جدول جو
جدول جو

معنی عدنانی - جستجوی لغت در جدول جو

عدنانی
(عَ نی ی)
منسوب بعدنان.
- باغ عدنانی، در کوشک باغ عدنانی. (تاریخ بیهقی). و از سرای عدنانی به باغ فرورود. (تاریخ بیهقی).
- سرای عدنانی، سرایی بوده است بشهر نیشابور: از راه بدرگاه آمد و در دهلیز سرای پیشین عدنانی ببست و از این سرای گذشته و از سرای دیگر سخت فراخ و نیکو گذشت. و بودی که سلطان آنجا بودی به سرای عدنانی و آنجا بار دادی. (تاریخ بیهقی ص 56). و از سرای عدنانی به باغ فرورود. (تاریخ بیهقی ص 123). و امیر مسعود در صفۀ سرای عدنانی نشسته بود با ندیمان. (تاریخ بیهقی ص 124)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عدنان
تصویر عدنان
(پسرانه)
نام یکی از اجداد پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
عصبی، مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب، ویژگی آنکه زود عصبانی می شود، خشمگین، دارای عصبانیت یا فشار روحی مثلاً واکنش عصبی، از روی عصبانیت، باحالت خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثمانی
تصویر عثمانی
از فرزندان عثمان، زبان ترکی رایج در ترکیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنانیر
تصویر دنانیر
دینارها، مسکوکات طلا، جمع واژۀ دینار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدوانی
تصویر عدوانی
از روی ظلم و ستم مثلاً تصرف عدوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در زندان به سر می برد، محبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمرانی
تصویر عمرانی
مربوط به عمران مثلاً عملیات عمرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عضلانی
تصویر عضلانی
مربوط به عضله، ویژگی کسی که دارای عضلات برجسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرانی
تصویر عبرانی
عبری، زبانی از شاخۀ زبان های سامی که میان یهودیان رایج است، خطی که این زبان با آن نوشته می شود، هر یک از افراد قوم یهود، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدنانیه
تصویر عدنانیه
قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به تدریج جزء طوایف عرب به شمار آمده اند، عرب مستعربه، عرب اسماعیلیّه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ نَ)
موضعی است به یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ نا)
عناناک أن تفعل کذا، منتهای جهد و کوشش توست که چنین کنی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَدْ)
یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان. از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت. مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر و جز آنها فرا گرفت. مردی شیعی بود و حجاج بن یوسف او را به خراسان تبعید کرد، در آنجا از طرف یزید بن مهلب قضاوت یافت. وی به سال 119 یا 129 یا 100 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 70)
در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمره بن ربیعه و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجر بن عیاذ بن یشکر بن عدوان است. (ریحانه الادب ص 693)
لغت نامه دهخدا
(عُدْ نی ی)
منسوب به عدوان، تجاوزکارانه.
- تصرف عدوانی، نوعی از غصب است. درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون رضایت او خارج نماید یا مزاحم استفادۀ متصرف شود تصرف عدوانی کرده است. دعوی تصرف عدوانی عبارت است از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را ازتصرف او خارج کرده و متصرف سابق اعادۀ تصرف خود رانسبت به آن مال درخواست نماید. (ص 70). در شرایع الاسلام ص 238 آرد: الغصب هوالاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً
لغت نامه دهخدا
(عَ)
این کلمه بصورت جمع (عینانیان) در بیت ذیل از فردوسی در برخی از نسخ شاهنامه آمده است که ظاهراً ساکنان عینان منظور است. و در برخی نسخ دیگر ’غسانیان’ ضبط شده است:
ز عینانیان طائر شیردل
که دادی فلک را به شمشیر دل.
رجوع به عینان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نی یَ)
اراضی... حجاز و نجدو اراضی مجاور آن از اواسط جزیره العرب و آنان را مضریه گویند و معدیه هم نامند. رجوع به قحطانیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام یکی از اجداد حضرت رسول است که بسیار فصیح بود. (فرهنگ نظام) (آنندراج). در غیاث است که نام یکی از اجداد حضرت رسول است که بغایت فصیح بودند و نسبت عربان تا بعدنان بالاتفاق بثبوت میرسیده. (غیاث اللغات). نسبت وی را چنین ذکر کرده اند: عدنان بن ازد بن الهمیعبن المقوم بن تارخ بن سرح بن حمل بن قیداربن شالح بن ارفخشدبن سام بن نوح بن لامک بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم
لغت نامه دهخدا
تصویری از عد نان
تصویر عد نان
نام نیای پیامبرصلی الله علیه وآله
فرهنگ لغت هوشیار
یهودی مرد، زبان یهودی عبری یهودی جمع عبرانیون عبرانیین، زبان یهود عبری
فرهنگ لغت هوشیار
نام پیشین ترکیه، نام پرشان (سکه) کشور عثمانی منسوب به عثمان بن عفان، منسوب به عثمان جد آل عثمان (سلاطین قدیم ترکیه) جمع عثمانیان، مجموعه ممالکی که تحت حکومت سلاطین آل عثمان بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیدنانی
تصویر صیدنانی
سنجاب امریکایی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
ماهیچه ای منسوب به عضله قوه عضلانی، گوشتدار. یا احساسات عضلانی. هر گاه بر احساسات وضعی حس فشار افزوده شود (مانند موقعی که وزنه ای را بلند می کنیم) و کشش در کار باشد آنها را احساسات عضلانی می نامیم. یا بافت عضلانی. نسج عضلانی. یا سلول عضلانی. ماهیچه یی. (سلول) یا غلاف عضلانی. نیام ماهیچه یی. یا نسج عضلانی. بافتی که از سلول های ماهیچه یی درست شده و تشکیل عضلات بدن را می دهد بافت عضلانی بافت ماهیچه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطشانی
تصویر عطشانی
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در محبس باشد آنکه در زندان و از آزادی محروم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندانی
تصویر سندانی
منسوب به سندان، سندان گوش
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سمنان از مردم سمنان اهل سمنان، لهجه ای که مردم سمنان بدان سخن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دینار، تازی گشته دنارها سکه طلا مسکوک زر. توضیح: ارزش دینار در ایران و ممالک دیگر در ادوار مختلف فرق داشته، در عهد قاجاریه 1000، 1 قران، در عصر حاضر 100، 1 ریال، واحد پول کنونی عراق (بین النهرین) که معادل یک لیره انگلیسی است، جمع دنانیر. یا دینار رایج دیناری است که در میان مردم رواج دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوانی
تصویر عدوانی
تجاوزکارانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریانی
تصویر عریانی
برهنگی لوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
خشمگین، برآشفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
محبوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدنامی
تصویر بدنامی
سوء شهرت، تهمت
فرهنگ واژه فارسی سره
خصمانه، عداوت آمیز، قهرآلود، قهرآمیز
متضاد: دوستانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد