به موازی محور از عدسی خارج میشود. هر شعاع نورانی که از مرکز عدسی میگذرد به موازی خود خارج میشود در حالی که شعاع خروجی فقط اندکی از امتداد اولی جابجا شده است. ولی هر گاه عدسی بسیار نازک باشد تقریبا شعاع ورودی و خروجی برهم منطبق است. هر قدر شی به کانون نزدیکتر شود تصویر از عدسی دور تر می گردد
یا عیسی دهقان. شراب انگوری. یا عیسی ره نشین. آفتاب، شعاع پرتو آفتاب، طبیب حاذق. یا عیسی شش ماهه. میوه ای که تا شش ماه پخته شود و برسد (عموما)، انگور (خصوصا)، یا عیسی نه ماهه. خوشه انگوری که از آن شراب سازند، شراب انگوری. یا عیسی هر درد. شراب انگوری
یا عیسی دهقان. شراب انگوری. یا عیسی ره نشین. آفتاب، شعاع پرتو آفتاب، طبیب حاذق. یا عیسی شش ماهه. میوه ای که تا شش ماه پخته شود و برسد (عموما)، انگور (خصوصا)، یا عیسی نه ماهه. خوشه انگوری که از آن شراب سازند، شراب انگوری. یا عیسی هر درد. شراب انگوری
منسوب به عدس، نوعی خوراکی که در آن عدس را با دسته ای از سبزی های معطر پخته سپس کوبیده و له می کنند و اگر پوره گوشت یا روغن در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد
منسوب به عدس، نوعی خوراکی که در آن عدس را با دسته ای از سبزی های معطر پخته سپس کوبیده و له می کنند و اگر پوره گوشت یا روغن در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد
قطعه ای بلور به شکل عدس که یکی از دو سطح آن یا محدب است یا مقعر، این قطعه در دوربین ها و ذره بین ها به کار می رود، جسمی عدسی شکل که پشت مردمک چشم و جلو ماده ژلاتین مانند حفره درونی کره چشم قرار دارد
قطعه ای بلور به شکل عدس که یکی از دو سطح آن یا محدب است یا مقعر، این قطعه در دوربین ها و ذره بین ها به کار می رود، جسمی عدسی شکل که پشت مردمک چشم و جلو ماده ژلاتین مانند حفره درونی کره چشم قرار دارد