جدول جو
جدول جو

معنی عددی - جستجوی لغت در جدول جو

عددی
مربوط به عدد، شمردنی، دانه ای، ویژگی آنچه بتوان آن را شمرد مثلاً فروش عددی، کنایه از اندک، کم
تصویری از عددی
تصویر عددی
فرهنگ فارسی عمید
عددی
(عَ دَ)
منسوب به عدد. آنچه شمار شود. مقابل وزنی، آنچه به شمار فروخته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عددی
عدديٌّ
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به عربی
عددی
Numeric
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عددی
numérique
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عددی
numeriek
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به هلندی
عددی
числовой
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به روسی
عددی
numerisch
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به آلمانی
عددی
числовий
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عددی
numeryczny
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به لهستانی
عددی
numérico
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عددی
numerico
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عددی
numérico
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عددی
عددی
دیکشنری اردو به فارسی
عددی
संख्यात्मक
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به هندی
عددی
عددی
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به اردو
عددی
সংখ্যাগত
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به بنگالی
عددی
ตัวเลข
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به تایلندی
عددی
nambari
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عددی
数字の
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عددی
数字的
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به چینی
عددی
מספרי
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به عبری
عددی
숫자
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به کره ای
عددی
numerik
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عددی
sayısal
تصویری از عددی
تصویر عددی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عدسی
تصویر عدسی
جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد
در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه
غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود
عدسی چشم: عدسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
پول یا چیز دیگری که در روز عید، به خصوص عید نوروز، به کس دیگر می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادی
تصویر عادی
ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدید
تصویر عدید
عدد، شمار، شماره، شمرده شده، حصه، بهره، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادی
تصویر عادی
عدو، دشمن، متجاوز، متعدی، جنگاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدوی
تصویر عدوی
فساد، تباهی، انتقال مرض، سرایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادی
تصویر عادی
دیرینه، امری که عادت بر آن جاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
واگیری، تباهی، یاریگری، تجاوز، سرایت (بیماری) تجاوز، سرایت (بیماری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادی
تصویر عادی
بهنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمدی
تصویر عمدی
خود خواسته
فرهنگ واژه فارسی سره